•
ای آن که غمگنی و سزاواری
وَندَر نهان، سرشک همی باری
از بهرِ آن کجا ببرم نامش
ترسم ز سخت اندُه و دشواری
رفت آنک رفت، وآمد آنک آمد
بود آن که بود خیره چه غم داری
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کِی پذیرد همواری
مُستی مکن که ننگرد او مُستی
زاری مکن که نشنود او زاری
شو تا قیامت آید زاری کن
کِی رفته را به زاری بازآری؟
آزار بیش زین گردون بینی
گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی گماشته ست بلایی او
بر هر که تو دل بَرو بُگماری
ابری پدید نِی و کسوفی نِی
بگرفت ماه و جهان گشت تاری
فرمان کنی و یا نکنی، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری
تا بشکنی سپاهِ غمان بر دل
آن بِه که مِی بیاری و بُگساری
اندر بلایِ سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
#رودکی@aminhaghrah