شهید احمد مَشلَب

#داستان
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖 مقـام معظـم رهبرے‌: کتاب درمان دردهاے بشر است؛ چہ دردهاے افراد بشر [مانند] دردهاے معنوے و روحے و فکریشان، چہ دردهاے جوامع بشرے [از قبیل] جنگ‌ها، ظلم‌ها، بےعدالتےها؛ قرآن درمان اینها است: وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ…
#کتاب_بخوانیم🌝📖

مقـام معظـم رهبرے‌:
کتاب یک خوراک معنوے است؛ اگر فاسد و مسموم و مضر بود، ما حق نداریم این را در اختیار افرادے قرار بدهیم کہ آگاه نیستند.

کتاب این هفتـہ: زندانبان یهودے📓
نویسنـدھ بزرگـوار: سیدسعید هاشمے🙋🏻‍♂
#مذهبے📿
#داستان🎎
|اطلاعات بیشتر در تصویر|

#کپے_با_ذکر_صلوات🍃
درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌

#کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
📚 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖 #امام_صادق{علیہ‌السلام} : کتاب‌هاے خویش را حفظ کنید زیرا بہ زودے بہ آنها نیازمند خواهید شد. |بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۲| کتاب این هفتـہ: انسان ۲۵۰سالہ📔 نویسنـدھ بزرگـوار: سیدعلے خامنہ‌اے🙋🏻‍♂ گـردآورنـدھ: مرکز صہبـا🗝 #مذهبے📿 |اطلاعات بیشتر در تصویر|…
#کتاب_بخوانیم🌝📖

مقـام معظـم رهبرے‌:
متأسفانہ مطالعات تاریخے_سیاسے جوانان ما ضعیف است. این‌ها را باید شما خیلے مطالعہ کنید و بدانید.

کتاب این هفتـہ: تن هاے هزار سالہ📓
نویسنـدھ بزرگـوار: سعید تشکرے_مهدے سیم‌ریز🙋🏻‍♂
#داستان🎎
#مہدویت🌸

|اطلاعات بیشتر در تصویر|

#کپے_با_ذکر_صلوات🍃
درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌

#کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
📚 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖 مقـام معظـم رهبرے‌: مـردم را وادار کنیـم بہ کتـابخوانے. کتاب این هفتـہ: ارتداد📓 نویسنـدھ بزرگـوار: وحید یامین‌پور🙋🏻‍♂ #سیاسے📝 #رمان_عاشقانہ♥️ |اطلاعات بیشتر در تصویر| #کپے_با_ذکر_صلوات🍃 درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌 #کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖

مقـام معظـم رهبرے‌:
در اهمیت عنصر کتاب براے تکامل جامعہ انسانے، همین بس کہ تمامے ادیان آسمانے و رجال بزرگ تاریخ بشرے، از طریق کتاب جاودانہ مانده‌اند و روابط فرهنگے جامعہ بشرے نیز از پوشش کتاب و مبادلات فرهنگے تقویت شده است.

کتاب این هفتـہ: شبیہ مریم📘
نویسنـدھ بزرگـوار: اکرم صادقے🧕🏻
#مذهبے📿
#داستان🎎
|اطلاعات بیشتر در تصویر|

#کپے_با_ذکر_صلوات🍃
درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌

#کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
📚 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖 مقـام معظـم رهبرے‌: بہ گمان من یکے از بدترین و پرخسارت‌ترین تنبلےها، تنبلے در خواندن کتاب است. هرچہ هم انسان بہ این تنبلے میدان بدهد، بیشتر میشود. کتاب این هفتـہ: دا📕 نویسنـدھ بزرگـوار: سیده اعظم حسینے🧕🏻 #خاطرات🎞 |اطلاعات بیشتر در تصویر|…
#کتاب_بخوانیم🌝📖

انـدره ژیـد:
انسان هاے احمق نہ از کتاب خوششان مےآید نہ از فیلم هاے مفهومے و نہ هر چیزے کہ آنها را وادار بہ تفکر کند...!

کتاب این هفتـہ: کتابخانہ نیمہ شب📘
نویسنـدھ بزرگـوار: مت هیگ🙋🏻‍♂
#داستان🎎
|اطلاعات بیشتر در تصویر|

#کپے_با_ذکر_صلوات🍃
درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌

#کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
📚 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖 مقـام معظـم رهبرے‌: ڪتاب خواندن براے یڪ ملت، یڪ فریضہ واجب است. ڪتاب این هفتـہ: علی از زبان علی📔 نویسنـدھ بزرگـوار: محمد محمدیان🙋🏻‍♂ #مذهبے📿 |اطلاعات بیشتر در تصویر| #کپے_با_ذکر_صلوات🍃 درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌 #کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
#کتاب_بخوانیم🌝📖

مقـام معظـم رهبرے‌:
ڪتابخوانے باید هماننـد ڪار هاے روزانہ در زندگے مردم وارد شود.

