🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۱۳ *
□اتاق جنگ
#قرارگاه_مركزی_كربلابیسيم ها همه كار می كنند. فرمانده هان بی وقفه با بیسيم ها صحبت می كنند.
#محسن_رضايی هيجان زده با
#حاج_احمد گفتگو می كند.
#محسن_رضايی: خطرناكه، يه وقت اتفاقی با اون توپ ها براشون نيفته.كاركردن با اون توپ ها خيلی سخته.
□سنگر فرماندهی تيپ ۲۷
#حاج_احمد كه با رضايی صحبت می كند، می گويد: اين بسيجی ها يه جوهره ای دارن كه فقط خدا ازش باخبره. فعلاً كه
#وزوايی میگه جهت لوله هارو به سمت عراقيا چرخوندن.
□توپخانه
#علی_گره_زد، موضع
#گردان_حبيبتمامی توپ ها به يك سمت چرخيده، لوله توپ آخر در حال چرخيدن است.
#وزوايی با
#مسعودی صحبت می كند.
#وزوايی: يعنی میتونه گلوله گذاری كنه؟
#مسعودی: میگه میتونم.
#وزوايی: بريم ببينيم.
□تپه پياده، موضع
#گردان_حمزهاز بالای تپه ديگر آتشی نمی بارد،
#چراغی و نيروهايش خسته اما خوشحال، در پای تپه ديده می شوند.
#چراغی خطاب به نيروهايش با فرياد می گويد: نگاه كنيد، تا فهميدن توپخونه شون دست ما افتاده مثل موش شدن، ديگه صدا ازشون در نمی آد
□تپه تانك، موضع
#گردان_سلمان#حسين_قجه_ای در كنار نيروهای خسته اش راه می رود و با صدايی محكم می گويد: بهتون قول میدم كه ديگه يه گلوله هم شليك نكنن. ديگه توپخونه ای ندارن كه دلشون به اون قرص باشه. جلوشون ماييم و پشت سرشون
#گردان_حبيب.
□توپخانه
#علی_گره_زد، موضع
#گردان_حبيبگلوله توپی در قبضه جای می گيرد، همه بچه های
#گردان_حبيب با فاصله به دور آن توپ ايستاده اند.
#مسعودی خطاب به نيروها می گويد: برادرا فاصله بگيريد، فاصله بگيريد.
نيروها آهسته عقب می روند، در كنار آن توپ،
#وزوايی و دو بسيجی ديده می شوند،
#وزوايی خطاب به يكی از آنها می گويد: تو كاملاً مطمئنی؟
بسيجی: كاملاً، شما بريد عقب برادر.
#وزوايی به نيروهای اطراف توپ می نگرد و خطاب به مسعودی می گويد: بگو عقب تر برن.
گام های بچه ها با فرمان# مسعودی چند قدم عقب می رود. در دست بسيجی طناب شليك توپ ديده می شود.
#وزوايی خطاب به بسيجی میگويد: يازهرا.
بسيجی طناب را می كشد ناگهان همراه با گرد و خاك عظيمی، توپ شليك می شود.
□مواضع عراقی ها
در وسط پاركينگ لشكر ۱۰ زرهی عراق انفجار مهيبی رخ می دهد. به يكباره فضای پاركينگ به هم می ريزد.
□ميان سنگرهای عراقی ها
نيروهای عراقی وحشت زده و دستپاچه در حال فرار و عقب نشينی هستند، غوغايی به پا شده. مرتضی در حالی كه در ميان عراقی های وحشت زده راه می رود، خطاب به حميده و فريبا كه شاهد هزيمت ناباورانه عراقی هاهستند، میگويد: با شليك اولين گلوله توپ، زنگ فرار و عقبنشينی هزارها عراقی وحشت زده از خطوط مقدّم دفاعی شون به صدا دراومد. وقتی
#احمد با يه هجوم ديگه ارتفاعات ابوصليبی خات و سايت ۴ و ۵ رو گرفت ديگه برای سپاه چهارم ارتش عراق همه چی تموم شد، دريا دريا نظامی دشمن بود كه پا به فرار گذاشت.انبوه سربازهای وحشت زده عراقی كه وسايل خود را بر دوش گرفته اند و پای برهنه می دوند در روبه روی مرتضی ديده می شود.
مرتضی: همه اينها دارن فرار می كنن به سمت سر نعل، خبر ندارن كه بچه ها توی اون تنگه با ۱۸۰ قبضه توپ راهشون رو بستن.
حميده و فريبا به عراقی ها می نگرند و با ناباوری لبخند می زنند.
تصوير عظيمی از هزاران عراقی كه در حال فرار و عقب نشينی هستند. ناگهان انفجارهايی در ميان شان رخ می دهد. اين تصوير انبوه و پرگرد و غبار به نرمی ديزالو می شود به چهره
#حاج_احمد كه گوشی بیسيم را به بیسيم چی می دهد و سپس نفس عميقی می كشد. تصوير
#حاج_احمد ديزالو می شود به سايه بان چوپانی.
□سايه بان چوپانی
دوربين به كريم چوپان نزديك می شود.
كريم: تا كسی اون همه عراقی رو با پای برهنه نديده باشه، باور نمی كنه كه گرفتن توپخونه چه بلايی به سر صدام آورد.
#احمد خوب می دونست كه بهترين راه برای عقب روندن اون همه نيروی اشغالگر چيه.
بر روی تصوير عظيمی از اسرای عراقی و سايت های آزاد شده كريم از تعداد اسرا و سايت ها میگويد: تعداد اسرا و سربازهای فراری ديگه به شمارش نمی آمد.
#احمد غوغا كرده بود، بعد از گرفتن توپخانه و بلتای بالا و بلتای پايين و تپه چشمه و جوفينه، دوباره با سه گردان
زد و ارتفاعات ابوصليبی خات و سايت های ۴ و ۵ رو هم گرفت.
وقتی
#احمد برای تشكر از بچه ها، اومد به
#گردان_سلمان، هياهويی به پا شد كه همه نگران جان
#احمد شدن.
بر روی تصوير بچه های
#گردان_سلمان كه
#حاج_احمد را بر سر دست گرفته اند و او را با تمام وجود می بوسند و می بويند، موسيقی شنيده می شود. غوغای صلوات و شادی همه جا را پر كرده،
#احمد در ميان دست های بچه های
#گردان_سلمان پی در پی به هوا پرتاب می شود.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan