گروه روانشناسی ژرف

Канал
Логотип телеграм канала گروه روانشناسی ژرف
@jarfgroupПродвигать
3,28 тыс.
подписчиков
هیچ‌نیستی‌وهیچ‌نیست‌که‌نباشی #وحیدشاهرضا: دکترای روانشناسی، مدرس، مشاور و روان‌درمانگر #آنیتاجلالی: مربی بین‌المللی مهار‌تهای زندگی-توسعه فردی و درمانگر اَکت ۰۹۲۱۲۹۹۳۶۰۳ @jarfoffice
گروه روانشناسی ژرف
Photo
هر پایانی آغاز است، قسمت دوم

چه کسی دوست دارد که یتیم شود؟ شاید یک سلحشور که می‌خواهد خود را از قید و بندهای حاکمی جاهل و خودکامه آزاد کند، نوجوانی که می‌خواهد از خانه‌‌ی پدری مستبد فرار کند. و اروپا همین‌گونه خود را از دل قرن‌های تاریکی بیرون کشید. ولی آیا واقعا وارد نور شد؟ به نظر نمی‌رسد که خود اروپایی‌ها هم در این باره توافق نظر داشته باشند. چه بساکه پُست‌مدرنیسم پیشنهاد می‌کند مدرنتیه را فقط‌ به‌عنوان دورانی از گذار ببینیم و نه غایت و مقصود. چه بسا دکترینی که مدرنیته را نگرشی بیمارگون به زندگی می‌بینند و تلاش می‌کنند درمانی برایش بیابند. با این وجود جای تعجب ندارد که دفاع جاهلانه‌ی مردم ایران در برابر مدرنیته را بفهمیم، همان‌طور که مکانیزم‌های دفاع روانی فردی روان‌رنجور را در برابر اضطراب می‌فهمیم.

به‌زعم من مدرن شدن ناگزیر است، اما در آن ماندن نه، در آن ماندن همانا فروماندگی است. باید همواره فراز رفت و این‌بار فراز رفتن در بازگشتن است، از من به دیگری: از قدرت به عشق.

دکتر #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #سال_نو #سال_نو_مبارک #نوروز_پیروز
گروه روانشناسی ژرف
Photo
هر پایانی آغاز است، قسمت اول

یک نوروز دیگر هم پایان یافت. آخرین روزهای تعطیلات نوروزی‌ست و با چشم به هم زدنی وارد روتین و روال معمول سال ۱۴۰۳ می‌شویم. شما را نمی‌دانم ولی من در سال‌های ابتدای جوانی بودم که دولت‌مردان از چشم‌انداز ایران ۱۴۰۰ می‌گفتند. در آن زمان به نظر می‌رسید که در حال ترسیم اهدافی بلندمدت هستیم ولی حالا که نگاه می‌کنم به چشم بر هم زدنی سه سال از سال صفر گذشته است. از خودم می‌پرسم که واقعا مگه کل این زندگی چندتا بهاره؟! در آخر گویی اصلا هیچ‌وقت آغاز نکرده‌ایم، گویی هرگز نبوده‌ایم، مثل صبحی که از دل رویایی بیدار می‌شویم و انگار هرگز در آن خواب نبوده‌ایم. و اگر همه‌ی یک عمر این چنین فسانه است، چرا آنرا اسطوره‌ی عشق نخوانده‌ایم؟

واقعا این خود زندگی‌ست که این‌قدر دشوار است و یا این ما هستیم که آنرا برای هم دشوار و دشوار و دشوارترش می‌سازیم؟ یاد اون ترانه‌ی معروف می‌افتم که می‌گفت «سال سال این چند سال، امسال پارسال پیارسال، هر سال می‌گیم دریغ از پارسال.»

دهه‌ی ۶۰ من کودک بودم به خودنامده و دهه‌ی ۷۰ نوجوانی جویای نام، دهه‌ی ۸۰ جوانکی در حال آزمودن زندگی و دهه‌ی۹۰ در حال استقرار و استمرار، و حالا در میانسالی نگاه می‌کنم و می‌بینیم روحیه‌ی جمعی ما ایرانی‌ها در این سال‌ها کار را برای خودش دشوار و دشوارتر کرده.

