بریده‌ها و براده‌ها

#خویشتن
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,86 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
‏همه‌ی مداخلات غیردارویی و رواندرمانی‌های روانپزشکی را می‌شود در یک کلمه خلاصه کرد:
«مواجهه درمانی یاExposure therapy»:

و صدها رویکرد درمانی تنها در محل و نوع مواجهه فرق می‌کنند. مواجهه با:

📌خاطرات کودکی: روانکاوی

📌مواجهه با رفتارهای شرطی شده: رفتاردرمانی

📌مواجهه با افکار ناکارآمد:شناخت درمانی

📌مواجهه با بی‌معنایی: لوگوتراپی

📌مواجهه با حقیقت دنیا و انسان: روان‌درمانی اگزیستانسیال یا وجودی

📌مواجهه با چگونگی رابطه با نهایت هستی: معنویت‌درمانی

مواجهه با تروما و سوگ:
Trauma-focused therapy

📌مواجهه با چالشهای سرشت و‌منش: Coherence Therapy
.....
این فیل مولانا را تنها با مواجهه می‌توان کمکش کرد و عجیب‌تر اینکه در مقدار اثربخشی، تقریبا همه‌ی آنها به «یک اندازه» موثرند. و پیام همگی این است که از دنیا وقتی می‌توان لذت برد که چون خیام و مولوی و سعدی.. چشم در چشمش شد و بی‌پروا با او صحبت کرد و خیلی زود می‌فهمیم که پاسخ‌ها همانجایی بودند که از آن گریزان بوده‌ایم.

◼️تنها اختلالی که راهکارش «اجتناب و فراردرمانی» است: اعتیاد است.( همه‌ی انواع آن از مواد و س.کس تا قمار و خیانت....)، مواجهه در این اختلال یعنی غرق شدن که «گردابیست چنان هائل، که پایانش نمی‌بینم...»

اگر در خصوص اینکه راه رستگاری «چشم در چشم شدن و مواجهه» است، شعری به ذهنتان می‌آید، مهمانمان کنید.

https://x.com/RuhollahSeddigh/status/1798773282440720787

#خویشتن
توهین کردن، مکانیسم روانی بسیار نابالغی به نام Acting out است که بخاطر انرژیِ زیادِ روانی‌ِ «بی‌بازگشتی» که برایش هزینه می‌شود، باعث آسیب به پرسنالیتی خودِ توهین کننده می‌شود. گرانترین خانه‌ی هرکسی، شخصیت اوست و هزینه کردن از آن، مثل خریدن نان با سکه‌ی بهار آزادیست؛ اگرچه در کوتاه مدت کمی حس سیری به ارمغان می‌آورد ولی در درازمدت از فقر و گرسنگی و بی‌خانمانی خواهد کشت. در دنیای روان، هرچه انرژی روانی برای چیزی خرج می‌کنی باید معادل یا بیشترش را بدست بیاوری، هرکاری این مشخصه را ندارد، در درازمدت آسیب‌زا و فرسوده کننده است و بسیاری از روان‌رنجوریها حاصل بی‌دقتی در خرجکرد این انرژی و در نتیجه نوعی فقر روانی است.
«لطفا پرسنالیتی ات را جای درست خرج کن وگرنه مجبوری برای تراپی هزینه کنی تا روش درست تعامل کردن را یادت بدهند.»

https://twitter.com/RuhollahSeddigh/status/1793385783904158139
#خویشتن
دکتر روح‌اله صدیق

درک تفاوت قربانی کردن خود (Self-sacrifice) با از خودگذشتگی( Altruism) بسیار زیاد است و لازم است در هر رابطه‌ای چک شود و به خود و کودکانمان بیاموزیم:

قربانی کردن خود، حاصل حس ترس است و ازخود گذشتگی حاصل حس امنیت
قربانی کردن خود، سرکوب یک نیاز است و از خودگذشتگی، برآورده کردن یک نیاز
قربانی کردن خود، حاصل خودفریبیست (Self-deception) و از خودگذشتگی، حاصل معرفت و خودآگاهی(Self-awareness)
قربانی کردن خود، حاصل دیگرخواهی از روی حقارت است و از خودگذشتن، حاصل حس کرامت و Dignity
بعد از قربانی کردن خود، حس بی‌ارزشی و گناه و شرم می‌آید ولی بدنبال از خودگذشتگی حس افتخار و honor
نوع رابطه در قربانی کردن خود، ژانر........ در سینماست و در ازخودگذشتگی، ژانر...... (ژانر را شما کامل کنید)

و یک استراتژی هوشمندانه برای سؤاستفاده از دیگران، غالب کردن این دو به جای هم است.

#خویشتن
وقتی سیرِ تغییر در ترانه‌ها سیر تکاملِ انسان را می‌سراید!

در پژوهشی که اخیراً در نیچر منتشرشده اشعار ۱۲هزار آهنگ رپ، کانتری، پاپ، آر.اند.بی، و راکِ انگلیسی (۲۴۰۰ آهنگ در هر ژانر) که بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰ منتشر شده تجزیه و تحلیل شده ‌است. ابتدا یافته‌های اصلی را با قدری ساده‌سازی مرور کنیم:

یک) اشعار در طول زمان ساده‌تر و قابل‌فهم‌تر شده‌اند.
دو) تعداد کلمات مختلف به‌کاررفته در آهنگ‌ها به‌ویژه در آهنگ‌های رپ و راک کاهش یافته است.
سه) ساختار ترانه‌ها نیز ساده‌تر شده است.
چهار) تکرار در ترانه‌ها افزایش یافته است.
پنج) اشعار به مرور زمان احساسی‌تر و شخصی‌تر شده‌اند.
شش) در همه‌ی ژانرها کلمات مربوط به احساسات منفی، به‌ویژه خشم، افزایش داشته است.

این یافته‌ها چه می‌گویند؟
 به قول ویتگنشتاین «محدوده‌ی زبان من محدوده‌ی ذهن من است. تمامی آنچه می‌دانم تمامی چیزهایی‌ست که بابت آنها واژه دارم.» یا «محدوده‌ی زبان من محدوده‌ی جهان من است.»

پژوهشی که در ۲۰۱۹ منتشر شد نشان می‌داد که غنای واژگان به‌کاررفته توسط دانش‌آموزان و دانشجویان آمریکایی از ۱۹۷۴ تا ۲۰۱۶، یعنی تقریباً مقارن با بازه‌ی زمانی پژوهش کنونی، در تمامی مقاطع کاهش داشته است.
به‌عبارتی فقط متن ترانه‌ها ساده‌تر نشده است. گویا انسان در مسیر کاهش سوادکلامی گام می‌گذارد، و از آنجا که تعداد واژگانی که شخص می‌داند با هوش‌کلامی ارتباط دارد به معنای آن است که با کاهش هوش‌کلامی مواجه هستیم. این درحالی‌ست که مطابق «اثر فلین» تقریباً در تمامی قرن بیستم شاهد افزایش نمرات هوش بوده‌ایم. اما چندسالی است که شاهد معکوس‌شدن اثر فلین در برخی جوامع پیشرفته هستيم.

پژوهش جدیدی نشان می‌دهد که نمرات هوش آمریکایی‌ها در زمینه‌ی استدلال کلامی کاهش داشته، و بیشترین کاهش نیز مربوط به سنین ۱۸ تا ۲۲ سال بوده است. بنابراین نتیجه‌ی نادرستی نگرفته‌ایم که ساده‌شدن متون ترانه‌ها را (چه در کم‌شدن و ساده‌شدن واژگان و چه در ساده‌شدن ساختار) به کاهش هوش‌کلامی ربط دهیم. اما هوش ابعاد متفاوتی دارد. جالب آنکه در عوض افزایش هوش‌فضایی (تجسم چرخاندن مکعب در فضا) آزمودنی‌ها افزایش یافته است.

