آیا سارها و سینهسرخها دوباره برمیگردند؟ و سایههایشان روی روزهای من خط میاندازد؟
میتوانستی بروی اما برای یک لحظه برگشتی و سکوتام را به جنگل کشیدی
بر درختانام هیاهوی گنجشکهاست و لکلکها به رودخانهام تن میسپارند
باد تقویمام را ورق میزند و من سرگردانام سکوت طبله کرده بر جایجای بدنام جزیرههای گمشده در امتدادِ روز شناورند و ماهیانِ تشنه سر به ساحل سپردهاند
برگرد! دوباره برگرد! سربرگردان و نگاهام کن! تا وطنِ پرندگان باشم.