آن‌چه از بین ما رفته است سادگی و صمیمیت است و آنچه جایش را پر کرده است زرق و برق هویت‌های نمایشی. به کودکی‌ام که نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم از منظر ابزارهایی که در دست داشتم به نسبت امروز فقیر به حساب می‌آمدم. اما به اکنون که می‌نگرم از منظر لمس بی‌واسطه‌ی هستی (دیگری) به نسبت کودکی‌ام دست‌هایم خالی مانده است.

تصور نمی‌کنم که این تغییر نگرش مسئله‌ی کهن‌الگویی گذار از کودکی به بزرگسالی باشد. چون من از آن دست کودکی‌های پردیس‌گونه‌ای نداشتم که بخواهم نوستالژی بازگشت به آنرا داشته باشم. آغاز زندگی من همراه با پایان‌های بسیاری بود. ختم‌های بسیاری در جهان کوچک خانوادگی من و همزمان در جهان بزرگ جامعه‌ام رخ می‌داد. نه، آن سال‌ها من در شهری آرمانی زندگی نمی‌کردم. پس آن عاملی که با وجود پیشرفت‌های خیره‌کننده‌ی امروز، در دیروز غنی‌تر به نظر می‌رسد چیست؟ چیست آنچه با وجود سایه‌ افکندن مرگ در آن روزهای وداع، زنده‌تر از امروز به نظر می‌رسد؟

این پرسشی است که هر کسی باید خودش پاسخی برای آن بیابد - البته اگر در ابتدا اصلا این پرسش برایش مطرح باشد! عوامل فردی و جمعی و حتی فرافردی بسیاری می‌تواند در این گذار دخیل باشد. رشد اقتصادی در دهه هفتاد و بعد افول در دهه نود. اوج‌گیری سیاست‌های خصمانه‌ی جمهوری‌اسلامی با دنیا و از دست رفتن هویت و اعتبار ملی برای اتباع ایرانی در چشم جامعه‌ی جهانی. بی‌اعتمادی روزافزون مردم نسبت به حکومت و به دلیل آمیختگی دین و سیاست، روی برگرداندن از مذهب. افرازیش جمعیت و کوچ به شهرهای بزرگ و پدیده‌ی اسکیزوفرنی (گسستگی) در کلان‌شهرها به واسطه‌ی درهم‌تنیدگی آشوب‌ناک فرهنگ‌های ناآشنا باهم. رسانه‌های فرامرزی که جهان‌نگری‌های متفاوتی را به سرعت به درون تزریق می‌کرد. اینترنت به عنوان بستر تازه‌ای برای ارتباط‌های جمعی آسان‌تر، سریع‌تر اما ناملموس‌تر (شکل‌گیری جهان-فضایی مجازی). و عامل دیگری به اسم مدرنیته.

اکثرا مدرنیته را با مکانیزاسیون اشتباه می‌گیرند، در صورتی که اولی یک جهان‌نگری و فلسفه‌ی زندگی است که پس از عصر روشنگری در اروپا پدید آمد، و دومی ماشینی شدن جهان پس از انقلاب صنعتی است. محمدرضا پهلوی هم این دو را با هم اشتباه گرفته بود و به سرعت در حال مکانیزه کردن کشور بودن و تصور می‌کرد با این کار روحیه‌ی مردم کشورش را مدرن می‌کند. و به همین خاطر هم پروژه‌اش شکست خورد.

دست‌آورد مدرنیته آزادی و فردیت است. این دو واژه دل‌فریب، در حقیقت در لایه‌های همواره فرورونده‌ای از التهاب پیچیده شده‌اند. آزادیْ مسئولیت را سایه‌به‌سایه‌اش می‌کشد و فردیت به تنهایی تنه می‌زند. انسان مدرن در جهانی بی‌اسطوره و تقدس‌زدایی شده تنها و آزاد است. به تعبیر هایدگر به جهان پرتاب شده است و با عباراتی روانشناختی «رهاشده» است.

دکتر #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #سال_نو #سال_نو_مبارک #نوروز_پیروز
Audio
#تاثیرپذیرفتگان_از_یونگ موضوع گفتگوی من (#وحیدشاهرضا) و #رسول_ماجانی است که به عنوان قسمت دوم گفتگوی ما درباره‌ی #تاثیرگذارن_بر_یونگ پی گرفته شد. در این قسمت به دامنه‌ی وسیع تاثیرگذاری نظریه‌ی #روانشناسی_تحلیلی #کارل_گوستاو_یونگ بر تاریخ معاصر اندیشه می‌پردازیم.