آیا با کم‌اهمیت‌ترشدن زبان، و افزایش اهمیت دیگر شیوه‌هایِ ارتباطیِ غیرزبانی، مواجه هستیم؟!

از شخصی‌تر شدن ترانه‌ها چه می‌فهمیم؟ آیا خودشیفتگی در حال افزایش است؟ در پاسخی مثبت به این پرسش اخیراً مطلبی در سایت روانشناسی روز آمده با این عنوان که «خودشیفتگی در حال افزایش است». مطابق نظر نویسنده‌ی مطلب، رسانه‌های اجتماعی خود-تبلیغی را تشویق می‌کنند اما همزمان بذر ناامنی را نیز می‌افشانند. در این پژوهش آمده که گزارش روان‌شناسان اجتماعی حاکی از افزایش مداوم معیارهای خودشیفتگی در بین دانشجویان است. این خودشیفتگی که با «تنهایی» همراه است، با مدت آنلاین بودن نوجوانان افزایش می‌یابد.

 اما نکته‌ی دیگر پژوهش آن بود که نرخ واژگان مرتبط با هیجان‌های منفی افزایش یافته است. پژوهش دیگری که اخیراً منتشر شده نشان می‌دهد که افزایش هیجان‌های منفی شناخت هیجانی را تضعیف می‌کند. یعنی افراد در تشخیص هیجان‌های دیگران ضعیف‌تر شده‌اند: نشانه‌ای دیگر از تمرکز بر خود.

پژوهش بزرگی که داده‌های چندین‌ساله را در ۳۷ کشور بررسی کرده، و بنابراین نتایج آن قابلیت اعتماد بالایی دارد، گواهی‌ست بر اینکه تنهایی نوجوانان در سطح جهانی افزایش چشمگیری داشته است.

ترانه‌ها بازنمای تمام‌عیار زندگی‌اند. و بنابراین آخرین نکته‌ی پژوهش را نیز باید جدی گرفت: افزایش واژگان مربوط به خشم گواهی از نارضایتی جهانی‌ست. عنوانِ کتاب اخیر جاناتان هایت را که در پست قبلی به آن اشاره شد به یاد آوریم: نسل مضطرب. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که افزایش خشم از پیامدهای افزایش اضطراب و رویدادهای تنش‌زا است.
بنابراین این پژوهش به خوبی جهت تغییرات در الگوها و عادات رفتاری را نشان می‌دهد. نگاه ذات‌گرایانه به سرشت انسان، چنین تغییراتی را جدی نمی‌گیرد. اما نگاه تکاملی هر نوع تغییر در عادات رفتاری را جدی می‌گیرد: سرشت انسان در حال تغییرات اساسی است. اینکه این تغییرات «به‌زیستی» بهتری را به همراه خواهد داشت محل تردید است.
تفاوت بنیادین انسان با سایر موجودات زنده در وجودداشتن فراعادتی در انسان است که عادت به بازنگری در عادات دارد: نوعی غریزه‌ی آزادیِ طبیعی برای فرارفتن از جبر سایر غرایز. اما انسان امروز هر چه بیشتر به سمت از دست دادن این آزادی طبیعی گام بر می‌دارد.
هنر که همواره ابزاری کمکی در رسیدن به این آزادی بوده، در حال از دست دادن این قابلیت خود است.

کارکرد دیگر هنر ایجاد معماهای شناختی بوده است. پیچیدگی اشعار، تخیل ما را فعال می‌کردند تا در هزارتوهای ذهن شاعر، در جستجوی معنای مدنظر او گشتی بزنیم. بنابراین قابل‌فهم‌ترشدن ترانه‌ها نیز تمجیدی برای "هنری‌تر"بودن‌شان نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
#خویشتن
گم کردنِ #خویشتن

«بزرگ‌ترین خطرات، یعنی گم کردن خویشتن، می‌تواند بسیار آرام در جهان رخ دهد، چنان که گویی اصلاً هیچ اتفاقی رخ نداده است.»