کتاب این هفتـہ: دفترچہ نیم سوختہ یڪ تڪفیرے📓
نویسنـدھ بزرگـوار: محمدرضا حدادپورجہرمے🙋🏻‍♂
#داستان🎎
|اطلاعات بیشتر در تصویر|

#کپے_با_ذکر_صلوات🍃
درثواب‌نشرکارفرهنگےسہیم‌باشید💌

#کانال‌رسمےشھیداحمـدمَشلَب
📚 @AHMADMASHLAB1995
#حدیث‌گرافے🌼🦋
#داستان_شیعہ🌿

مردے بہ امام حسین{علیہ‌السلام} گفت: من شیعہ شما هستم. امام فرمودند: تقوا داشتہ باش! چیزے نگو کہ خدا بگوید «دروغ گفتے و در ادعایت، گمراهے بہ خرج دادے.» شیعہ ما، کسے است کہ قلبش از هرگونہ شائبہ و دغلکارے، پاک باشد. بنابراین بگو: من، از دوستان و علاقہ‌مندان شما هستم.

@AHMADMASHLAB1995
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊

#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
#شهادت_درکلام_شهید_آوینی🏷

💐 راه #کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد #داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر #دل کربلایی نباشد…🌹


@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا.... #قسمت_3⃣1⃣ حاج بابا وقتی شنید به شدت ناراحت شد😕😳 گفتم: "اخه چراحاجی مگه چیکارکردم"؟؟؟.....😰 گفت: "باباجان رفتی تودل بحث #ولایت.....😐 این مساله حداقل یک سال طول میکشه تا برات جا بیفته"...... حاجی یه نکته گفت که: "برای فهمیدن #ولایت به…
#داستان_صبا
#قسمت_آخر


بعد از ثبت نام دانشگاه رفتم خونه حاج بابا......
با توجه به اینکه ناراحت بود از دانشگاه رفتن من، سرسنگین جواب میداد😒.....ولی خیلی نرم بحثو عوض کردم..و در مورد علت انتخاب تشیع سه هفته بحث کردیم.....😅

اولین علت واقعه #غدیر
دومین علت حدیث #ثقلین
سومین علت حدیث #سلسله_الذهب
چهارمین علت #ایه55سوره_مائده....(انما ولیّکم الله و الرسول واولی الامر ...)
و هزاران علت دیگر.....

باسختی تمام مباحث رو تونستم اثبات کنم......😥

اخر پرسیدم:
"چرا میگفتین اشتباهه"؟🤔

گفت:
"فکرنمیکردم اشتباهه! نمیخواستم صرف احساسات تشیع روانتخاب کنی....😍
چون پایدار موندن شیعه تا الان، بیشتر شبیه #معجزست و ما تشیعمون رو مدیون صفویان وشیخ صفی الدین اردبیلی هستیم.....چه درست و چه غلط تشیع از حکومت صفویان پایه گذاری شده.... و البته حدود هفتصد تا هشتصدسال قبل هم مدتی کوتاه توسط اسماعیلیان تشیع مذهب رسمی ایران شد
ما پرچمدار گذشته ای #سرخ و اینده ای #سبز هستیم....
ما دربرابر گذشته خودمون یعنی #عاشورا وزحماتی که شیعیان دیگر برای باقی ماندن تشیع کشیدن و دربرابر آینده خودمون که ان شاالله پرچم انقلاب رو به دست #صاحب الزمان برسونیم مسوولیم و به همین راحتی نمیتونیم زندگی کنیم.....

#شیعه_زندگی_آسانی_ندارد!!! چرا؟؟؟چون که #دغدغه_مندترین انسان است...."

حالاکه فکرمیکنم؛ میبینم بله..... ما ایرانی های شیعه هستیم که در برابر هر چی ظلمه اعم از داعش چه خارجی چه داخلی ایستادیم دربرابر امریکا.....وکشور های استکبار طلب.....


بعد از بحث های انتخاب تشیع و.... پیشنهادی رو دخترحاج اقای علوی به من در حضور خودحاج اقا دادن و اون هم تغییر اسم بود.....
حاجی فرصت داد تا خودم فکرکنم....
منم دیدم دو اسم #زهرا و #فاطمه شایسته ترین ها هستند....
البته فاطمه بیشتر از زهراس....
اما من #زهرا رو انتخاب کردم چون به معنای درخشان هستش.....و چند دلیل دیگه....😍
و اسمم روهم عوض کردم.....
و در صبح #اربعین سال 94 در #گلزار_شهدای_تهران در قطعه سرداران بی پلاک #شهادتین رو گفتم ومسلمان شدم......


