📚داستان های جالب وجذاب📚

#عشق
Канал
Логотип телеграм канала 📚داستان های جالب وجذاب📚
@dokhtaran_bПродвигать
17,55 тыс.
подписчиков
14
фото
2
видео
851
ссылка
بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید


#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت19

حرف های مردم همیشه پشت سر آدم است هرکار کنی باز هم مردم حرف در میارند دیگه برام مهم نبود هر از گاهی کسایی با زبانشون دل آدم رو میشکنند ولی باید ساکت بود و به خدا واگذارشون کرد ....دیگه ما شدیم 4نفر با اون دوتا ...شوهرم با اون زنه که قبلاً باهاش دوست بود رابطه اش خیلی کمرنگ شده بود..منم دیگه #سرگرم این بچه ها بودم و الان شده بودم یه جورایی مادرشون☺️ ..شوهرم هم دیگه #کتک زدن از سرش افتاده بود داشتیم زندگیمون میکردیم ک یه روز گوشی شوهرم برداشتم دیدم #هوو ام که دیگه طلاقش داده بود براش پیام گذاشته که زنت جادو کرده که تو طلاقم دادی و ازین حرفا شوهرم جوابش نداده بود به منم چیزی نگفته بود که پیام داده ...منم از یه شماره دیگه بهش پیام دادم گفتم بس کن تورا خدا از الله بترس چرا #تهمت میزنی😡 من کاری نکردم هنوز دست بردار زندگیم نیستی این حرفا چیه میزنی الان دیگه همه چی تموم شده برو پی زندگیت چرا واسه شوهرم پیام میدی اون دیگه نامحرمته من #جادویی نکردم الله بهتر می‌دونه ولی تویی که تهمت میزنی و هنوز #غرورتو داری از خدا بترس ... در جواب این پیام ها بمن پیام داد که امیدوارم هیچ وقت صدای بچه خودتو از وجود خودت نشنوی ...بعدشم #آمین نوشته بود سبحان الله😭چقد یه ادم میتونه اینقد ظالم و سنگ دل باشه قلبم شکست از پیامش دیگه جوابش ندادم بی صدا اشکام میریخت...فقط گفتم #الله جان خودت میدونی که من کاری نکردم اگه من بچه دار نشدم در طول این همه سال خودم مقصر بودم خودم از الله خواستم که بهم اولاد نده اونم بابت یه #عشق که همه چیزم شده بود...و چوبش هم را خوب خوردم😔
زندگیم ادامه داشت اوایل خیلی سخت بود الانم واقعا سخته که از بچه های دیگران مراقبت کنی ولی از الله میخوام بهم کمک کنه که بتونم شاید اینجوری #تقاص گناهانی که کردم پس بدم و الله منو ببخشه💔 ....تو همین مدت بود که مادر شوهرم خیلی بیمار شد جوری که کلا افتاده بود رو #تخت ما هم قرار بود بریم یه سر بهش بزنیم و برگردیم ولی اونجا که رفتم دیدم اصن وضعش خوب نیست خیلی #افتضاح بود با #جزئیات نمیتونم بگم کسی ازش مراقبت آنچنانی نمی‌کرد ☹️....دیگه تصمیم گرفتم همون جا یه مدت بمونم و ازش نگه داری کنم.
از غذا درست کردن بگیر تا #حمام بردنش و همچنین پوشاک کردنش ...
یک سال مریضیش طول کشید و منم به خاطرش روستا موندم #شوهرم خیلی ازم تشکر میکرد دیگه یه جورایی کارم شده بود مثل پرستارها تا اینکه فهمیدم شوهرم باز با یکی دوست شده😨 اون روز دنیا رو سرم خراب شد منی که این همه بهش لطف کردم از خانوادش #مراقبت میکردم اما چرا باز هم خیانت چرااااااااااا حالم خیلی بد شد اونروز فقط گریه میکردم تا اینکه از خجالت روز بعدش اومد بهم گفت که این بار آخره دیگه میخواستم برم خونه پدرم چون واقعا نمیتونستم #تحمل کنم اصن بهم محبت نمی‌کرد
فقط خرج خوراک و پوشاکم میداد اما ما زن ها هم نیاز به #محبت داریم زندگی فقط مخارج خوراک نیست...دلم از شوهرم گرفته بود هیچ کمی براش نمیزاشتم ولی اون محبتش با غریبه ها بود چرا من به چشمش نمیومدم😔
بعداز چندماه
مادرشوهرم فوت کرد و ازین دنیا رفت😔 من با تمام وجود و عشق و علاقه ازش مراقبت کردم الله بیامرزدش و همچنین اون دختری ام که شوهرم آورده بود هم خیلی زحمت کشید واقعا با من تو کارای خونه و همچنین نگه داری ازمادرم شوهرم کمک میکرد خدا ازش راضی باشه... یک روز بعد از #فوت‌مادرشوهرم خواب دیدم که بهم میگفت #حلالم کنی برام زحمت کشیدی بیا دست هات ببوسم....و منم تو خواب گفتم که حلالت کردم وظیفه ام بوده اما فقط و فقط به خاطر رضای الله این کارا را انجام دادم😊 ...
کاری که برای رضای الله باشه پشیمونی نداره و میدونم پاداشم نزد الله محفوظه