#یونگ هم بر حوزه‌ی تخصصی خود یعنی #روانشناسی و هم بر #فلسفه، #الاهیات و #هنر تاثیر بسزایی داشته است. همان‌طور که خود یونگ متاثر از تاریخ اندیشه نظریه‌پردازی کرده است بر مسیر تکامل نظریه‌ها پس از خودش هم تاثیرگذار بوده است. برای علاقه‌مندان به روانشناسی تحلیلی یونگ این گفتگو الهام‌بخش آن‌ها برای دنبال کردن مسیر فکری او و تکامل نظریه‌اش در کالبد نظریه‌پردازان دیگر است.

#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌وهیچ‌نیست‌که‌نباشی
#زن_زندگی_آزادی #پادکست

@jarfgroup
@jungnegar
Audio
#تاثیرگذاران_بر_یونگ موضوع گفتگوی من (#وحیدشاهرضا) و #رسول_ماجانی است که در آن به مسیر شکل‌گیری نظریه‌ی #روانشناسی_تحلیلی با توجه به شخصیت بنیانگذار آن #کارل_گوستاو_یونگ و در خلال تاثیراتی که او از تاریخ اندیشه‌ی بشری گرفته است می‌پردازیم.

هیچ دیدگاهی ناگهان پدید نیامده است. در نتیجه برای درک هرچه ژرف‌تر یک نظریه می‌بایست از دیالکتیک تاریخی‌ای که بستر پدیدآیی آن است آگاه شد. این گفتگو برای دوستانی که به روانشناسی تحلیلی #یونگ علاقه‌مند هستند فرصت نگریستن دوباره‌ای به آن می‌دهد. و در ضمن پیش‌نیازی است برای شنیدن قسمت دوم آن (#تاثیرپذیرفتگان_از_یونگ) که در آن به ژرفای جایگاه یونگ و وسعت تاثیرگذاری او بر دنیای اندیشه‌ی امروزمان می‌پردازیم.

#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌وهیچ‌نیست‌که‌نباشی
#زن_زندگی_آزادی #پادکست

@jarfgroup
@jungnegar
گروه روانشناسی ژرف
Photo
هر فرهنگی در درون خود مقدسات و محرماتی دارد. در حیات قبیله‌ای این دو را «توتم و تابو» می‌خوانند که دقیقا با همین ترکیب نام یکی از آثار پژوهشی فروید در خصوص کهن‌روان انسان هم هست. برای اجداد ما که در جمع‌های کم‌وبیش صد نفره و در دل طبیعت وحشی‌ای که چندان هم شناختی از آن نداشتند زندگی می‌کردند، مسئله‌ی تنازع بقاء موضوعی به مراتب جدی‌تر و مواجهه‌ای هر روزه بود. برای ما هم هست، با این تفاوت که ما حداقل در لایه‌ی سطحی کمتر از آن آگاه‌یم. البته به جز لحظاتی که اوضاع (یا واقعا و یا در پندار ما) از کنترل خارج می‌شود و ترس‌های غریزی‌مان از ژرفای ناخودآگاه جمعی بیرون می‌پرند، زمان‌هایی که در مقابل یک جوی کوچک خیابانی در وجودمان وحشت غرق‌شدن در یک رود خروشان عظیم در دل جنگلی بی‌سر و ته را احساس می‌کنیم. شاید این لحظات به ما فرصت همدلی‌کردن با پدران و مادران بزرگ‌مان را بدهد.

در نبود معرفت از قوانین جهان و فقدان ابزارهای موثر برای مدیریت‌کردن نیروهای طبیعت، اجداد ما به ساختن باورهایی جادویی برای محافظت از خود روی آوردند. توتم به حیوانی اطلاق می‌شد که تخیل‌مان می‌گفت روحش محافظ و مراقب حیات قبیله است. این حیوان مقدس، ستایش و پرستش می‌شد، و هاله‌ای فراسویی و نیرویی خدای‌گونه در او پنداشته می‌شد. در نتیجه توهین به آن عملا نفرین کردن خود و قبیله‌ی خود بود. کشتن و خوردن گوشت این حیوان تابو (ممنوع) بود. توتم و تابو عملا ریشه‌ی حلال و حرام و ثواب و گناه است. و بسیاری از مناسک ما ریشه در همین نگرش جادویی به زندگی دارد. نکته‌ی جالب این‌جاست که وقتی فردی درون یک فرهنگ چشم به جهان می‌گشاید متوجه خیالین بودن این باورها نیست، در صورتی که همین باورها و مناسک در فرهنگ همسایه برایش بی‌معنا و چه بسا مضحک است.