العاقبه للمتقین....
یاعلی



آدرس خواهر بزرگوارمون خانم زهرا که الان مسلمان و شیعه هستن در اینستاگرام
👇👇👇
about_a_new_muslim
#پایان
#التماس_دعا
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_2⃣1⃣ یک روز بعد از زیارت و دعا (به سبک خودم البته) رفتم یه گوشه دنج نشستم، نزدیک بست طبرسی ... چند طلبه هم نشسته بودند دیدم که دارن بحث میکنن... از شیعه و سنی... 😒 من چیزی درباره شیعه و سنی نمی دونستم و فقط اسمشونو شنیده بودم😕 البته…
#داستان_صبا....
#قسمت_31⃣


حاج بابا وقتی شنید به شدت ناراحت شد😕😳

گفتم:
"اخه چراحاجی مگه چیکارکردم"؟؟؟.....😰
گفت:
"باباجان رفتی تودل بحث #ولایت.....😐
این مساله حداقل یک سال طول میکشه تا برات جا بیفته"......

حاجی یه نکته گفت که:
"برای فهمیدن #ولایت به زمان نیازه..... ☝️
اگر#ولایت روخوب بفهمی اولین اتفاقی که میفته اینه که #مسلم زمانت روخوب میشناسی.....🙂
میفهمی که چه بکنی که مثل #شمر نشی و از #جانبازی جنگ#صفین به نرسی به قتل امام در #کربلا ......😟😰

این که خوب ولایتوبفهمی هم نیاز به #بصیرت داره.........
توسپاه #امام حسین #عبدالله بن الحسن هم بود....
#ضحاک بن عبدالله مشرقی هم بود....☝️

باید ولایتو بفهمی.... فرقی هست بین
👈#شیعه بودن و
👈#مسلمان بودن و
👈#مومن بودن.....


گفتم:
"حاجی من فکر میکنم نیازی نیس !!!😢
گفت: چرا؟
گفتم:
"خب فکرمیکنم #شیعه برتری داشته باشه ها"....😌

خیلی چالش برانگیز پرسید:
"اگراشتباه بکنی چی"؟؟؟؟....😰😨😱😱


راستش از حرف حاجی بشدت ترسیدم 😱و دلم لرزید ولی خب ته دلم،گرم بود به اون حرفایی که با منطق گفته شده بود.....🙃

اگرکه اشتباه میکردم چرا باید برای #مسلمون شدنم ازحاجی تبعیت میکردم???اینم یه جور#ولایته دیگه!!!! نیس????😉🙃

گفتم:
"حاجی من دلیل دارما...
گفت:
"وقتی برگشتی بگو! ولی بدون داری اشتباه میکنی"....😐


خداحافظی کردم و برای اولین بارتوی عمرم #توسل کردم......😇

رفتم تو#حرم ...
نزدیک نمازصبح بود.....
گفتم:
"#امام رضا من فرق میکنم با همه زایرات......
من نمیتونم #حق و#باطل تشخیص بدم ولی میدونم مابقی راه #علی #ولایته.....
#امام رضا !
ببین اگر همه حرف ولی برتر یعنی #پیامبرو گوش میدادن این همه اختلاف ومشکل نداشتیم اگر همه #ولایت #امام_علی روقبول میکردن اگر غدیر روفراموش نمیکردن خدا مجبور نمیشد برای نشون دادن عظمت اسلام #کربلا رو پیش بیاره.....

#امام رضا هرجا بحث گمراهی وضلالت امت اسلامی پیش اومده توی هرماجرایی تو تاریخ اسلام بخاطر این بوده که ازاصل #ولایت دورشده....
کمکم کن #امام رضا....!!!😭
راه نشونم بده...
#امدم ای #شاه پناهم بده....

#قسمت_آخر داستان واقعی صبا #زهرای شیعه در کانال شهید مشلب حتما بخونید
👇👇👇👇
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_1⃣1⃣ بعداز ده روز ازسفربرگشتم.... پام به تهران نرسیده بودکه فهمیدم به خاطر مشکل بارداری خواهرم باید برم مشهد.....💛 اونم به مدت دوماه😉 به مادرم گفتم مامان شما ساکم👛 رو ببند🙏من برم خونه حاج بابا و برگردم....🏃 رفتم خونه حاج بابا و شرح…
#داستان_صبا

