بخند جان دلم! خندهی تو پرتو نوری است که صبح را دل انگیز میکند؛ که از درز کنار پردهی اتاق رخنه میکند به داخل و تمام وجود آدم را گرم میکند! پس بیبهانه و بیدریغ بخند... دلیل دلگرمی من در روزهای تکراری و خسته کننده...
«همه را مدیون توام... زمانی که تو را ملاقات کردم ویران شده بودم... تو مرا ساختی، دستم را گرفتی و بلند کردی. من هم تو را مثل یک تکه نان بوسیدم، روی پیشانیام گذاشتم و عزیز و مقدس دانستمت... و عشق پدیدار شد، عشق...»