آمین

#محمد_قائد
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from اتچ بات
▪️
تـابوتیان ِ عالـَم پنـدار
#محمد_قائد

• تصاوير نوع يكم:
جماعت صف كشيده‌اند تا به نوبت وارد مكانی شوند كه تابوت را برای ادای احترام در آن نهاده‌اند. روز بعد، همه ساكت و موقــّر و منظم ايستاده‌اند. دستۀ‌ موزيك مارش عزا می‌نوازد. مردان كلاهشان را به احترام به دست گرفته‌اند و برخی زنان تور سياه بر چهره دارند. هنگام خاكسپاری، دستۀ تفنگداران اونيفرم‌پوش، در مسافتی دور از سوگواران، با فرمان نظامی به هوا شليك می‌كند. برگها شايد در باد تكان بخورد، آدمها نه.

• تصاوير نوع دوم:
عده‌ای فريادزنان می‌دوند. در نگاه اول به نظر می‌رسد جعبه‌ای‌ چوبی در حال فرار است و می‌خواهند آن را بگيرند. اما در واقع تابوت متوفیٰ است كه در معرض مراسم سياسی‌ـ‌عبادی تشويق جنازه قرار دارد. پيشتر، تفنگچيان در سالن عزاداری هر وقت و هر قدر دلشان بخواهد زير گوش عزاداران شليك می‌كنند و پسربچه‌ها با شادمانی می‌دوند تا پوكه‌های داغ را بردارند. حاضران حتی اگر پنبه در گوششان چپانده باشند ضربۀ موج در‌رفتن اين همه تير در فضای مسقــّف بايد حال بعضی را بد كند. درهرحال، به روی خودشان نمی‌آورند.

فيلمی از مراسم نوع اول می‌تواند در هر جای دنيا گرفته شده باشد. فيلمی از نوع دوم، حتی بدون گفتار و زيرنويس، از دور داد می‌زند آن‌جا يا فلسطين است، يا عراق، يا ايران يا پاكستان. حتی در ميانۀ آفريقا صف‌كشيدن و طبق فرمان تركه‌به‌دست‌ها منظم‌رفتاركردن تا اين حد دشوار نيست. در خاورميانۀ اسلامی، خود تركه‌به‌دست‌ها از عوامل بی‌نظمی‌اند.

در خاكسپاری امام راحل، كفن متوفیٰ را تكه‌تكه كردند و به يغما بردند. پس از رسيدن كفن زاپاس، تابوت با هليكوپتر از معركه به در رفت. عكس موحش سوگوارانی را كه حريصانه به پيكر نيمه‌عريان متوفیٰ زُل زده‌اند در مجموعه‌ای از عكسهای تاريخی قرن بيستم گنجانده‌اند.

مؤمنان معتقدند گرفتن زير تابوت و هفت‌قدم‌رفتن با آن ثواب دارد. اما وقتی تمام افراد دربند ثواب و عـِقاب نباشند چسبيدن به تابوتْ خبر از عارضۀ واگير و چيزهای ديگر می‌دهد. هنگام خاكسپاری احمد شاملو، نگارنده جزو كسانی بود كه در نتيجۀ هجوم ناگهانی حاملان جنازه و رَم‌كردن جمعيت، از پشت و به‌شدت به زمين افتادند.

باز هم انگار می‌خواستند تابوت را بگيرند تا در نرود. در فاصلۀ كوتاه آمبولانس تا محل دفن، جا برای هفت‌قدم‌رفتن ِ هزارها نفر نبود. پس بايد شتاب كرد و ديگران را كنار زد تا حضور در مراسم تشويق جنازه ثبت شود. با توجه به بيزاری‌ ِ متوفیٰ از ورزش به‌طور اعم و ورزشهای خـَرَكی به‌طور اخص، شايد مثال خوبی‌ نباشد اما به بيسبال و فوتبال آمريكايی می‌مانـْد كه برای بينندۀ‌ ناوارد مشخص نيست دارند چكار می‌كنند.

گاه نه تنها سنـّت هفت قدم، بلكه حداقل وقار و طمأنينۀ‌ عزا هم رعايت نمی‌شود. تشييع و تدفين بازيگر سينما و تلويزيون تبديل به محشر خر شد زيرا جماعت دنبال برنامۀ خودشان بودند و می‌خواستند با هنرپيشه‌های موجود، يا از آنها، عكس بگيرند...

ادامه از این‌جا🔻
http://www.mghaed.com/essays/observation/flight_of_ostrich-1.htm

#جامعه
@aminhaghrah
▪️
جنگ نهایتن یک فعالیت اقتصادی‌ست...

#روایت
#محمد_قائد
@aminhaghrah
▪️
درباره‌ی نوستالژی!
ملک‌الشعرای بهار در توصیف روزگارانِ خوب از دست رفته‌ی پشتِ سر خویش با دریغاگویی می‌سراید:
اولا عرضِ فوکل‌ها این قدر وسعت نداشت
ثانیا فکر جوانان این‌قدر لاغر نبود...