#قسمت_21⃣


یک روز بعد از زیارت و دعا (به سبک خودم البته) رفتم یه گوشه دنج نشستم، نزدیک بست طبرسی ... چند طلبه هم نشسته بودند دیدم که دارن بحث میکنن... از شیعه و سنی... 😒
من چیزی درباره شیعه و سنی نمی دونستم و فقط اسمشونو شنیده بودم😕
البته می دونستم امام علی و امام صادق و امام رضا و امام حسین (علیهم السلام)💖 همه از امامان #شیعه هستن اما هیچ وقت حاج آقا علوی، هیچ نکته ناب علمی یا دینی یا هر چیز دیگری از #علمای_تسنن بهم نگفته بود... یعنی نمیدونم کلاً نبود یا حاج بابا نگفت...😏😟

در رفتار طلاب سنی خشونت غیر تعمدی حس میشد ولی از برخورد طلاب شیعی ☺️آرامش و حس شیرینی و منطق کاملاً دریافت میشد...🏳


در گفتگوی طلاب شیعه، آرامشی منطقی حکم فرما بود عموماً همه با احادیث و منطق سعی بر اثبات خودشون داشتن.🙃

اولین مسأله ای که بحث شد (یعنی من از اونجا وارد بحث ها شدم) مسأله یغدیر بود؛

در مسأله غدیر، منطق طلبه شیعه نسبت به سنی برتری داشت. 😏
چون 300تَن از علمای اهل سنت این مسأله رو رسماً مکتوب و تایید کرده اند.📜
یکی از طلاب شیعی حرفی زد که باعث به فکر فرو رفتنم شد....🤔

💠 حدیثی از یکی از علما رو نقل کرد که این چنین بود:
"در روز قیامت اگر مردمی که سنی بودند در اعتراض خداوند به این جهت که چرا تشیع رو قبول نکردند، اگر بتوانند بگویند که نمی دانستیم، (البته در روز جزا زبان ها همه به حق سخن خواهند گفت) اگر سخنی از مردم قبول شود از علما و بزرگان اهل سنت هیچ توجیهی پذیرفته نخواهد شد.... چون آنها به حق واقف بودند.

از طرفی پیامبر در میان هزاران نفر از مسلمانان فرمود: "هر که من مولای اویم این علی مولای اوست....💚 علی (بخوانید ولایت)💚 اتمام نعمت خداوندی بر انسان و مسلمانان است."

از لحاظ جامعه شناسی اگر جامعه ای مدیریت و رهبری نشود رو به زوال و فنا خواهد رفت؛ چون رهبری محل تعدیل افراط و تفریط هاست.

پس جامعه مسلمان چون تا ابد درگیر افراط و تفریط است (تا زمان ظهور) پس تا آن زمان هم به رهبری و ولایت نیاز دارد؛
لذا رهبری ولایت از نسل فاطمه زهرا(س )💛 ادامه یافت و تاکنون باقیست....

اما از دیدگاه طلبه اهل تسنن هیچ رهبر یا ولی برتری، برای نسل حاضر باقی نمانده و همه به برتری رهبر شیعی اذعان دارند، از طرفی در تشیع علم 📚 و عمل درهم آمیخته که راه سلوکی انسان توسط آن ادامه پیدا میکند، به همین دلیل علمای شیعی به مقام عرفانی رسیدند👌 اما... در دیگر مذاهب اسلامی اینگونه نیست❗️


هنگامی که وحی نازل شد که (انذرعشیرتک الاقربین)....
شبی همه پیامبر اکرم ص مامور شد #قریش راجمع کند....
وگفت که چه کسی حاضراست درراه اسلام بمن کمک کند.....?!?!??!
هرکس بمن کمک کند بعد از من #ولی و#جانشین من خواهدبود....
همه به یک دیگرنگاه کردند......👀

ان ها باید همه #قوم و #قبیله و #ابرو و #خاندان و #مال و #مکنت و #ثروت را فدای #محمدی میکردندکه هیچ نداشت????😒

ازمیان جمعیت یکی گفت....
"#عم_اوغلی...من یاریت خواهم کرد....."☺️☝️

#محمد با لبخندی ارام سری به پایین انداخت...😌

دوباره ازعشیره پرسید....
"ایابه من کمک خواهیدکرد? اگرکسی بمن کمک کند.... بعد از من #جانشین من و #ولی_امت من خواهدبود"...

دوباره صدایی نوجوان گفت:
"من یاریت خواهم کرد #عم_اوغلی".....☺️☝️

محمدنگاهی به او کرد و ارام لبخند زد 🙂.....

دوباره پرسید ولی هیچکس نبود که یاری کند....بار سوم #علی گفت:
"#عم_اوغلی؛ من یاریت خواهم کرد".....

و#محمد پیروزمندانه دست #علی رابالاگرفت وگفت:
" این #علی که #برادر و #عم_اوغلی من است بعدازمن ولی امت من وحانشین من خواهدبود."....😊


این ازداستان اما ان چه در مباحثات آن طلاب بود این بودکه چرا اقوام #سنی نص صریح ومطمئنه قران رازیرسوال میبرند وقبول ندارند.....?😒
دلیل شما برای رد این ایه چیه??😏
شرکت توی این مباحثات زیباترین و صد البته خطرناک ترین اشتباه من بود....