〰️ سورن کی‌یرکگور
(به نقل از: فلسفه در هفت عبارت، داگلاس گروتوس، ترجمهٔ ناصر مؤمنی، ص۱۳۲)

«... آن والاترین چیز را از دست خواهی داد، آن یگانه چیزی که واقعاً معنا دارد_ شاید همه جهان را به دست آوری، اما منِ خودت را از دست می‌دهی.»
〰️ سورن کی‌یرکگور
(به نقل از: فلسفهٔ کی‌یرکگور، سوزان لی اندرسون، ترجمهٔ خشایار دیهیمی، ص۱۰۷)

احتمالاً سورن کی‌یرکگور در این گفته‌ها نظر به انجیل و سخنِ سهمناک عیسی دارد:

«آدمی را چه سود که دنیا را سراسر به کف آرد اگر خویشتن را از میان بردارد یا نابود سازد؟»(لوقا، ۹: ۲۵)

«آدمی را چه سود که دنیا را سراسر به کف آرد اگر جان خویش از میان بردارد؟ یا آدمی در عوض جان خویش چه خواهد داد؟»(مرقس، ۸: ۳۶_۳۷)

@sedigh_63
دیده بگشا زین سپس با دیده‌ی مردم مرو !

#مولانا❤️

خسته از کار و دوندگی‌های امروز، وقتی به خانه رسیدم، هوس کردم که خوشه ای انگور بخورم. نشستم روی صندلی و مشغول خوردن انگور خنک و شیرین و آبدار شدم.
طعم گوارای انگور که حال خوشی به من داد به کنار. یک لحظه انگار کسی از بیرون، تمام توجه مرا معطوف به دهانم و فعالیت‌هایی که حین خوردن انگور در آن رخ می‌دهد، کرد. انگورها را دانه دانه در دهانم گذاشتم و چشمانم را هر بار بستم و فقط به خوردن انگورها توجه کردم. با خودم گفتم انگور را که در دهان می‌گذاری چند عضو بدن، همین اولِ کار با هم همکاری می‌کنند که دانه انگور یکهو در دهان بترکد و آن آب شیرین و خوشگوار در درون دهان پخش شود و بعد از قورت دادنش تازه لذتش را در می‌یابی و حالت خوش می‌شود. و همین چند لحظه خود به تنهایی چه داستان مهیجی است !
دقت کردم و دیدم برای هر دانه انگور چشم و دست و زبان و لثه‌های پشت دندانِ ردیف بالا همه دست به دست هم می‌دهند تا انگور بترکد و در دهانِ من شیرینی و خنکی و طعم خوش منتشر شود... بیشتر از همه از همکاری زبان و لثه های پشت دندان حیرت زده شدم؛ چون اصلا و ابدا و تا به امروز به فعالیت آنها حین انگور خوردن فکر نکرده بودم؛ اینکه چطور دانه انگور توسط زبانِ نرم از پایین و لثه‌ی سخت از بالا تحت فشار قرار می‌گیرد و کمی هم دندان‌های کرسی همکاری می‌کنند و  از راه گلو، این دانه ها، یا بهتر است بگویم عصاره شیرین و خنکِ انگور روانه تن و بدن من می‌شوند. حالا دیگر خبر ندارم که بعد از بلعیدن انگور، در اندرونی من چه اتفاقات دیگری می افتد !!! ولی همین قدر را هم که فهمیدم، هم حیرت زده شدم و هم خجالت زده و هم خوشحال و کیفور.

راستش بلند شدم و رفتم جلوی آینه؛ در چشمانم زل زدم و خیلی جدی به خودم گفتم: کی گفته که " تو کافی نیستی؟!" همین قدر که امروز فقط مصرف کننده اندیشه دیگران نبودی و خودت تعقل کردی و برای خودت اندیشه‌ای تولید کردی و فرایند انگور خوردن را نظاره کردی، یعنی اتفاقا تو به اندازه کافی، کافی هستی.