امشب شب سال نوی میلادی است، ولی برای معدود ایرانی‌ها حس و حالی از نو شدن سال را به همراه دارد. چقدر بی‌معناست که ناگهان وسط زمستان یک سال تمام شود و سال دیگری آغاز شود! یا چقدر مضحک است که در انتظار باشیم تا امشب وقتی همه خواب هستیم یک پیرمرد ریش‌سپید با ردای سرخ از دودکش ساختمان وارد شود و هدیه‌هایی برای‌مان پای یک درخت کاج چراغانی شده بگذارد! این یعنی ما از بیرون نگاه می‌کنیم و قراردادی بودن لحظه‌ی تحویل سال نو میلادی را می‌فهمیم و برای‌مان آشکار است که کریسمس و پاپانوئل داستان‌‌هایی کودکانه هستند. اما آیا می‌دانیم که نوروز و ننه‌سرما و حاجی‌فیروز و هفت‌سین هم همین‌طورند!؟

سخن من این نیست که عالم فی‌نفسه قداستی ندارد (چون تایید و رد این گزاره هر دو غیرممکن است). به‌وارونه اما، من نفسْ بودن را آن‌چنان راز سترگی یافته‌ام که حتی مراقبه بر روی یک دمی که به درون می‌دهم و بازدمی که برون، به‌تنهایی کافی‌ست تا در حیرت شناورم سازد. پرسش من این است که چقدر در این مناسک‌ها زندگی و معرفت وجود دارند؟ این سئوالی‌ست که البته هر کس باید از خودش بپرسد. و نه یک‌بار که هر روز، و نه هر روز که هر دم جویا شود. آن وقتی را که فرد با معرفت دریابد، آن دم مبارک است، عید است، نو- روز است و وقت تحویل است. اما اگر معرفتی در کار نباشد، به هزار رسم کهنه و نو هم سال را تحویل کنیم هیچ اثری نخواهد داشت. برای زمین که همواره به دور خورشید می‌گردد فرقی نمی‌کند که کدام روزش را نقطه‌ی شروع فرض‌کنیم. هر ثانیه در این گردون، لحظه‌ی آغاز و و همزمان لحظه‌ی انجام است. من فقط در شگفت‌ام از جماعتی که در رسم نوروز هم وجود خود را نو نمی‌یابند، و حالا در تلاش‌اند تا با تقلید از رسم کریسمس «حول حالنا» شوند.

اجازه می‌خواهم که به شیوه‌ی خودم سال‌نو میلادی را به شما تبریک بگویم، این‌گونه که شما را به این سالی که در پیش است تبریک بگویم. مرسی که هستید و دنیا را با «هر نفسْ‌معرفتِ خود» جای زیباتری می‌کنید. برای من خوش آن دمی که از بازدم شما فرومی‌دهم.

#وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #سال_نو #سال_نو_مبارک #سال_نو_میلادی #سال_نو_میلادی_مبارک #زن_زندگی_آزادی
یلدا رسم زیبایی‌ست. جمع‌شدن و شادی‌کردن در بلندترین شب سال، وقتی تاریکی به اوج خود می‌رسد. نکته قوت قلبی‌است که به هم می‌دهیم، این‌که این زمستان هم خواهد گذشت و نوروز دیگری را باهم رقم خواهیم زد. یلدا یعنی سردی هوا با گرمی نفس‌های ما تحمل‌پذیر می‌شود.

یلدا رسمی‌ست‌که خرد گذشتگان به‌جای گذاشته است، حکمتی‌که می‌گوید «این نیز بگذرد». چنین سرد و تاریک نبود و چنین هم نخواهد ماند. یلدا از امید می‌گوید. می‌گوید ببین‌که امشب تاریکی در اوج خودش و در خودش فرومی‌ریزد و از قله پایین می‌آید، فردا روزی دیگر است و شب‌اش قدمی‌کوتاه می‌آید و همین شیب ملایم را طی می‌کند تا دوباره بهار می‌شود و اعتدالی جهان را فرا می‌گیرد. ببین‌که من هستم و تو هستی، بی‌کسی را، یاس و دلسردی را باور نکن، هوا سرد است اما هم‌نفسی ما گرم‌اش می‌کند.