گاهی فکرمیکنم که اگر پایه های دینی من (ولایت) درست چیده نشده بود الان من کجابودم??
کلا حاج بابا ولیّ من به حساب میاد درسته????

#ادامه_دارد
#کپی_بدون_لینک_حرام_است
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_🔟 به ایران🇮🇷 برگشتم و بعد از چند روز پدربزرگم زنگ زد و صحبت کردیم و این شد که دوباره برای مدت ده روز رفتم اردبیل به خونه باغ🏡 پدربزرگم.... پدربزرگ بخاطر بیماری قلبی و کهولت سن باید در جایی خوش آب و هوا زندگی می کرد؛ و این موضوع بیشتر…
#داستان_صبا

#قسمت_11⃣


بعداز ده روز ازسفربرگشتم....
پام به تهران نرسیده بودکه فهمیدم به خاطر مشکل بارداری خواهرم باید برم مشهد.....💛
اونم به مدت دوماه😉


به مادرم گفتم مامان شما ساکم👛 رو ببند🙏من برم خونه حاج بابا و برگردم....🏃

رفتم خونه حاج بابا و شرح سفر دادم....
وتکلیف گرفتم که "فقط دراقیانوس امام رضا💚غرق بشم و فقط به خواهرم برسم"....
گفتم چشم ولی نشد....🙃

👌فردای اون روز عازم مشهد شدیم....
منوخواهرم و همسرش....
رسیدم به مشهد عیدبود همه شهرشلوغ بود.....بعدها فهمیدم عید فطر بوده🎉🎊🎉

رفتیم به خونه ای که ازقبل اماده شده بود....🏠
خواهرم وهمسرش مستقیما مراجعه کردند به پزشک وخواهرم همون روز بستری شد ......🏢

و بعد از سه روز همسرش راهی تهران شد....🚗 من بودم و امام رضا.....❤️❤️❤️

اصلا کل چیزایی که یاد گرفته بودم تو اون چندسال یک طرف ....

امام رضا یک طرف....🌹

هفته ای یک بار میتونستم خواهرم روببینم....
این یعنی با ارامش تمام میتونستم کارهایی که حاج بابا گفته بود و انجام بدم.......😌

دو سه روز بعد هر چیزی که از آداب زیارت در رفتار حاج بابا دیدم رو انجام دادم و راهی شدم.....
آمدم ای شاه پناهم بده.......💛💗💛


وقتی که خواستم وارد حرم شوم چون چادر نداشتم خدام اجازه ندادند.😐

به شدت شوکه شده بودم و ترسیده بودم!
همون حسی رو داشتم که برادر دوستم توی حیاط خونه حاج بابا به من گفت!😰

اصلا طاقت این رو نداشتم که با واقعیت خودم دوباره روبرو شم!😢😨

وقتی که بغضم ترکید و گریه کردم 😭 یکی از خدام به سمتم آمد و گفت:
"چرا چادر سر نمیکنی...
خوب اینجا خیلی قداست داره"...💛

گفتم:
"الزامی به حجاب ندارم❗️
چون مسلمان نیستم❗️😐

گفت:
"پاشو با هم بریم چادر بگیریم " 😊
رفتیم و یک چادر مشکی ساده گرفتیم...
و...
آرام وارد حرم شدم...😇

هیچ توصیفی برای حسم نداشتم.
امام رضا 💚مثل یک پاک کننده، تمام لجبازی ها و رفتارهای بدم رو پاک کرد.🙃
یک هفته به همین منوال گذشت..


ظهرها به بیمارستان می رفتم و کارهای خواهرم رو انجام دادم و بعد به حرم رفتم.😍
چند نفری از خدام حرم منو میشناختن و نسبت به بقیه رفتار متفاوتی با من داشتند.😌


#ادامه دارد
#کپی_بدون_لینک_حرام_است
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_9⃣ بعد از جلسه کنکور✏️☑️ مستقیم رفتم برای امتحانی که قرار بود حاجی بگیره... حاجی گفته بود که اگر توی این امتحان احکام قبول نشم دیگه کلاً بیخیال بشم و کاری با من نداره!☹️ (یعنی توی شش ماه هنوز نتونستی احکام عادی رو یاد بگیری؟) بخاطر…
#داستان_صبا

#قسمت_🔟



به ایران🇮🇷 برگشتم و بعد از چند روز پدربزرگم زنگ زد و صحبت کردیم و این شد که دوباره برای مدت ده روز رفتم اردبیل به خونه باغ🏡 پدربزرگم....

