#دختری_در_روستای_غم_ها♥️#قسمت18تا اینکه فهمیدم بله واقعیت داره و طلاقش داده همه به من زنگ میزدن
😒 و میگفتن راحت شدی اما من تو دلم
#خوش حال نبودم چون دلم برا بچه میسوخت که این وسط اون چی میشه ...کارای
#طلاق رو انجام داده بودن و باهم به تفاهم رسیدن که
#مهریه اش بده و بچه رو بیاره خانواده هوو ام گفته بودن بچه رو ببرین شوهرم گفت بچه رو میاره پیش من
😳منم بهش گفتم حرفی ندارم تا اینکه آوردش بعد ۳ماه که پیش
مادرش بود وقتی آوردش خیلی گریه میکرد واقعا براش سخت بود همش بهونه
#مادرش میاورد منم دیگه گریه ام میگرفت باهاش گریه میکردم واقعا دلم میسوخت میگفتم حالا که باهاش ازدواج کرد باز چرا
#طلاقش داد اما دلیلش خودشون بهتر میدونن منم هیچ وقت نفهمیدم که چرا
#طلاقش داد اصلا دوست نداشتم در این مورد ازش چیزی بپرسم
سکوت کرده بودم و هیچ وقتم نپرسیدم چی بینتون پیش اومده
کلا ادم کنجکاوی نبودم...
دیگه زندگیم یه جورایی سخت تر شد همه چشم ها به من بود که شدم نامادری خیلی سخت بود بچه نگه داشتن هرجا میرفتم یه جور دیگه نگاه میکردن که انگار مقصر منم
😭واقعا از خودم بدم میومد اما میگفتم الله کاراش بهتر میدونه ...کسی که یه روزی بهم طعنه میزد بچه نداری برو به خدات امیدوار باش.
خدای من چطور بچه شو ازش گرفت و نصیب من کرد
🥺❤️ من شدم صاحب اون بچه و اونم تنها شد بدون بچه اش...
سبحان الله اون روز یادم اومد گفتم الحق که انسان نباید غرور داشته باشه و دل نشکنه با حرفای نیش دارش
خدا همیشه جای حق نشسته اگه از ته قلبت غم و سختی های زندگیت به الله جان بسپاری شک نکن دیر یا زود نتیجه اش رو میبینی
☺️رفتیم روستا دیدم همه در مورد من صحبت میکنن که این
#جادو کرده که شوهرش زن دومش
#طلاق داده استغفرالله چرا مردم همیشه منتظر یه سوژه هستن که حرف درست کنن وقتی نه دیدن و نه شنیدن چطور
#قضاوت میکنن آیا از الله نمیترسن
😔 حتی نزدیکترین آدم های زندگیم که به من و شوهرم نزدیک بودن همینو میگفتن ولی من امیدم به خدا بود و میگفتم یا الله خودت میدونی که من همچین کاری نکردم و نقشی در این طلاق ندارم...اون شاید تقاص غرورشو پس داد
شایدم قسمتش همین بود
ولی همینو میدونم ک من از طلاق خوش حال نشدم و جادویی نکردم ...
چون زندگی خودم سخت تر شد با بچه و وجود اون دختر ۱۸ساله که ازشون باید مراقبت میکردم احساس مسئولیت میکردم و دلم پر آشوب بود
#ادامهداردانشاءاللهhttps://t.center/dokhtaran_b