پروازِ من از اندامِ تو از جزیرهیی که بر دستانات روییده و همیشه را بوسیده بود نمیدانم من مرغِ شهدخوارِ بلندیهایت من مرغِ شهدخوارِ شاخههایت با فکرهای سنگشده چگونه برنگردم از تو
پروازِ من از اندامِ تو از جزیرهیی که بر دستانات روییده و همیشه را بوسیده بود نمیدانم من مرغِ شهدخوارِ بلندیهایت من مرغِ شهدخوارِ شاخههایت با فکرهای سنگشده چگونه برنگردم از تو
ای چهره زیبای تو، رشک بتان آزری هر چند وصفت می کنم، در حسن از آن زیباتری هرگز نیاید در نظر ،نقشی ز رویت خوبتر شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری #آفاق_را_گر_دیده_ام_مهر_بتان_ورزیده_ام #بسیار_خوبان_دیده_ام_اما_تو_چیز#دیگری ای راحت و آرام جان، با قد چون سرو روان زینسان مرو دامن کشان، کآرام جانم می بری عزم تماشا کرده ای، آهنگ صحرا کرده ای جان و دل ما برده ای، این است رسم دلبری عالم همه یغمای تو، خلقی همه شیدای تو آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری خسرو غریب است و گدا، افتاده در شهر شما باشد که از بهر خدا سوی غریبان بنگری #امیر_خسرو_دهلوی
آیا سارها و سینهسرخها دوباره برمیگردند؟ و سایههایشان روی روزهای من خط میاندازد؟
میتوانستی بروی اما برای یک لحظه برگشتی و سکوتام را به جنگل کشیدی
بر درختانام هیاهوی گنجشکهاست و لکلکها به رودخانهام تن میسپارند
باد تقویمام را ورق میزند و من سرگردانام سکوت طبله کرده بر جایجای بدنام جزیرههای گمشده در امتدادِ روز شناورند و ماهیانِ تشنه سر به ساحل سپردهاند
برگرد! دوباره برگرد! سربرگردان و نگاهام کن! تا وطنِ پرندگان باشم.