پدربزرگ بخاطر بیماری قلبی و کهولت سن باید در جایی خوش آب و هوا زندگی می کرد؛ و این موضوع بیشتر باعث خوش حالی ما نوه ها شده بود که از زندگی شهری فرار کنیم.

البته ما نژاد روس آذری داریم. مادربزرگم از اهالی باکوی آذربایجان بودند و پدربزرگم از روس های ساکن در شمال ایران.

قبل رفتن به اردبیل برای کسب تکلیف پیش حاجی رفتم.

حاجی با لحن شوخ طبعی گفت:
" خوب از زیر درس در میری؟
برو اما نه برای خوش گذرونی، برو از خلقت و آفرینش بی نظیر خدا ایمانت رو تقویت کن و خودتو به خدا برسون.
*یامن خلق سحاری والبحار...والاشجار...*
درک کن چرا دانه های انار مرتب هستند. خدای دانه های انار خدای دانه های برف🌨...خدای باران🌧...
خدایی که برای تک تک دانه های باران رسالتی قرارداده، حتماً برای تک تک لحظات زندگی تو هم برنامه ای داره... پس بیهوده نگذرون...

برو خدا رو در خلقتش ببین، و بدان رحمت خدا بر غضبش غلبه دارد؛ و تفکر در خلقت خدا و آفزایش، ایمان و رحمت خدا را در پی دارد."



روز چهارمی که اونجا بودم متوجه شدم پدربزرگم فهمیده من در چه سِیری افتادم و دارم چیکار میکنم، 😱😰 نشست و کلی صحبت کرد... 😐

اول از حرفهاش ترسیدم😰، در ادامه حرفاش فهمیدم از اینی که هستم راضی هست و آرزوش اینه یکی از نوه هاش مسلمون بشه💖...😍

خیلی خوشحال شدم و در تصمیمم جدی تر و راسخ تر شدم...

اما فردا صبحش🏙 سخت ترین صبح من بود! 😫

✳️پدربزرگم برای نماز صبح بیدارم کرد و منو مجبور کرد که چهار بار نماز صبح بخونم تا یاد بگیرم...😫😩


اولین بار بود نماز می خوندم...📿
⚡️فرای از سختیش حال خیلی عجیبی بود...
پر از آرامش و گریه...



✳️ادامه دارد
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_8⃣ بر خلاف انتظار که دوست داشتم حاجی بیشتر ملاحظه بکنه ولی سختگیرتر و سختگیرتر شد،☹️ چون سال کنکور بود و نمی خواستم پیش خانوادم شرمنده بشم.😊 کافی بود حاجی سؤالی بپرسه که من جواشو بلد نباشم، 😰با عصاش میزد به سرم و میگفت دختره نادون...😱
#داستان_صبا

#قسمت_9


بعد از جلسه کنکور✏️☑️ مستقیم رفتم برای امتحانی که قرار بود حاجی بگیره...
حاجی گفته بود که اگر توی این امتحان احکام قبول نشم دیگه کلاً بیخیال بشم و کاری با من نداره!☹️

(یعنی توی شش ماه هنوز نتونستی احکام عادی رو یاد بگیری؟)

بخاطر همین هفته قبل کنکور فقط کتاب های📔📓 احکام رو خوندم.😎

بعد از کنکور رفتم خونه حاجی و بخاطر اینکه کنکور رو خوب داده بودم آروم نشسته بودم و جواب می دادم.
در نهایت حاجی گفت خوبه تا حدودی یاد گرفتی، پاشو برو چایی☕️ بیار...

خیلی خوشحال شدم که تو امتحان حاجی قبول شدم...

حاج بابا وقتی میگه چایی بیار یعنی همه مشکلات حل شده..😊

بعد رو کردم به حاجی گفتم:
"حاج بابا من خسته شدم، چند ماهه سخت دارم درس میخونم میخوام استراحت کنم."

قرآن رو باز کردن و خوندن:
"سیروا فی الارض....."

گفتم کجا برم؟
گفت اونو خودت تصمیم بگیر.

تو راه خونه کلی فکر کردم که کجا بهتره، بالاخره تصمیم گرفتم به لبنان🇱🇧 برم...

رسیدم خونه به مامانم گفتم مامان اگه من بخوام برم سفر اجازه میدین؟ گفت مثلاً کجا؟
گفتم لبنان🇱🇧.

چشماش چهار تا شد و گفت نه.😳😑
گفتم کنکورمو خوب دادم آ؟
گفت با پدرت صحبت کن...


منم با ترفندهای دخترانه تونستم پدر رو راضی کنم که به مدت بیست روز راهی لبنان بشم.🤗
اونجا دوست برادرم و همسرش همراهیم کردند.

✔️یک نکته درمورد لبنان و اون هم اینکه لبنان لغو روادیده، یعنی شما میتونید بدون ویزا سفر کنید...


