من خواجــهٔ گفتاری بســیار شنیدهسـتم
من خواجه ندیدهستم گفتاری و کـرداریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹نظر
مولانا دربارهٔ نصیحتکردن
نظر
مولانا دربارهٔ «نصیحتکردن» خیلی جالب است.
مولانا معتقد است که نصیحتکردنِ مستقیم نهتنها مؤثر نیست، بلکه گاهی نتیجهٔ عکس میدهد! بهخصوص در فرهنگ ما که نصیحتکردن خیلی جایگاه مهمی دارد و هر کسی را میبینی میخواهد دیگران را نصیحت کند و واعظِ غیرمُتّعِظ شود.
«واعظ غیرمتعظ» یعنی کسی که دیگران را نصیحت میکند، ولی خودش اصلاً عمل نمیکند به آن چیزهایی که میگوید.
مولانا برای اینگونه نصیحتکردنها کوچکترین ارزشی قائل نیست و میگوید:
پنـدِ فـعـــلی خلــق را جـــذابتـر
که رَود در جانِ هر باگوش و کـر
اَنـدرو وَهــمِ امیــــری کـــم بـُود
در حشَــم تأثیــر آن محکــم بـود
▫️ببینید
مولانا در
دیوان شمس میگوید:
من خواجـهٔ گفتـاری بسـیار شـنیدهسـتم
من خواجه ندیدهستم گفتاری و کرداری
یعنی کسی که به حرفی که میزند و آن چیزی که میگوید، خودش پایبند باشد و عمل کند. «پندِ فعلی» یعنی پند عملی؛ یعنی کسی که میخواهد دیگران یک راه درستی را پیش بگیرند، باید خودش از همان راه حرکت کند و در عمل نشان بدهد که این راه نتیجهٔ مثبت دارد و آدم را به مقصود میرساند. مثلاً در داستان «طوطی و بازرگان»:
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رهــــا کــن لـطـف آواز و وِداد
زانکـه آوازت تــو را در بنـــد کـرد
خویشــتن مُرده پیِ این پنــد کرد
یعنی آن طوطی عملاً پندِ فعلی به آن طوطی دیگر داده است.
هر چقدر هم آدمها کر باشند وقتی یک پند عملی را با چشمشان ببینند رویشان اثر میگذارد.
بیت دومش یک نکتهٔ بسیار روانشناسانهٔ عمیقی است که خیلی باید روی آن دقت کرد میگوید:
انــدرو وهـــمِ امیــری کـم بُـود
یعنی یک نفر که نشسته دارد یک نفر دیگر را نصیحت میکند، در عمل دارد به او میگوید من بهتر از تو میفهمم و عقلم بهتر میرسد و تو محکومی که بنشینی و به حرفهای من گوش کنی و بپذیری و عمل کنی و چون آدمها هیچکدامشان حاضر نیستند قبول کنند که عقلشان از آن دیگری کمتر است، بنابراین دربرابر چنین کاری، حالت دفاعی میگیرند به خودشان.
شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، میفرماید:
▫️همهکس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
یعنی هر کس را میبینی فکر میکند عقلش از همه بیشتر کار میکند و بچهاش از همه خوشگلتر است؛ حتی سوسک به بچهاش میگوید قربان دست و پای بلوریات.
دکارت، فیلسوف بزرگ فرانسوی، این نکته را از سعدی گرفته و اینگونه پرورانده که: آدمها ممکن است در مورد خیلی چیزها شکْوِه داشته باشند؛ مثلاً یک نفر شکایت داشته باشد از اینکه چرا قدش از آن دیگری کوتاهتر است یا ثروتش یا علمش از آن دیگری کمتر است، ولی تا بهحال هیچکس شکوه نکرده است که: «چرا عقل من از آن دیگری کمتر است؟» و هیچ بنیبشری پیدا نشده که اعتراف کند و ناراحت باشد از این که عقلش کم است؛ بنابراین کسی که نشسته و یکی دیگر را نصیحت میکند، غیرمستقیم به او میگوید که من بهتر از تو میفهمم. «امیر» هستم و تو باید اطاعت کنی و طرف مقابل هم جبهه میگیرد و حالت دفاعی میگیرد به خودش و ممکن است نتیجهٔ عکس بدهد.
#مولانا@dr_mehdi_nourian