🔻بیست و چند روز است که حامد رفته «
دریا» و برنگشته.
اعلامیه ی عکس داری داده اند که هرکس او را دیده خبر بدهد!
عجیب و غریب است رابطه ی مردم این جا و «
دریا». که هیچ وقت از آن دل نمی برند. دل زده نمی شوند. حتی اگر خشم بگیرد و داغ روی دل بگذارد باز آغوش ش آرامگاهِ جان هاست و شانه اش قرارگاهِ اشک ها.
حامد را نمی شناسم اما این داستان که بر او رفت برای ما که بندر نشینیم آشناست. که کمتر اهل دریایی ست این قصه (دور یا نزدیک) بر او نرفته باشد.
به حامد که فکر می کنم و چشمهای منتظری که به دریاست، می بینم فقط ترانه چاره است. می روم سروقتِ «دور از ساحل» که بهترین وصف حال است. عاشقانه ای به درد آمیخته که سالها پیش در دیداری خصوصی از «باقر رضایی» امانت گرفتم. خواننده ای که دهه ۴۰ از تهران به گیلان آمد و چند کارِ جانانه با «ویسانلو» و «فروزانفر» و «راغب» و «شیون» و ...ساخت و بعد رفت و خاطره شد:
شب سیه گیسو را افکنده بر
دریاقایقران می گوید ای خدا. ای خدا
گر شود طوفانی. این
دریا می دانی
چاره ندارم
قایق من بر آب، می خورد پیچ و تاب
ز شوق یارم
بازوانم شده خسته. خسته. خسته
دل امید بر خدا بسته. بسته بسته
من هم آخر دلی دارم. دارم. دارم
دیده بر ساحلی دارم. دارم دارم
یارم در این زمان. بنشسته نگران در انتظارم
قایق من بر آب می خورد پیچ و تاب
به شوق یارم...
#باقر_رضایی#موسیقی#دریا@aminhaghrah