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله..

https://t.center/dokhtaran_b
📚داستان آموزنده مهر مادر📚


🗯دختری با #مادرش مرافعه داشت . او بسیار عصبانی شد و از خانه بیرون رفت . پس از طی راه طولانی ، هنگامی که از یک فروشگاه کیک عبور می کرد ، احساس گرسنگی کرد،اما جیب دختر را بید خورده و حتی یک یوان هم نداشت.

🗯صاحب فروشگاه یک زن سالخورده مهربان بود . پیرزن دید که دختر درمقابل کیکها ایستاده و به آنها نگاه می کند ، از وی پرسید : عزیزم ، گرسنه ای ؟ دختر سرش را تکان داد و گفت : بله ، اما پول ندارم . پیرزن لبخندی زد و گفت : عیب ندارد

🗯مهمان من هستی . پیرزن کیک و یک فنجان شیر برای دختر آورد . دختر بسیار سپاسگذار شد . اما فقط کمی کیک خورد و سپس اشکهایش بر گونه ها و روی کیک جاری شد . پیرزن از دختر پرسید : عزیزم ، چه شده است ؟ دختر اشکهایش را پاک کرد و گفت : چیزی نیست .

🗯من فقط بسیار از شما تشکر می کنم . با وجود آنکه شما من را نمی شناسید ، به من کیک دادید . من با مادرم دعوا کردم . اما #مادرم من را بیرون رانده و به من گفت : دیگر به خانه باز نگرد .

🗯پیرزن با شنیدن سخنان دختر گفت : عزیزم ، چطور می توانی این گونه فکر کنی ؟ فکر بکنی ، من فقط یک کیک به تو دادم ، اما تو بسیار از من تشکر می کنی . #مادرت سالها برای تو غذا درست کرده است ، چرا از او تشکر نمی کنی و چرا با او عوا می کنی ؟ دختر مدتی سکوت کرد . سپس با عجله کیک را خورد و به طرف خانه دوید . هنگامی که به خانه رسید ، دید که #مادر در مقابل در انتظار می کشد.

🗯مادر با دیدن دختر بی درنگ خنده ای کرد و به دختر گفت : عزیزم ، عجله کن غذا درست کرده ام . اگر دیر کنی ، غذا سرد خواهد شد . در این موقع ، اشکهای دختر بار دیگر جاری شد . آری دوستان ، بعضی اوقات ، ما از نیکی و مهربانی دیگران تشکر می کنیم ، اما مهربانی اعضای خانواده مان را نادیده می گیریم .

دوستان عزیز ،آیا شما در #زندگی تان با چنین مسئله ای روبرو شده اید بله، #عشق به اعضای خانواده سزاوار قدر دانی است♥️.

https://t.center/dokhtaran_b