روانشناس‌ها زیاد یلدا می‌بیندد. بسیاری از مراجعین درست در بلندترین شب‌های زندگی‌شان به ما مراجعه می‌کنند و این فرصت شگفت را به ما هدیه می‌دهند ‌که یلدای‌شان را باهم جشن بگیریم و دل‌ گرم ‌کنیم باهم برای شکفتن‌های فردای‌شان. من بارها در کنارشان مانده‌ام تا تابستان پربار بعدی‌شان را باهم ببینیم. پس باور دارم‌که حیات ملت‌ها هم همین دوره‌ها را تجربه می‌کند.

به خود می‌گویم‌که در این تاریک‌ترین روزهای کشورت جشن یلدا را فراموش نکن، جوانه‌هایی زیر این برف سنگین در حال شکستن پوسته‌های‌ سخت‌شان هستن‌که فردا را به نرمی شکوفه‌باران خواهندکرد. آدمی با سختی‌ها ساخته می‌شود. بعضی می‌سوزند، آری، ولی بسیاری هم می‌سازند. تو بمان سر عهد عشق‌ورزی و آبادانی و ماندن را به یاد همسایه بیار.

یلدا از شما مبارک‌ باد، ای ‌شمع‌های روشن در این روزگار تاریک، ‌که شب‌ها با شما روشن‌اند.

#وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #همدلی #پذیرش #عشق #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #یلدا #شب_چله #زن_زندگی_آزادی
گروه روانشناسی ژرف
Photo
می‌توان زندگی را همانند یک سفر دید، اما نه سفری تفریحی یا به اصطلاح امروزی توریستی، بلکه سفری اکتشافی. توریست‌ها با یک برنامه‌ی از پیش تعیین‌شده، مثلا سه‌شب و چهار روز، به مکان‌هایی از قبل نشانه‌گذاری شده می‌روند و انتظار دارند که چه بخورند و چه بپوشند و چه ببینند و چه بکنند و عاقبت هم بازگردند به همان جایی که از آن عزیمت خود را آغاز کرده بودند. اما زندگی آن‌چنان که بر ما پدیدار می‌شود این‌گونه نیست. مسیری یک‌طرفه است و معلوم هم نیست چند شب و چند روز میزبان ما باشد. چه بخوری و چه بپوشی و چه ببینی و چه بکنی هم در آن به بسیاری عوامل بستگی دارد که غیرممکن است بتوان همه‌اش را پیشاپیش تعیین کرد.

مواجهه‌ای اصیل با زندگی همچون پیمایش یک مسیر اکتشافی جدید در دل طبیعت است. درست است که به طور کلی از کوه و جنگل و صحرا و دریا می‌توان شناختی حاصل کرد، اما هر جاده‌ی بکری که برای نخستین بار پیموده می‌شود سرشار از شگفتی‌هاست، شگفتی‌هایی که می‌توانند معجره‌گون و یا کشنده باشند، چراکه زندگی هم‌زمان وحشی و محل تنازع بقاء، و زیبا و مسحورکننده است. برای آنانی که به تعبیر نیچه به زندگی آری می‌گویند، این سفر یک اکتشاف درونی است، فرصتی برای تحول و فراروی از خویش و بازآفرینی خویش. گشوده بودن به روی حیرت بودن چه در خانه باشی، چه در محل کار،چه در خلوت باشی و چه در جلوت، چه در شهر باشی و چه در سفر، فرقی نمی‌کند، در همه حال تو را به تحول فرامی‌خواند. به همین خاطر است که لائو تسه می‌گوید: فرزانه هر روز جهان را سیر می‌کند، بی‌آنکه از خانه بیرون شود. اما زیستن زندگی با یک برنامه‌ی ذهنی از پیش مشخص و تلاش برای کنترل همه‌جانبه‌اش و سفر کردن با نیت مصرف کردن، به ظاهر پویاترین زندگی را هم در باطن‌اش پوچ می‌سازد.

سفر داریم تا سفر، زندگی تا زندگی. نقشه‌های موجود هیچ‌کدام به گنج نمی‌رسند، برای جستن گنج باید ابتدا گم شد. و باز هم از همین‌رو لائوتسه می‌گوید: ندانستن، دانستن راستین است.

✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #پذیرش #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی #لائوتسه #لائو_تسه #تائو_ت_چینگ #نیچه
ما حتی برای خود‌مان بودن هم به حضور دیگری نیاز داریم، حتی برای درون‌نگری هم به تعامل نیاز داریم. کسی که در قرنطینه‌‌ی‌ کامل به‌سر می‌برد، مورد هجوم توهمات و خیالات‌اش قرارگرفته و تمایز میان عین و ذهن را از دست می‌دهد. ما آدم‌ها دست‌به‌دستِ هم واقعیتی قراردادی و بین‌الذهانی را می‌آفرینیم.

هیچ‌گریزی از این واقعیت که آدمی فی‌ذات اجتماعی‌ست وجود ندارد. مسئله‌ی «من» و «دیگری» پاسخ «این یا آن» ندارد. حل‌شدن در جمعیت به معنای از دست رفتن #فردیت است و دور شدن از جمع هم #فروماندگی است، هر دو ویرانی است. تنها با حفظ‌کردن فاصله‌ای مناسب می‌توان شکوفا شد. #رابطه در اصل، همین هنر تنظیم فاصله‌هاست.

#وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#کارل_گوستاو_یونگ #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #همدلی #پذیرش #عشق #تغییر #تغییر_خود #تغییر_سبک_زندگی #تحول_فردی #پدیدارشناسی
چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید. جور دیگری که شمول همواره گسترش‌یابنده‌ای داشته باشد. چراکه هر قدر وسعت نگاه یک فرد بیشتر باشد، گوناگونی‌های بیشتری را در ساحت وجودی خویش می‌پذیرد. جهان، فی‌نفسه برای هیچ‌کس آشکار نیست. بودگیِ جهان یک راز سترگ است. آنچه در دسترس ماست همانا پدیدار جهان است. پدیداری که در نظر هر فرد، نمود خاص خودش را می‌یابد، و آن‌قدر نزدیک و در دسترس و همواره حاضر است که به راحتی با خوِد حقیقتِ فی‌نفسه اشتباه گرفته می‌شود. و هر کسی را از ظن خود یار می‌کند. و یار، این واژه‌ی خوش‌گوار. برای یار شدن راهی نیست، مگر آنکه از جایگاه محکم خود تکانی بخوریم و کوچ کنیم به جایگاه او، تا بتوانیم از منظر وی نیز به هستی نگاه کنیم. برای یار شدن باید آغوش گشود. مسئله این نیست که از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم، مسئله این است که چقدر عشق می‌ورزیم. با چه شدتی، چه وسعتی و چه عمقی. پس باید از خود پرسید که گل شبدر چه کم از لاله‌ی قرمز دارد؟
✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#فردریش_نیچه #نیچه #منظرگرایی #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #کارل_گوستاو_یونگ #عشق #رواداری #صلح
ایمان و اعتقاد یکی نیستند. ریشه‌ی ایمان، امن است، ولی اعتقاد از عقد می‌آید. فردی‌که ایمان دارد واسپرده و آرام است، اما کسی ‌که عقیده دارد چنگ می‌زند، عقد (بند) می‌کند، گره می‌زند. آیا حقیقت چون بندی ا‌ست‌ که باید محکم در چنگ‌ گرفت‌اش تا از دست نرود؟ یا چون آب روانی است‌ که خود را به آن می‌سپاریم و اجازه می‌دهیم در برمان بگیرد؟ در آب تقلا کردن و چنگ‌زدن برای گرفتن آیا نتیجه‌ای جز غرق شدن دارد؟

معتقدان متعصب ادیان و ایدئولوژی‌ها ایمان ندارند. متعصب، در حال دفاع از یک تردید فروخورده است، حال آنکه مومن، به آب زده و سر تا پا تر است. معتقد، در برابر جریان زندگی سد می‌سازد، مومن، چون‌گیاهی در جریان رود می‌رقصد.

✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی

#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #فردریش_نیچه #نیچه #آری_گویی_به_زندگی #یونگ #کارل_گوستاو_یونگ #اعتقاد #ایمان #تعصب
گروه روانشناسی ژرف
امروز زادروز #کارل_گوستاو_یونگ، روانپزشک سوئیسی و مبدع مکتب #روانشناسی_تحلیلی است. او بی‌شک یکی از جسورترین و پیشروترین متفکرین تمام ادوار تاریخ است که واژه‌هایی مثل #درونگرایی #برونگرایی #عقده #کهن_الگو #ناخودآگاه_جمعی و #همزمانی از او گذشت و به ما رسید.…
امروز زادروز #کارل_گوستاو_یونگ، روانپزشک سوئیسی و مبدع مکتب #روانشناسی_تحلیلی است. او بی‌شک یکی از جسورترین و پیشروترین متفکرین تمام ادوار تاریخ است که واژه‌هایی مثل #درونگرایی #برونگرایی #عقده #کهن_الگو #ناخودآگاه_جمعی و #همزمانی از او گذشت و به ما رسید. نگاهی بیاندازیم به آخرین سطوری که در زندگی‌نامه‌ی خودنوشت‌اش #خاطرات_رویاها_تاملات در غروب زندگی خود نگاشت:

برای من قابل قبول نیست که مردم فرزانه نامندم. یک‌بار مردی به قدر کاسه‌ای از رودی آب برداشت. از آن میزان چه سود؟ من آن رود نیستم؛ در آن رودم، لیکن کاری نمی‌کنم. سایرین هم در همان رودند، اما بسیاری از ایشان خیال می‌کنند باید کاری کنند. من کاری نمی‌کنم، هرگز خیال نمی‌کنم باید مراقب گیلاس باشم تا بر ساقه بروید. من می‌ایستم و می‌نگرم و آن‌چه را که طبیعت می‌تواند انجام دهد، می‌ستایم.

نمی‌توانم درباره‌ی زندگی‌ام رای غایی دهم؛ چه پدیده‌ی انسان بس عظیم است. هرچه پیرتر شدم، خودم را کمتر فهمیدم و یا آن‌که نسبت به درونم کمتر بصیرت داشتم و راجع به خودم کمتر دانستم. از خودم در شگفتم، ناامیدم، پریشانم، افسرده‌ام، دلشادم، همه‌ی این‌ها را به یکباره هستم و یارای جمع‌بندی ندارم و قادر به تعیین نهایی ارزش یا فقدان ارزش نیستم. چیزی وجود ندارد که راجع به آن اطمینان کامل داشته باشم. در مورد هیچ‌چیز اعتقاد قطعی ندارم. فقط می‌دانم که به دنیا آمده‌ام و وجود دارم؛ من براساس چیزی وجود دارم که نمی‌دانم چیست. علی‌رغم عدم یقین، در کُنه هستی، استحکامی را احساس می‌کنم و نیز استمراری را در چگونگی بودنم.

دنیایی که در آن متولد شده‌ایم، بی‌رحم و وحشی و در عین حال بهره‌مند از زیبایی مینوی‌ست و این دیگر به خلق و خو مربوط است که کدام جوهر را مهمتر پنداریم؛ بی‌معنایی یا معنا را. شاید هر دو صادق باشد؛ چنان که در مورد مسائل مابعدالطبیعی چنین است. زندگی هم معنی دارد و هم ندارد و یا هم با معناست و هم بی‌معنا. من مشتاقانه امیدوارم که معنی فائق آید و پیکار را ببرد. در پیرانه‌سر این سخن لائو تسو را درمی‌یابم که می‌گوید: «همه‌چیز روشن است و تنها منم که مه‌آلود‌ه‌ام.» هرچه از خودم نامطمئن‌تر شدم، نسبت به همه‌چیز نزدیکی بیشتری احساس کردم.

#لائو_تسه که همه‌ی عمر منبع الهام #یونگ باقی ماند و آخرین سطور زندگی‌اش را نیز با تکرار سخنانی از او نوشت می‌گوید: «آنان که سخن می‌گویند نمی‌دانند. آنان که می‌دانند خموش‌اند.» من برای حضور ورای زمان‌ات سکوت می‌کنم یونگ.

✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی
امروز زادروز #کارل_گوستاو_یونگ، روانپزشک سوئیسی و مبدع مکتب #روانشناسی_تحلیلی است. او بی‌شک یکی از جسورترین و پیشروترین متفکرین تمام ادوار تاریخ است که واژه‌هایی مثل #درونگرایی #برونگرایی #عقده #کهن_الگو #ناخودآگاه_جمعی و #همزمانی از او گذشت و به ما رسید. نگاهی بیاندازیم به آخرین سطوری که در زندگی‌نامه‌ی خودنوشت‌اش #خاطرات_رویاها_تاملات در غروب زندگی خود نگاشت:
دوره‌ی خودشناسی با رویکرد کهن‌الگویی کارل گوستاو یونگ

۸ تیپ شخصیتی مردانه و ۷ تیپ شخصیتی زنانه

یونگ معتقد بود که مسئله جهان همان‌گونه که فی‌نفسه هست نیست، بلکه مسئله‌ی مهم این است که جهان در نظر فرد چکونه پدیدار می‌شود. شناختن شخصیت یعنی اینکه فرد دریابد نه فقط خودش را چگونه ارزیابی می‌کند بلکه حتی تمام زندگی را چگونه می‌شناسد. هر شخصیتی قوت و ضعف‌های خود را دارد. پس شناختن دیگر شخصیت‌ها هم ضروری است تا از قوت دید آن‌ها برای فائق آمدن بر ضعف‌های خود بهره ببرید.

چهارشنبه‌ها، ساعت ۱۸ الی ۲۱
با دکتر وحید شاهرضا

هماهنگی و ثبت‌نام: ۰۹۲۱۲۹۹۳۶۰۳
جوانی جانِ جوانه‌ است. جانی که در حال شکفتن است. پیری در پی توقف این جریانِ شکوفنده است که به وقوع می‌پیوندد. پس تا زمانی که ذهن و بدن را با ریتم دائما نو شونده‌ی زندگی به پیش می‌رانیم جوانیم. جوان بودن در رنگ کردن موهای سپید و پوشاندن چروک‌های صورت با بوتاکس نیست. جوانی هر روز منظری تازه به خویشتن-زندگی یافتن است. جوانی حفظ روحیه‌ی عصیان‌گری است. جوانی همواره بازآموختن است. جوانی همواره بُت شکستن است.

✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی
دوره‌ی خودشناسی با رویکرد کهن‌الگویی کارل گوستاو یونگ

۸ تیپ شخصیتی مردانه و ۷ تیپ شخصیتی زنانه

یونگ معتقد بود که مسئله جهان همان‌گونه که فی‌نفسه هست نیست، بلکه مسئله‌ی مهم این است که جهان در نظر فرد چکونه پدیدار می‌شود. شناختن شخصیت یعنی اینکه فرد دریابد نه فقط خودش را چگونه ارزیابی می‌کند بلکه حتی تمام زندگی را چگونه می‌شناسد. هر شخصیتی قوت و ضعف‌های خود را دارد. پس شناختن دیگر شخصیت‌ها هم ضروری است تا از قوت دید آن‌ها برای فائق آمدن بر ضعف‌های خود بهره ببرید.

چهارشنبه‌ها، ساعت ۱۸ الی ۲۱
با دکتر وحید شاهرضا

هماهنگی و ثبت‌نام: ۰۹۲۱۲۹۹۳۶۰۳
نمایش و تحلیل فیلم عجیب‌تر از خیال
جمعه ۲ مرداد، ساعت ۱۶ الی ۲۰
صبح‌ها مشوش و شب‌ها مایوس؛ وه ‌که چه ترکیب بازنده‌ای! روز را در التهاب باشی ‌که قطارِ زمان در حال سوت کشیدن است و بی‌وقفه به پیش می‌تازد، و شب اندوهگین‌ که زمان گذشت و تو در ایستگاه جا ماندی و اینک به بستر مرگ می‌روی بی‌آنکه به زندگی رسیده باشی.

عجب خسران بزرگی است‌ که خورشید و ماه را به ترس از زندگی و سوگ مرگ بدل‌کنی. نه مگر که آفتاب تو را می‌‌خواند که چون چکامه‌‌ای سحرخیر به آواز بدل شوی و ماه می‌خواهد که همچون جغدی باوقار بر شاخساری بلند در جنگلِ جان به نظاره بنشینی؟

پس زندگی را بازی‌ کن و بیش از آنچه هست جدی‌ مگیر. روز را برای عشق بایست و شب را با او بخواب. روز دیگر، از او بزای و آخرین شب در وی بمیر. آری، باش. آری باش!

✍️ #وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچ‌نیستی‌و‌هیچ‌نیست‌که‌نباشی
Telegram Center
Telegram Center
Канал