خیلی زود عازم لبنان🇱🇧 شدم.

تو فرودگاه بیروت دوست برادرم و همسرش برای استقبال اومده بودند.
پانزده روز کاملاً فقط خرید کردم و خوش گذروندم.

حاجی وقتی فهمید گفت:
" کی میخوای بزرگ بشی؟ تو کشوری که ویترین مقاومت هست و در خط مقدم جبهه مقاومت میجنگه فقط خرید کردی و خوش گذروندی؟"

گفتم :
"حاج بابا ضاحیه الجنوبیه هم رفتم فلافل خوردم 😐 و با مردمش آشنا شدم،" مردمی که با مقاومت میخوابند و بیدار میشند، با مقاومت زندگی می کنند... بر خلاف بیروت که کاملاً اروپایی هست!

سه چهار روز آخری که لبنان🇱🇧 بودم خیلی ناراحت بودم که چرا زودتر به اینجا نیومدم!
و حسرت بزرگم اینکه چرا نتونستم سر مزار 🌷شهید حاج عماد🌷 و
🌷شهید ابن الرضوان (جهاد مغنیه)🌷 برم...

اون یک هفته کاملاً با پانزده روز قبلش متفاوت بود و من با شهادت🔴 و فرهنگش رو در رو آشنا شدم و فهمیدم وارد دینی شدم که از ابتدای آغاز و تا قیامت درگیر جنگ و آسیب های دشمنان و جهل مردم هست...‼️
پس باید همیشه آماده بود، مثل حضرت آقا که چفیه رو دوششون همین حرفو میزنه که باید همیشه آماده جنگ بود..

بعد از بیست روز عازم ایران🇮🇷 شدم و از کشور نارنج و زیتون خداحافظی کردم...


✳️ادامه دارد
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_7⃣ اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨... چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر). حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت…
#داستان_صبا

#قسمت_8


بر خلاف انتظار که دوست داشتم حاجی بیشتر ملاحظه بکنه ولی سختگیرتر و سختگیرتر شد،☹️ چون سال کنکور بود و نمی خواستم پیش خانوادم شرمنده بشم.😊

کافی بود حاجی سؤالی بپرسه که من جواشو بلد نباشم، 😰با عصاش میزد به سرم و میگفت دختره نادون...😱

سخت گیری های حاجی باعث شد که بعد از امتحانای دی مدرسه نرم 😁وفقط سه چهارساعت درس کنکوری بخونم🤓.....
تو آزمونام تراز و درصدای خوبی نداشتم...😐 تا عید وضع همین بود.....

تا اینکه عید شد و من ۱۴روز اردوی درسی رفتم.....🙄

حاجی قهر و دعوا و کتک وگیس وگیس کشی😭🤐🤕.....

اصلاراهم ندادتو خونش بعد دو هفته....

می گفت تو با همون 3یا4ساعت درس هم میتونی قبول بشی....
انصافاهم حرفش درست بود.....

من چون میترسیدم ازاینکه نتیجه خوبی نگیرم😕 همون وقت محدودهم باتمام قوامیخوندم
....کم کم اوضاع فرق کرد.....😎


من فهمیدم پشت این کاری حاجی علتی خوابیده واونم نظمه....?
حاجی ازدختری که حتی بلدنبودچندتاکتاب مرتب کنه یک موجودمرتب ساخت.....

الان هم همینطوره.....نظم دارم توی صحبت کرد🔈...تفریحم🏉🏀....مطالعه📓📔....کارای روزمره ام.....
امادرس بعدی......
صبر....🤗



تحت فشار سختی بودم، و سؤال های زیادی داشتم، حاجی فقط گوش میداد و تا سؤالی که مورد نظرش نبود رو نمی پرسیدم جواب نمیداد،😐 این رفتار حتی باعث اعتراض خود خانواده حاجی شد، اما حاجی اتمام حجت کرد و گفت تو تربیت من دست نبرند.🤐

این رفتار حاجی طبق معمول هدفمند و برنامه ریزی شده بود، وقتی دیدم نتیجه نمیگیرم، با حاجی قهر کردم و رفتم دنبال کتابهایی📚 که ممکن بود جواب سؤالهام() رو داخل اونها پیدا کنم، اما کلاف پیچیده تر شد! 😫😩

ناچاراً مجبور شدم برگردم پیش حاجی، اما اینبار غرورم اجازه نمی داد بیش از یک بار بپرسم! حاجی هم بی توجه برنامه خودشو ادامه داد!

✳️بعد از مدتی دیدم جواب تمام سؤالهامو گرفتم...

✔️اما فهمیدم قرار نیست جواب هر سؤالی رو همون لحظه بگیرم و شاید اصلاً درست نباشه که جواب رو بدونم!

