�پنجره باز است صدای معاشقهی باد #اردیبهشت با شاخههای بیقرار #چنار میآید میان غلظتِ شب کاش برگ بودم... کاش درخت بودم... کاش باد بودم... میپچیدم به شب چنگ میزدم به تاریکی به عمق راز آلودگی از این همه، آدمام... اینسوی پنجره با چند کلمه... با چند واژه و خیالی رها که باد وُ شب وُ شاخههای آشفته را فالگوش ایستاده که این #روح شوریده حال در کالبدم آرام نمیگیرد...
من صدای نفس باغچه را می شنوم. و صدای ، پای قانونی خون را در رگ، شیهه پاک حقیقت از دور. و صدای باران را، روی پلک تر عشق، روح من در جهت تازه اشیا جاری است . مثل بال حشره وزن سحر را می دانم. مثل یک میکده در مرز کسالت هستم. #وزن#بودن#را#احساس#کنیم. #نام#را#باز#ستانیم#از#ابر، از #چنار، از #پشه، از #تابستان. به بلندی محبت برویم. #سهراب_سپهری