بهار در این قصیده‌ی نوستالژیک قصد مطایبه نداشت اما منظورش از روزگار خوش وسعت اندیشه و فربه‌ای فکر جوانان، عصری بود که تقریباً هیچ کتابی جز دیوان اشعار متقدمان وجود نداشت، خلق از ستم حاکمان خونخوار به درگاه خدا شکایت می‌بردند، قحطی و وبا مردم را گلّه‌وار می‌کُشت و مجرمان را به فرمان شاه به دار می‌آویختند یا در ملاعام گردن می‌زدند...

[ دفترچه‌ی خاطرات و فراموشی | #محمد_قائد ]

#کتاب
#روایت
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
محل نگذاشتن به جهان بی وفا!

سال ۱۳۷۴ در هتل قدیمی رامسر منظره عجیبی دیدم . روی نرده های اطراف این هتل پیشتر فرشته هایب گچی بود با مشعلهایی در دستشان که چراغ داخل آنها باغ اطراف هتل و خیابان را روشن می کرد .
بعد از انقلاب، این فرشته ها را با پتک و چکش شکستند . هفده سال بعد، این مجسمه های گچی همان طور آش و لاش وسط علف ها افتاده بود .یعنی نه مدیر هتل، نه باغبان و نه رفتگر شهرداری سالهای سال متوجه نشده بودند که باید این تکه های شکسته را از آنجا ببرند .این فرهنگ ملتی است که برایش دیدن ویرانه امری عادی است چون به روستاهای ویران عادت کرده .خاطرم هست دبستان می رفتم و برای اولین بار از شیراز به تهران می آمدیم .
کنار بسیاری قهوه خانه های بین راه کمی آن طرف تر اتاقی سقفش ریخته بود و آن را همینطوری ول کرده بودند .وقتی می پرسیدم چرا این اتاق خراب شده و چرا همان مکان را تعمیر نکردند تا قهوه خانه بماند، برایم توضیح دادند که دیگر این مکان قابل استفاده نبوده .
گچ کاری های دیوار آن هنوز سالم و سفید بود و شاید می شد سقف آن را تعمیر کرد .
نویسنده ای فرانسوی بنام گوبینو که کمی بعد از امیر کبیر به ایران آمده، نوشته که ایران پر از ویرانه است -یعنی روحیه چیزها را به حال خود رها کردن و محل نگذاشتن به جهان ِ بی وفا ...


[ برشی از گفتگوی فصلنامه‌ی سفر با #محمد_قائد | زمستان ۱۳۷۸ ]

#جامعه
@aminhaghrah
▪️در باب غلط‌نویسی جوان‌های امروز

کتاب «آدم ما در قاهره» تازه‌ترین اثر محمد قائد، بازنویسی خاطرات دکتر #قاسم_غنی از ماموریت سال ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ قاهره (برای طلاق فوزیه، بازگرداندن جسد رضاخان و پس گرفتن جواهرات سلطنتی) است. در بخش‌هایی از مقدمه کتاب، محمد قائد در بررسی ویژگی‌های نثری این طبیبِ ادیبِ دیپلماتِ مصحح دیوان حافظ، گریزی هم به نقدهای وارد به نثر جوانان هم می‌زند و نکاتی می‌گوید که خواندنش خالی از لطف نیست:

●بزرگترها عادت دارند و حتی لازم می‌بینند جوانها را سرزنش کنند که از پیشینیهٔ زبان فارسی و مفاخر ادبی کشور خویش آگاهی ندارند و حواسشان دنبال زرق و برق مغرب زمین و نوشته‌های مهملی است زیر عنوان شعر و ادبیات نو، و کامنت‌گذاری در اینترنت. بزرگترها معمولاً استحضار دارند که این تمام واقعیت نیست اما عادت دارند خودشان را به آن راه بزنند زیرا تجاهل العارف را برای وعظ و نصیحت لازم می‌بینند، و بزرگتر اگر نصیحت نکند بزرگتر نیست.
محمدتقی بهار، در تعریضی تند به میرزاده عشقی، نوشت جوانهای پس از انقلاب مشروطیت، یعنی نسل به اصطلاح جدید، به برکت تجدد "از همان کودکی" شروع به "سیگار کشیدن و عرق خوردن و فحش دادن و روزنامه خواندن و شعر مهمل گفتن" می‌کنند. نمی‌دانیم بهار اهل آشامیدن هم بود یا نه، اما نشریه بیرون می‌داد و زمانی که یک جریده‌نگار او را متهم به تدخین افیون کرد باران ناسزا بر سر طرف و والده‌اش باراند. در هر حال، به عنوان دارندهٔ لقب ملک‌الشعرای موروثی، فارسی را غلط استعمال نمی‌کرد.