🌸🌱عید نوروز🌱🌸 شد و من واقعاً از نتیجه کنکورم می ترسیدم! وضعیتم مطلوب نبود.

بعد از دو روز فکر کردن رفتم به حاجی گفتم:
"حاج بابا میشه به درس📝 و کنکورم☑️ برسم؟"

قبول کردند، هر چند نمی خواستن قبول کنن و کلاً مخالف تحصیلات آکادمیک دانشگاهی بودند و میگفتن برای یک دختر اشتباهه که بره تو چشم نامحرم باشه، در شأن یک دختر نیست... حرف پدرم هم همین بود...


حالا میفهمم اشتباه کردم و نباید می رفتم!


و این شد که کلاً درس دین رو گذاشتم کنار و چسبیدم به کنکور❗️

سه ماه مرتب درس می خوندم... اوایل تیرماه بود که کنکور✏️☑️ ریاضی دادم،
❇️وقتی برگشتم تصمیم عجیبی گرفتم...


✳️ادامه دارد
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
#داستان_صبا #قسمت_6⃣ از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی سوالی می پرسیم جوابها قانع کننده نیست، و پرسشگر هم دیگر جوابی ندارد یا بهتر بگویم سوالی ندارد که بپرسد! بعد از چند روز رفتم خونه حاج آقا علوی، برای شرکت در جلسات روزانه. بعد از مراسمات معمول،…
#داستان_صبا

#قسمت_7



اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨...

چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر).

حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت استراحت داد و گفت آموزش طب سنتی رو شروع کنم دوباره...🤓

من در سال ۹۰ به دستور مقام معظم رهبری❤️ که فرمودند طب سنتی باید احیا بشه طب رو آموختم.
اون موقع زرتشتی بودم و الان به صورت تخصصی فعالیت می کنم.

استراحت و تابستان خوبی بود، سفر بندر عباس و عکاسیش 📷
مدتهاست از این کار بدم اومده، هر کسی که دوربین داره و شات میزنه عکاس نیس.

حرفم اینه تقوای کاری رو که می کنیم باید داشته باشیم، اگر کسی در کار خودش تقوا داشته باشه حداقل نصف مشکلات ما حل میشه...🤓
تقوا... یعنی هر کاری که می کنی از خدا بترس...☺️

آقای علوی بعد از کلاس ها منو نگه می داشت و می نشست قران می خوند.

عربیم ضعیف بود🙈 نمی فهمیدم ولی آروم می شدم...
مثل لالایی بود...

احساس می کردم روحم پر میشد...
خلاء دیگه ای وجود نداشت.


قرار بود احکام یاد بگیرم ولی خیلی سخت بود، نمیتونستم!😥
و من هر هفته باید به سؤالات احکام جواب می دادم!😐

خیلی اشکال داشتم گاهاً فتوا هم میدادم😅! که باعث میشد حاجی سرشو بیاره بالا با چهارتا چشم نگاهم کنه بگه از کجا اینو دراوردی؟😁!
با کدوم منطق جواب دادی؟!😐


عجیب روزهای سختی بود که نمی تونستم یاد بگیرم!
ولی حالا کاملاً جا افتاده و قدرت تشخیصم بالا رفته. اما در سیر رفتاریم ضعف دارم

با آغاز مهر و سال کنکور کلاً زندگیم به هم ریخت! من فقط باید تهران قبول میشدم چون مادرم نمیتونست دوریمو تحمل کنه.😕
از همون اول لوسم کردند!😐


با شروع تست☑️ و درس📚📝، از خوندن کتابها فاصله گرفتم، و باعث دلخوری حاجی شدم!

بین خانوادم و دلم❤️ مونده بودم؛ خیلی سخت بود❗️ دوران احکام بود و نمی شد نخوند.

تصمیم گرفتم روزا تست☑️ بزنم و شبها کتاب بخونم📖.

تا میان ترم اول همه چی خوب بود تا وقتی که حاجی گفت هرچی یادم داده ازم میپرسه و امتحان میگیره، اگر نمره خوبی نمی گرفتم حاجی دیگه مسؤلیت تربیتمو به عهده نمیگرفت!😨😢
موندم سر دوراهی که چه کنم!

شروع کردم به مطالعه📖 کتابها📚،
کلاً درسو بیخیال شدم ولی باز با اون حال ترم اولو با معدل بالا قبول شدم...


✳️یه چیزی در مورد مدرسه:

من از اول دبستان تا سوم دبیرستان تو مدرسه "میخاییل کارباچیف" بودم و سال آخر دبیرستان رو در مدرسه دولتی..



✳️ادامه دارد
#کپی_باذکرمنبع_حلال_است
@Ahmadmashlab1995
Ещё