بابا چرا توبی قراری امشب رسوندی جون من رو بر لب بازی نکن با دل زینب...بابا بابا نگاه تو به آسمونه ذکر تو در حیاط خونه انا الیه راجعونه...بابا بابا ز رفتنت با خبری تو صبر و قرارم می بری تو همش به فکر مادری تو ...بابا بابا همینکه تو با دل بی تاب خوردی زمین میون محراب شد جگرم ز غصه ها آب ...بابا بابا ضربه تو هم بی هوا خوردی چی شد اسم مادر رو بردی توهم تو کوچه جان سپردی...بابا بابا دیدم دارن تو رو میارن زانوهای تو بی قرارن از دو طرف هواتو دارن ...بابا بابا دلنگران شدی برامن محارمم هوامو دارن سایه مو هم ندیده دشمن ...بابا بابا دوباره خونه و یه بستر پیش چشام با دیدهٔ تر زنده شده غمای مادر...بابا بابا دست و پا میزنی عزیزم با دیدنت بهم میریزم چه خاکی بر سرم بریزم...بابا بابا زخم سرت به هم نیومد پهلوی مادر یادم اومد لعنت به هرکسی لگد زد... بابا بابا یتیما ظرف شیر میارن با گریه پشت در می زارن همه برا تو بی قرارن ...بابا
بابا خزون شده بهار زینب ببین که بیقرار زینب بیا بشین کنار زینب...بابا
بابا چشمای نیمه بازتو نبند برای دلخوشی من بخند این کوفیا قاتل زینبند ... بابا
بابا با هر نفس خونی میشه لبات رمق نداره پس چرا صدات کشتی منو با این وصیتات ... بابا
بابا یه بار دیگه منو بغل بگیر هی زیر لب چرا تو سر بزیر همش میگی زینب میشه اسیر... بابا
بابا اینقده قلبمو اتیش نزن فقط یه جمله ای بگو به من بگو حسین منو می کشن؟...بابا
بابا قصه ی پیرهن چیه بگو وظیفه های من چیه بگو دردسر یه زن چیه بگو...بابا
🔴در ساعات آخر، اين گونه علي عليه السلام را از شهادت و مرگ خويش خبر داد:
🔺"يا اَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله في قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْاَبْيَضِ فَلَمَّا رَاني قالَ صلي الله عليه وآله: "هَلُمّي اِلَيَّ يا بُنَيَّةَ فَاِنّي اِلَيْكِ مُشْتاقٌ" فَقُلْتُ وَاللَّهِ اِنّي لَاَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ اِلي لِقائِكَ، فَقالَ: "اَنْتِ اللَّيْلَةَ عِنْدي " وَهُوَ الصَّادِقُ لِما وَعَدَ وَالْمُوْفي لِما عاهَدَ؛
🔻اي ابا الحسن! در همين ساعت به خواب رفتم. حبيبم رسول خدا را در قصري از مرواريد سفيد ديدم. پس زماني كه مرا ديد، فرمود: دخترم! به نزد من بشتاب كه سخت مشتاق توام. پس جواب دادم: به خدا قسم اشتياق من براي زيارت و ملاقات شما شديدتر است. در اين هنگام [پدرم ] فرمود: "تو امشب در پيش من خواهي بود." و او هر چه وعده دهد، راست است و به عهد خود وفا مي كند.
🎙از جمله ادعیه صدّیقه کبری «سلاماللّهعلیها» در مثل این ایّام...
🔴در روایتی امام باقر علیهالسلام فرمودند: وقتی که بیماری حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شدّت گرفت، از جمله دعاهایی که هنگام شِکوه به درگاه الهی، بر زبان جاری مینمود، این بود که میفرمود:
🔺« یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی؛ اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ » 🔻یا حیُّ یا قیّوم، به واسطه رحمتت، از تو یاری میطلبم پس مرا یاری فرما! پروردگارا، مرا از آتش جهنم دور نگه دار و به بهشت وارد گردان و به پدرم محمّد صلیاللهعلیهوآله ملحق گردان؛
▪️ امیرالمؤمنین علیهالسلام با شنیدن این جملات، به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میفرمودند: خداوند تو را عافیت داده و نگه میدارد.
▫️اما فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میفرمود:
🔺یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَسْرَعَ اللَّحَاقَ بِاللَّهِ 🔻ای اباالحسن، پیوستن من به خدا چه سریع اتفاق میافتد...
📌جملات جگرسوز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمومنین علیهالسلام در مسیر بازگشت به خانه ...
🔴در نقلها آمده است: بعد از آنکه امیرالمومنین علیهالسلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از مسجد خارج شدند،
🔺فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ 🔻تا نگاه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانههای امیرالمومنین علیهالسلام گذاشتند و آنها را میبوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانههای مولا باقی مانده بود) و میفرمودند:
🔺رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن! 🔻جان من فدای جانت شود! من پیشمرگت بشوم یا ابا الحسن!
🔺اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك 🔺من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ.
🔺فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا 🔻با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند.