در ستایش سایه بلند
(منتشر شده در کتاب روزاروز، شماره پنجم، نوروز ۱۴۰۳)هجوم همهجانبه اسرائیل به غزه و کشتار بیرحمانه این روزها شباهت تامّی دارد به حمله اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان. در آن سال مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل به بهانه سوء قصد نافرجام به سفیر این رژیم در انگلستان دستور حمله به لبنان را صادر کرد. تهاجم به لبنان با بمباران شدید هوایی و ورود نیروهای زمینی به سرعت به محاصره بیروت و اشغال جنوب لبنان انجامید. هدف از این یورش وحشیانه نابودی کامل ساف، سازمان آزادیبخش فلسطین، بود که برای بیش از یک دهه مقر اصلی خود را در بیروت قرار داده بود.
اسرائیل چندین ماه بیروت را در محاصره قرار داد و همزمان با بمباران هوایی زیرساختها، بیمارستانها، مدارس و نهادهای شهری، از دسترسی به آب، غذا و کمکهای پزشکی در بیروت جلوگیری کرد. این اقدامات منجر به بحران شدید انسانی و کشتار حدود ۱۹۰۰۰ نفر در بیروت شد و نهایتا در قتل عام صبرا و شتیلا به اوج خود رسید.
در این زمان محمود درویش که عضو ساف بود در بیروت میزیست و شاهد عینی این فجایع بود. چند ماه بعد با دخالت سازمانهای بینالمللی، فلسطینیها و اعضای ساف از بیروت رانده شدند و در تبعیدی تازه به تونس رفتند. محمود درویش هم یکی از این باز تبعید شوندگان بود و زمانی که بر عرشه یکی از کشتیهای حامل فلسطینیان به سمت تونس قرار داشت آغاز به سرودن شعری بلند و حماسی کرد: مدیح الظل العالی، در ستایش سایه بلند.
محمود درویش دقایق زندگی روزمره در زیر گلوله باران و محاصره بیروت، سکوت کرکننده کشورهای عربی و بقیه جهان در قبال مصائب فلسطینیها و لبنانیها، و جزئیات دلخراش فاجعه صبرا و شتیلا را با شیواترین کلمات ترسیم میکند. آنجا هیچکس از تیغ زبان نافذ، سرکش و هجوآمیز درویش نمیرهد. از دولت اسرائیل که غیرنظامیان را میکشد و تظاهر میکند که قربانی است (”اشکهای ما را ربودی، ای گرگ!“)، تا دولت آمریکا (”طاعون“) که به هر کودک یک اسباببازی مرگ، یک بمب خوشهای، هدیه میدهد. تا حاکمان عربی (”دولتهای حرامزاده“) که مطیع غرب شدند و روحشان را فروختند و گم گشتند.
یکی از مضامین اصلی این سروده مفهوم تبعید است. تبعید و رانده شدن مکرر فلسطینیان ابتدا از سرزمین اجدادی خود و سپس از کشوری به کشور دیگر. مضمونی که شاید بیش از هر چیز دیگر در مجموعه اشعار درویش وجود دارد و اندکاندک معنایی وسیعتر از آنچه در ابتدا به ذهن میآید به خود میگیرد.
”چند بار سفر خواهید کرد؟ / و تا کی سفر خواهید کرد؟ / و به امید کدامین رویا؟ و اگر روزی بازگردید، به کدام تبعیدگاه بازمیگردید؟ به کدامین تبعیدگاه؟"
”تبعیدگاه“ (المنفی) در برابر ”وطن“. درویش در ۱۹۷۰، زمانی که هنوز در سرزمینهای اشغالی میزیست در شعری سروده بود: ”وطن من چمدان نیست و من هم مسافر نیستم“. اما در این شعر پس از یک دهه راندهشدگی مینویسد: ”وطنم چمدان من است، شبها در آن بستر میگسترم و بر آن میخسبم، در آن با دخترکان گرم میگیرم، عزیزانم را در آن دفن میکنم، آن را به عنوان سرنوشت خود پذیرفتهام و در آن میمیرم“.
با همه این تاریکیها و مصائب، درویش هیچگاه از جنبههای انسانی و نیز انسانگرایی در آرمان فلسطینی دست نمیکشد. شعر با پرسشهایی کوبنده خطاب به مبارزان فلسطینی به پایان میرسد. اینکه آرمان این مبارزه چیست. پرچم؟ روزنامه؟ دولت؟ حاکمیت بر خاکستر؟ نه، بلکه انسان و حرّیت.
تا کنون تعداد زیادی از اشعار درویش به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است اما این منظومه بلند در میان مخاطبان شعر او کمتر شناخته شده است. سخن گفتن از هر اثر ادبی بدون خواندن آن شاید کاری مهمل باشد. بیتردید برگردانی این منظومه به فارسی نیازمند احاطه کاملی به ذهن و زبان شاعر و زمینه و زمانه شعر او است، و هرچند برگردان کاملی این شعر به هر زبان دیگری دشوار و بلکه مصداق ترجمه ناپذیری شعر است اما از دریچه چنین ترجمهای مخاطبان فارسی زبان با یکی از آثار مهم ادبیات فلسطین آشنا خواهند شد.
————-
۱. همه عبارات داخل گیومه، ترجمه کلمات درویش هستند.
۲. بخشی از شعر ”یومیات جرح فلسطینی“ از دفتر ”حبیبتي تنهض من نومها (١٩٧٠)
https://t.me/qadahha/7955