هر چه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند لحظهی کوتاه بیشتر ندیدمت. تمام سر شب، تنها و بیهدف در خیابانهای تاریک و خلوت این اطراف راه رفتم و به تو فکر کردم...
بخند جان دلم! خندهی تو پرتو نوری است که صبح را دل انگیز میکند؛ که از درز کنار پردهی اتاق رخنه میکند به داخل و تمام وجود آدم را گرم میکند! پس بیبهانه و بیدریغ بخند... دلیل دلگرمی من در روزهای تکراری و خسته کننده...