یکم؛ دولتآبادی ۷۸ ساله شد. پیرمردْ خوشباش است نه به خاطر پرفیوم چند صد یورویی و دستمال گردن و خاصهپوشی، نه به خاطر پُفِ سیگاری که پرِ شالِ چریک پیشین را گرفت، نه به خاطر نشرِ داستانهای تازه با اغلاط بسیار و نثری گمگشته. نه به خاطر بیرگی قصّههای فعلیِ حماسهسرای پرگوی گذشته. او خوشباش است به خاطر جلد ۴ کلیدر، صفحه ۹۲۸ چاپ یازدهم به سال ۷۴. آنجاست که «نه پروایی از کس» دارد «نه بیمی از ناکس.» این دولتآبادی بود. اگر با جایی یا کسی مخالف میبود، حتی به گاهِ سختترین روزها، که آفتاب تیز نبودِ رفیق توی چشمش میزد، گره پیشانی باز میکرد، دشنه نمیدید و سخن به قاعده قانون میگسترد. او چنان میکرد که پیشتر نوشته بود؛ وقتی غم از راه میرسید، به آن تجاوز میکرد.
جوانی بودم داناتر از امروز، مشغول به مطالعه همان اطراف صفحه ۹۲۸ گفته شده در اتاق اختصاصیام گدار خواب همه روستاییان. صفحات را میبلعیدم. بندار و پهلوان به تلخی به هم حرف میزدند. صدای نرمی از پشتخانه شنیدم؛ نه به صدای دریا میمانست، نه به صدای انحصار باد بین صنوبرها. پیش خود گفتم اول ببینم پهلوان بلخی، بیچارهی افغان را میدهد دست بندار یا نه، بعد پیِ صدای پشتخانه را بجویم. در کلیدر غرق ماندم و به طوقدارِ ساریِ مازندران که جایم بود نرسیدم و طبعا به کشف صدا که فیالواقع فرود کتانی چینی بود بر ماسه. سپیده زده بود که پدر صدایم کرد. نصفِ کیسه برنج را برده بودند. سه خطدارکیسه. بَد و رَد به کلیدرنویس گفتم؛ بَستَمَش به فحش. بعدها که پدر دزد را پیدا کرده بود، خواندن کلیدر را ادامه دادم. و دوباره یادم آمد شبِ دزدی را که دولتآبادی زنهار داده بود که غم را به سرای جان و دل راه ندهیم؛ همین که رسید کارش را یکسره کنیم و این ماند با من و شاید با دردیکشِ میخانه داستانهای محلّی. امید که مانده باشد.
دوم؛ خبرخونی را سجاد نوروزی و دیگران راه انداختهاند و تهِ دلم را قایّم کردهاند از این که بخواهم به الزام هر هفته در اوّل هفته چیزکی بنویسم. مایلم بنویسم، ولی افسار خبر را رها کردهام و اگر چیزکی بنویسم به فراخور است.
سوّم؛ اوّل هفته بعد خواننده یک تحلیل پرسروصدای ادبی خواهید بود. این تحلیل، پایه دهها مطلب خواهد بود در الفیا.
فقط خدا یکم؛ در کیهان نوشتند که من در کارگاهم گفتهام نویسندههای زن از زنان فاسد دوره پهلوی الگوبرداری کنند! درست این بود که دستِ کم خبر کارگاه فقط خوانده میشد. کارگاه درباره سوژهیابی بود؛ در سوژهیابی تشخیص خوب یا بد بودن سوژهها با نویسنده داستان است، با این حال من در کارگاهم به شخصیتهای بد و خوب اشاره کردهام. بامزه است که ستوننویس کیهان فکر میکند هر نوع سوژهیابی از شخصیتهای بد یا خنثی به الگوبرداری منجر میشود. دیگر آنکه کیهان که خود متخصص این دست موضوعات است، فرق بین «الگو» قرار دادن و سوژهبرداری را میداند؛ کیهانیها بیشتر از آن که درباره آدمهای انقلاب اسلامی نوشته باشند، درباره زنان و مردان دوره پهلوی کتاب درآوردهاند. قبلترها در رثای شایانفر و در تحسین حاج حسین متنهایی در پلاس نوشته بودم که همچنان درست میدانمشان. ولی استاد باید فکری به حال ستوننویس صفحه ۳ بکند. این هم از کیهان.
