▪️چند سال پیش از طاهر پرسیده بودم.
- چرا بهش میگن عالیه چناری؟
گفته بود "از خودش بپرس"
یک شب بین دوتا سیگار، عالیه گفت که توی محلهی آنها شهرداری چندتا چنار کاشته بود، این هوا، نازک و پاکوتاه.
عالیه و مرتضا اونجا وعده میذاشتن، یک هفته بعد از فرستادنش به خاش (مرتضا رو میگفت) یکی از چنارها رو با ریشهش کشیدم بیرون، کندمش و همینطور روی زمین کشوندمش تا پستخونه.
گفته بود که چنار رو براش پست کنن به شهربانی خاش، بند سه.
پستخونه ریخت به هم و آبدارچی عالیه رو برده بود توی قهوهخانه اداره ( یادم نیس اولش یه نعلبکی چای خوردم و بعد زدم زیر گریه. یا اولش گریه کردم بعد نعلبکی... یادم نیس)...
[
بیژن نجدی. آرنا یرمان و دشنه و کلمات در بازوی من؛ دوباره از همان خیابانها ]
• شرح عکس: از راست
#بیژن_نجدی جوان و هوشنگ سپهری در لاهیجان
@aminhaghrah