اگر جهان امروز مدام در گوشم زمزمه می‌کند که تو کافی نیستی و می توانی بیشتر بخواهی و بیشتر داشته باشی و بیشتر مصرف کنی و... امروز با کشف این معنا که من خود به تنهایی جامعه‌ای بزرگ هستم متشکل از اعضایی بس متحد و منضبط که مرا در زندگی به پیش می برند، فهمیدم که به شدت کافی هستم؛ خیلی بیشتر از آنچه نظام سرمایه داری و جهان امروز از من انتظار دارد؛ جهانی که هر بار با انواع القائات بی سر و ته تکرار می‌‌کند که "مصرف کن چون کافی نیستی" و برای هر قشری هم به گونه ای این القائات را تکرار می کند: برای قشر فرهیخته با ایجاد عطش سیری‌ناپذیرِ دانستنِ انواع دانستگی ها و برای قشر عادی جامعه، با تبلیغ خرید بیشتر و بیشترِ انواع لوازم و انجام بیشتر و بیشترِ عمل‌های زیبایی و رژیم‌های لاغری و چاقی و غرق شدن در شادی‌های کاذب و تفریحات دروغین... یاد ابلیس و فریب‌کاری‌هایش در قرآن می‌افتم که مدام با همین دست القائات اهل دنیا را می‌فریفت و وقتی آن ساده‌دلان و خام‌اندیشان در قعر جهنم اسیر شدند‌ زبان به شکایت گشودند که چرا تو ما را فریب دادی؟ و ابلیس در کمال خونسردی جواب داد: و شما چرا به حرف های من گوش کردید؟ مگر خودتان عقل نداشتید؟! می خواهم بگویم در خط پایانِ زندگی هیچ کس مسئولیت هدررفتِ زندگی ما برای هیاهوی بسیار بر سر هیچ را، به عهده نمی‌گیرد و دودش فقط در چشمان خودمان فرو خواهد رفت.

و امروز با صدای بلند با خودم مکرر کردم که:
" تو کافی هستی. از راهی که اکثریت می‌روند نرو، که گمراه خواهی شد..."

وقتی کافی نبودن به اشکال مختلف شعار غالب و رایج زمانه شده، من دوست دارم  پرچمی درست کنم و رویش بنویسم :" من برای امروزم کافی هستم و برای فردای خودم به قدر وسع می‌کوشم" و با پرچم خودم در راه خودم به زندگی ام ادامه می‌دهم. کافی هستم، چون کشف کردم که تنِ من و انگور چگونه در یک اتحاد و همکاری حیرت‌انگیز، لذتی وصف ناشدنی را در وجودم منتشر می‌کنند.
و از همزمانی این اتفاق زیبا با پستی که در کانال وزین آقای دانیالی دیدم شگفت زده شدم.

یقین حاصل کردم که باید انگور خودم را بخورم و مدام به خودم یادآوری کنم که صرف نظر از اینکه برای دنیای امروز کافی هستم یا نه، خودم خودم را بپذیرم و کافی بدانم.

برای دو روز دنیا اصلا نه حوصله‌اش را دارم و نه فرصتش را که برای کافی بودن در نظر دیگران تقلای اضافه کنم....

مقصد، یعنی پیوستن به هفت هزار سالگان، زیاد دور و دیر نیست... مدام بیخ گوشمان فراخوان می‌دهد که آماده باش برای رفتن عزیزم !
کافی هستی جانم ! بیا برویم...

#خویشتن

https://t.me/gozidehayeroohafza/1325
در نهایت تنها یک چیز ضروری است:
تنهایی،
تنهاییِ درونی وسیع.
اینکه درون خودت قدم بزنی
و ساعتها به کسی برنخوری
-- این چیزی است که باید به آن دست پیدا کنی.




