سوفیا اندرسن
(سوفیا دی ملو برینر اندرسن)
یونانیان
گمان کردیم خدایان هستی درخشندهای دارند
همگوهر دریا، ابر، درخت، نور
در آنها کتیبهی کفهای سپید کشیده است
به لرزش موجها
سبزی زمزمه گر و راز آرام جنگل
طلای بلند گندم،
چین و شکنج رودخانه در آتش ِ گرفتهی کوهستان
و گنبد بلند هوا طنین انداز نور
همه در آگاهی خودآگاه پدیدار آمدند
بی آنکه جشن عروسی
و عید روز نو را فروبگذارند-.
ما آدمها و شوق این تجربه را برای خود خواستن
این است چرایی تکرار آیینها
به بازیابی هستی آغازین- هستی-تمام اشیا-
که ما را از تمام شکلهایی که نور روز می شناسد آگاه کرد
و نیز به تاریکی درونی که ساکن ماست
و در آن درخشش بیواژه پیش میراند.
#سوفیا_اندرسن #شعر_ترجمه #شعر_پرتغال #ترجمه_شعر