#برگی_از_کتاب #سیاست #علوم_اجتماعیفارغ از ارزش بودن
علوم اجتماعی📚چون هدف
علوم اجتماعی تعریف و توصیف زندگی انسانی و عمل انسانی است، باید گفت که «معنا» موضوع اصلی آن است. از سوی دیگر، ماکس وبر، چنانکه همه میدانند، اصرار داشت که
علوم اجتماعی فارغ از ارزش است و لازم به ذکر است که نه اینکه باید فارغ از ارزش باشد، بلکه فارغ از ارزش هست: هرچیزی که فارغ از ارزش نباشد، از نظر منطقی و شناختشناسی، نمیتواند در رده
علوم اجتماعی جای بگیرد. چون میدانیم که ارزش و معنا ربط مفهومی نزدیکی دارند، شاید این گفته به نظرمان ناساز بیاید، اما چنین نیست.
علوم اجتماعی بنا به طبیعتش نمیتواند داوری ارزشی کند یا در معنایی غایی اعتباری به داوریهای ارزشی ببخشد (وبر این داوریها را داوری در مورد «مطلوبیت یا عدم مطلوبیت» پدیدهها تعریف میکند که بالاخص «واقعیات
اجتماعی» را هم دربر میگیرد.)
روشهای
علوم اجتماعی، همانند همه
علوم، عقلاً چنان تنظیم میشوند تا بگویند واقعیات چه بودهاند، یا چه هستند، و چه روابط علی یا روابط دیگری میان آنها وجود دارد، اما به هیچ روی دنبال ارزشگذاری آنها «از نظر اخلاقی، فرهنگی یا سایر جنبهها» نیستند.
علوم، و از جمله
علوم اجتماعی، فقط در معنای ثانوی میتوانند راهنمای عمل باشند؛
علوم میتوانند نشان دهند چه ابزارها یا راههایی برای تحقق هدفها و مقاصد معین ضروری یا ممکن هستند، و نیز چه پیامدهایی احتمالا بر به کارگیری چنین وسایل و ابزارهایی مترتب خواهد بود. اما
علوم نمیتوانند پا را از این فراتر بگذارند: حتی نمیتوانند استفاده از چنین ابزارها یا وسایلی، و از آن کمتر تعقیب هرگونه هدفی را، تجویز کنند، زیرا چنین تجویزهایی ضرورتاً مبتنی بر داوریهای ارزشی فوقعلمی است.
اگر
علوم و از جمله
علوم اجتماعی، بنا به طبیعتشان خود تجویزی علمی نمیکنند و از ارزشها و اهداف هیچگونه ارزیابی عقلانی به دست نمیدهند، آیا این میتواند بدین معنا باشد که هیچ نوع ارزیابی و ارزشیابی عقلانیِ ارزشها اهداف مقدور نیست؟ در واقع نظر وبر همین بود. او مینویسد: «داوریِ اعتبارِ ارزشهای غایی مسألهای مربوط به ایمان است.» البته این بدان معنا نیست که داوریهایی ارزشی از این دست اهمیت و معنایی ندارند- برعکس، همینها هستند که «رفتار ما را معین میکنند و به زندگیهای ما معنا و اهمیتی میبخشند.»
اما چنین چیزی مستلزم آن است که بپذیریم هر معنایی ذهنی است و نه عینی، و آن هم نه فقط از دیدگاه
علوم اجتماعی، بلکه همچنین از جنبهای متافیزیکی و غایی. از جنبهی عینی، جهان بیمعناست. به زبانی دیگر، یعنی با واژگانی که وبر در تحلیل تاریخ تمدن غرب به کار میگیرد، جهان بیافسون است.
فیلسوفان سیاسی قرن بیستم
مایکل ایچ. لسناف
ترجمه خشایار دیهیمی
آرمانشهر
@globalutopia