#شعر از راینر ماریا ریلکه
#خویشتن
اورحان پاموک، در کتاب خاطراتش از علاقه‌ی خود به برف حرف می‌زند و توضیح می‌دهد که برف به عنوان جزء جدایی‌ناپذیر استانبول، همیشه باعث خوشحالیش می‌شده، نه به خاطر اینکه می‌شد باهاش بازی کرد و نه به خاطر اینکه برف، سیاهی‌های شهر را می‌پوشاند و به آن چهره‌ای نو و مقدس می‌داد، فقط و فقط به این دلیل برف را دوست دارد که موقع بارش برف، خیابان‌های اصلی و فرعی شهر بسته می‌شود، جلوی نانواییها مثل زمان جنگ و قحطی صف‌های طولانی خرید تشکیل می‌شود، و مردم از بقیه‌ی دنیا می‌برند و با دردهای درون خود خلوت می‌کنند. با کمی اغماض همین‌ها را می‌توان در مورد باران هم به کار برد. برف و باران هوای دو نفره‌ی بیرون رفتن نیستند، به گمانم برف و باران را ساخته‌اند برای جلوگیری از فرار که دم‌دستی‌ترین راه‌حل است و بازگشت به خانه برای روبرو‌شدن با دردهای درونی.
#خویشتن

@whatisliterature
هول‌ناک‌ترین چیز این است که آدم خود را کاملا بپذیرد.

کارل یونگ
#خویشتن
پاداشِ بیرونی و انگیزشِ درونی

ایرج شهبازی

دو نوع نیرو ما را به کارهای گوناگون برمی‌انگیزند؛ یکی انگیزش‌های درونی مانند عشق و نیازهای طبیعی، و دیگری انگیزش‌های بیرونی، مانند پاداش‌ها و تنبیه‌ها. تصور عمومی بر آن است که پاداش‌های بیرونی انسان‌ها را به رفتارهای گوناگون برمی‌انگیزند و جهت و مسیر رفتارهای آنها را تعیین می‌کنند؛ بنابراین اگر می‌خواهیم کسی را به انجام کاری برانگیزیم، باید در قبال کارهایش، به او پاداش دهیم.

اما قضیه به این سادگی‌‌ها نیست و رابطۀ این دو دسته نیروی انگیزشی پیچیده‌تر از چیزی است که در نگاه نخست به نظر می‌رسد. پاداش‌های بیرونی همیشه بر روی انگیزش‌های درونی تأثیر مثبت ندارند و از قضا در بسیاری از موارد می‌توانند تأثیرات ویرانگری بر آنها داشته باشند.

پاداش‌های بیرونی می‌توانند شخص را وادار کنند علاقه و استعدادش را نادیده بگیرد و کاری را که هیچ علاقه‌ای به آن ندارد، انجام دهد. کم نیستند دانش‌آموزانی که علاقه و استعداد خود را نادیده می‌گیرند تا در رشته‌ای پول‌ساز ادامۀ تحصیل دهند و بسیارند کسانی که برای به دست آوردن پول بیشتر، در همه عمر خود کاری را انجام می‌دهند که کمترین علاقه‌ای به آن ندارند.

افزون بر این، پاداش‌های بیرونی می‌توانند به تدریج مسیر علاقه و عشق انسان‌ها را تغییر دهند و انگیزه‌های آنها را در کاری که استعدادش را دارند، از بین ببرند. نوجوانی که شیفتۀ یادگیری و دانایی است و شبانه‌روز خود را صرف تهیۀ کتاب و مطالعه و تأمل و تحقیق می‌کند، ممکن است در بزرگ‌سالی به خاطر ثروت یا شهرت یا حیثیت اجتماعی، به گونه‌ای مطالعه و تحقیق کند که مخاطبان و حامیان مالی از او انتظار دارند. آهنگ‌سازی که سلیقۀ هنری خود را فدای پسند حامیان مالی‌اش می‌کند، نیز از قربانیان پاداش‌های بیرونی است.

از سوی دیگر، پاداش‌های بیرونی مانع غوطه‌وری شخص در کار خود می‌شوند. غوطه‌وری در کار و بر اثر آن، زمان و مکان را از یاد بردن، از مهم‌ترین راه‌ها برای دست‌یابی به آرامش و شادی است. این امر مستلزم آن است که توجه شخص به طور کامل به کار خود معطوف باشد و پاداش او از کار همان کار باشد، اما پاداش‌های بیرونی توجه شخص را به بیرون از کار جلب می‌کنند و به این ترتیب مانع غوطه‌وری می‌‌شوند.