●منتقدانی سخت می‌گیرند که از فعل داشتن نباید برای دریافت نامه و پیام و مکالمهٔ تلفنی و برداشتن و گرفتن و خوردن و خریدن استفاده کرد و "ناهار را داشته باشیم" به نظرشان قابل تعقیب کیفری است، گرچه بین دریافت کردن یا
دریافت داشتن نامه و نامه داشتن از زمین تا آسمان تفاوت نیست و عرفاً همه‌فهم است (نامه دارید، تلفن دارید). فعلی مرکب خلاصه شده است. در هر حال، این یکی در نثر [قاسم] غنی نوبر است: "تعجب داشتم." بسیاری قالبهای بیانی که امروز نتیجهٔ سهل‌انگارى جریده‌نگاران و کم‌سوادی کاربران جوان اینترنت تلقی می‌شود، بدتر از همه "را"ی نابجا و مغایر نحو زبان و مخلّ معنی، در نثر قلمزنان نسلهای پیش هم به چشم می‌خورد. اما کمتر منتقدی به خودش اجازه می‌دهد به سنگین‌وزنهایی کلاسیک در حد عبدالله مستوفی و قاسم غنی و مهدیقلی هدایت و محمدعلی جمالزاده و علی‌اکبر دهخدا همان اندازه سخت بگیرد که به معاصران جوجه‌وزن خویش.
غنی با حشو قبیح و تکراری زائد می‌نویسد "ظهر اشخاص ذیل به ناهار دعوت دارند که در سفارت ناهار می‌زنند." استعمال فعل زدن برای مهمانی رسمی در نوشتهٔ هفتاد سال پیشِ ادیب فاضل و ستارهٔ آسمان ادب متولد قرن نوزدهم. جوان غیرفاضل امروزی اگر ناپرهیزی کند یک فروند همبر خفن بزند به بدن، فغان سره‌گرایان و داد پرستندگان زبان معیار و هوار منتقدان انحراف زبان بلند است که یک مشت جوانکِ از مکتب‌گریختهٔ جریده‌نگار با گرته‌برداری‌شان زبان فخیم و فاخرمان را تباہ کردند.

●قاسم غنی چند سال پیش از قتل ناصرالدین شاه زاده شد و در دههٔ آخر قرن نوزدهم به مکتب رفت. فارسی نوشتن او محصول عصری بود که معرکه‌گیرها در حسرتش آه جگرسوز می‌کشند و به چیزی که اسمش را مدرنیزاسیون گذاشته‌اند لعنت می‌فرستند: "ساعت ۷ کیف را درست کردم. خداحافظی نموده، ساعت ده و نیم به مطار رفته، ۱۲ حرکت کرد. طیاره جای پنجاه و دو نفر دارد با هفت نفر عملهٔ طیاره." در فارسی امروزی، چمدان را می‌بندند و ساک و کیف را آماده می‌کنند؛ خداحافظی نمودنی نیست؛ به مطار می‌گویند فرودگاه؛ جملهٔ حرکت طیارہ باید با فاعلی جدید و متفاوت شروع شود، و هواپیما خدمه دارد نه عمله.
خواهند گفت فارسی در آن روزگار غیر از زبان امروزی بود. پس برای از دست رفتن چه چیزی آه می‌کشند و چرا نسلهای بعدی را به گناه "گرته‌برداری" ملامت می‌کنند؟ انواع سبک در شعر وجود داشت اما نثر را تقریباً همه عین هم و به همین شلختگی و حتی بدتر می‌نوشتند.

●از نظر شکل و نثر، بسیاری چیزهای معاصر شبیه گذشته‌‌اند اما انسان و جهان و زبان همواره در حال دگرگونی‌اند. پس چه بهتر که بزرگترها قدری بزرگوارتر و بخشنده‌تر باشند و این قدر چماق "درست بنویسید، غلط ننویسید، عمیق فکر کنید، زود باشید کتاب بخوانید" بر سر جوانترها نکوبند. جوانترها البته بد نیست رعایت حال بزرگترها را بکنند اما لزومی ندارد نصایحشان را زیاد جدی بگیرند. دنیای سرشار از معنویت و انسونیت و اخلاق که فضلای سالمند و پرسوناژهای تهرونی فیلمهای نئولاتی با دریغ و درد می‌نالند که از دست رفت، در واقع هیچ‌گاه وجود نداشت.

[ بخش‌هایی از مقدمه #کتاب «آدم ما در قاهره» | #محمد_قائد | نشر کلاغ، ۱۳۹۶ | صفحات ۴۰ تا ۵۶ ]

منبع: احسان‌نامه
goo.gl/3CE1cK

#آئین_نگارش
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️با چه حق و به چه مناسبت خیابان لاله زار را که معبری است عمومی و هرکس حق دارد آزادانه از آن عبور و مرور نماید بر روی زنان مسدود نموده اند و حتی اگر زنی در درشکه باشد و بخواهد از آنجا عبور کند ممانعت می نمایند؟ اگر درواقع لاله زار شاهراه عمومی است، شاهراه عمومی حمام نیست که زنانه و مردانه داشته باشد...

[ فراز هایی از نامه میرزاده عشقی در اعتراض به اقدام دولت سیدضیاالدین طباطبایی در ایجاد مقررات محدود کننده برای زنان | #عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست | #محمد_قائد | نشر ماهی ]

#کتاب
#روایت
@aminhaghrah