دوم؛ خانم الهام فلّاح از برندهگان جایزه ادبی پروین در دوره پیشین فرمودند که به رغم احترامی که برای رهبر فقید انقلاب و خانوادهشان قائل هستند، بنیاد با برگزاری اختتامیه جایزه پروین در حسینیه جماران، ادبیات زنان را در حد «ختم انعام» تنزّل داده است. کیهان در توصیف روند برگزاری جایزه پروین تیتر زده است: «جولان سکولاریستها»، یکی از چشمهایها هم که میگوید ما «ختم انعام» برگزار کردهایم. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
سوم؛ چهلتن از سانسور نالیده ولی سطح انتظارش را از امکان ارائه تصویر همجنسبازانه بالاتر نبرده است. این مسألهای نیست؛ مسائل مهمّی وجود دارد.
چهارم؛ الفیای هفته پیش خلوت برگزار شد. بیشتر به این خاطر که سردبیر درگیر اثاثکشی در خیابان ۱۷شهریور بوده است. با این حال چندین یادداشت انتقادی به دستمان رسید که مناسب ندیدیمشان؛ در یک قلم سه یادداشت از دبیر اجراییمان را رد کردیم.
پنجم؛ کتابخانه الفیا را همان طور که در یادداشت اول وعده داده بودیم آماده و سیاهههای ۱۲+۱ کتاب را کمکم منتشر میکنیم.
ششم؛ الفیا در دوره تازه، هنوز هیچ نقدی منتشر نکرده ولی مقدّماتش را آماده کرده است و از نقد پرفروشهای شعر و داستان منتشر شده در دهه ۹۰ آغاز میکند. #اول_هفته #الفیا #سردبیر @alefya
یکم؛ شایعه کردهاند که قزلیِ ما میرود به باغ کتاب. امکان ندارد که قزلی بشود رییس حراجکده کتاب و فرهنگ.
دوم؛ از این هفته «آبباریکه» جاری میشود در الفیا. میخواهیم بگوییم آب «هست ولی کم است.» شاید روزی همین هم نبود اگر نجنبیم.
سوم؛ اسماعیل امینی در روراست میگوید: «برخی از روشنفکران سانسور ذهنی دارند… مثلا شاعری ۵۰ سال شعر میگوید، ولی در شعرش هیچ نشانی از آیینهایی که مردم برگزار میکنند نیست.»
چهارم؛ محمدنامی پرسیده است: «الفیا ضامن امنیت پس از انتشار نوشته من خواهد بود؟!» «الجواب»: مشتاق نوشتهات هستیم.
پنجم؛ کورش علیانی گفته با تکتک ایدههای یادداشت اوّلم مخالف است. او طرفدار متن خنثی است که اسم شیکش میشود «بررسیهای علمی زبان.» البته او یک لحظه شانس خودش را در خنثی نبودن امتحان کرده و نوشته محسن را به «عربدهکشی» تعبیر کرده است. خنثی نبودن باید خودش را در چگونه گفتن نشان دهد نه فقط در چه گفتن. دیگر آنکه الفیا حزب سیاسی نیست؛ کسی مخالف هم بود میتواند در آن بنویسد. «از این طرف که منم راه کاروان باز است.»
ششم؛ سکّه از ۳ میلیون هم رد شد. پس جایزه جلال در هر بخش شد ۹۰ میلیون. یک بار هم به سود ادبیات. «همیشه شعبان، یک بار هم رمضان.»
یکم؛ امیرخانی نامهای زده است به نیلی و دعوت نیلی برای دوستی را رد کرده. فکر میکردم نیلی «رهش» را خوانده است که اگر چنین کرده بود پالس دوستی به نویسنده «رهش» ارسال نمیداشت. امیرخانی امّا حرف جدیدی مطرح نکرده و حرفهایی را که به نیلی زده است با عتاب بیشتر در «رهش» مطرح کرده بود. حالا این وسط نیلی باید جواب دهد که توی سنگر امیرخانی چه کاری میتواند داشته باشد؟ از فرماندههان سنگر «روشنفکران» خبری نرسیده است هنوز. آنها به راحتی یا حتی به «عنف» کسی را به سنگرشان راه نمیدهند. آنها خون دادهاند.
دوم؛ غلامرضا طریقی هفته پیش درباره پروین نوشته و شعر نو را به فست فود تشبیه کرده است. با این که دو سه بار قسم و آیه آورد که در مثل مناقشه نیست، ولی بالاخره غلامرضای عزیز این کار را کرده است.
سوم؛ امروز جایزه زنانه پروین برگزار شد در جماران. امام نبود.
چهارم؛ افشین علاء روایت تظلّمخواهی پدرش را به الفیا آورد. فردا میخوانید.
پنج؛ گفتوگوی تصویری با یکی از سرممیزهای ارشاد آماده شد. دکمه انتشارش را خواهیم زد. اسم برنامه روراست است و فصل اوّلش درباره ممیزی. دکتر مرادینیا رییس ممیزی هم هنوز حاضر به گفتوگو نشده است.