افزون بر همه اینها پاداش‌های بیرونی می‌توانند انگیزه‌های درونی را از بین ببرند. وابستگی به پاداش‌های بیرونی، ارزشمندی و اصالت عمل را از یاد آدمی می‌برند و رغبت او به ادامۀ عمل را از بین می‌برند. برای نمونه، مدتی به یک بچه، در قبال بازی کردن، پول بدهید تا به احتمال زیاد ببینید که او خیلی زود انگیزۀ خود را برای دویدن و بازی کردن از دست می‌دهد!

داستان حیرت‌آوری که دکتر فرانکلین، درباره یک مغازه‌دار یهودی، در زمان جنگ جهانی، نقل کرده است، به خوبی این موضوع را تبیین می‌کند: «گروهی از جوانان نازی بر آن شدند که هر روز صبح بر در مغازۀ مرد بیچاره گرد آمده و او را مسخره کنند و آزارش دهند. مرد چند روزی را در هراس و تنش گذراند، تا این‌که یک روز نزد آنان رفت و گفت حاضر است بابت این کار به آنها پول بدهد. این روند نیز چند روز ادامه یافت و آن چند جوان هر روز صبح از مرد مغازه‌دار پولی به جیب می‌زدند، به ریش او هم می‌خندیدند، تا این‌که روزی مرد بینوا بار دیگر نزد قلدرها رفت و ابراز داشت که کار و کاسبی‌اش کساد شده و دیگر قادر به پرداخت پولی به آنها نیست. آن اوباش‌ها از خشم به فریاد آمدند که دیگر حاضر نیستند بابت هیچ و پوچ هر روز صبح به در مغازه‌اش بیایند و مفت و مجانی او را مسخره کنند!

مغازه‌دار بینوا پیش از آن‌که نظریات و تحقیقات روان‌شناختی بتوانند اثبات کنند، نیک دریافته بود که پاداش خارجی قادر است انگیزش درونی افراد را فروکاهد» (روان‌شناسی شادی، ص 98).

نتیجۀ تمام این تأملات و تحقیقات دربارۀ تأثیرات منفی پاداش‌های بیرونی بر انگیزش‌های درونی این است که پاداش‌های بیرونی می‌توانند نیک‌بختی و بهروزی انسان‌ها را به خطر بیندازند و انگیزه‌های درونی آنها را نابود کنند. به همین سبب والدین و معلمان و مربیان باید در امر تعلیم و تربیت، خیلی دقیق و حساب‌شده از پاداش‌های بیرونی استفاده کنند.

در فرهنگ دینی هم تأکید زیاد بر پاداش‌های اخروی، ممکن است افراد را نسبت به اعمال نیکوی دینی بی‌رغبت کند و انگیزه‌های درونی آنها برای عبادت و عمل صالح را از بین ببرد.

* برای مطالعۀ بحثی عالی دربارۀ این موضوع مهم به کتاب بسیار ارزشمند روان‌شناسی شادی، از ساموئل اِس فرانکلین، ترجمۀ علی‌رضا سهرابی و فرامرز سهرابی، از صفحۀ ۸۹ تا ۱۰۱ مراجعه کنید.

#خویشتن


@irajshahbazi
اساس روشن‌شدگی ناگهانی ادراک عمیق این موضوع است که هیچ فردی نمی‌تواند به‌خودی‌خود وجود داشته باشد، چون هر آنچه هست فقط آگاهی‌ای است که تمامیت این تجلیات ازجمله همین افراد انسانی در آن ظاهرشده‌اند.
#رامش_بالسکار

The basis of sudden enlightenment is the deep understanding that there cannot exist any individual as such, because all there is, is Consciousness, in which appears the totality of the manifestation, including the individual human beings.
#Ramesh Balsekar

https://t.me/selfinquiry/2636
#خویشتن
Ещё