「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

#دلتنگی
Канал
Логотип телеграм канала 「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
@aflakian1Продвигать
338
подписчиков
15,5 тыс.
фото
2,7 тыс.
видео
4,1 тыс.
ссылок
« بســمِ‌اللھ❁‌‍» •᯽• براشہیدشدن اول بایدمثݪ شہدازندگےڪنێ(:♥️ •᯽• مطالب‌‌هدیہ‌محضرحضرت‌ #زهرا‌ﷺمیباشد🥺 کپی‌بࢪاهࢪمسلمون #واجب‌صلوات‌یادت‌نࢪه:)💕 •᯽• گــوش‌ج‌ـــان(:💛 ⎝‌➺ @shahide_Ayandeh313 •᯽• از¹³⁹⁴/¹⁰/²⁷خـادمیم🙂💓
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بغض های بی هوا
گریه های بی امان
قبضِ روح های بی دلیل
این همه را نمی فهمم.
کاش معنای تک تکِ
این گرفتگی ها را می دانستم!!!
دلم این روز و شب ها
بی هیچ بهانه ای زار می زند
و نمی فهمد چرا؟!
نفهمیدنِ حالِ دل
عینِ گم کردن چیزی درونِ آدمی ست!.
آشفته ای
بی هیچ دردی شاید!!!
دردهای خاموش ;آدم را خاموش می کند
جایی خاموش از دلمردگی
دل را بس است شاید
معراج می خواهد دلم
اما دلیلش را نمیدانم
منِ بی هوا دلبسته
بی هوا; هوایی شده ام

یا بقولِ #شهید_سید_مرتضی_آوینی
<زمین برای دلم تنگ آمده>.
هرچه که هست 
خوب نیستم.

#به_وقت_دلتنگی
#شهداشرمنده_ایم
#شهیدمحمودرضابیضایی
#شهیدمحمدرضادهقان
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_حسین_معز_غلامی
#دلتنگ_شهدا #دلتنگ_شهادت
#دلتنگی #شمس_تبریزی #مولانا
#شلمچه #فکه #طلائیه #فاضل_نظری
#هوشنگ_ابتهاج #شهیدگمنام
#مادر_شهید
#چادری_ها #همسران_شهدا #مذهبی_ها_عاشقترند #همسران_شهدا_از_همه_عاشق_تراند
#الهم_صلی_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دلتنگی
#ڪࢪبلا

منده باخ = بمنم نگاه کن
تورو قسم به خاطر زینب 💔
هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب

🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے

🌷 قسمت #صد_وسی_وشش

قبل از اومدن مهمان ها نماز خوندم و #ازخدا خواستم کمکم کنه.
یازده نفر آقا،با خانواده هاشون.بقیه مأموریت بودن.یکی یکی میومدن.همه جوان بودن.خیلی از وحید کوچکتر نبودن.محدوده سنی بیست و پنج سال تا سی و پنج سال بودن...
دیدن کسانی که زندگیشون مثل من بود،حس خوبی به من میداد.😊اونا هم معلوم بود مثل من از حضور تو همچین جمعی خوشحال هستن.
بعضی از همسران همکاراش از من بزرگتر بودن.فضای صمیمی و شادی بود.همه خانم ها براشون جالب بود که همسر سرهنگ موحد چه شکلی هست.☺️همه از دیدن من خیلی جا خوردن.منم فقط بالبخند بهشون نگاه میکردم.

بعضی هاشون شرایط همسرشون رو درک میکردن،ناراحتی شون صرفا #دلتنگی بود...
بعضی از درستی کار همسرشون به #ایمان نرسیده بودن.اگه به درستی کار همسرشون ایمان پیدا میکردن،همراه میشدن.
ولی سه نفر اصلا توان و #ظرفیت_درک و همراهی با همسرانشون رو نداشتن.
اون مهمانی صرفا جهت آشنایی اولیه بود.همه شون شماره منو گرفته بودن.

از فردای اون روز تماس هاشون شروع شد...
بعضی ها راهکار میخواستن،☝️منم بهشون پیشنهاد میدادم با کارهای مختلفی که بهش علاقه دارن،خودشون رو سرگرم کنن.
بعضی ها صرفا میخواستن درد دل کنن،منم باحوصله به حرفشون گوش میدادم.👌
ولی بعضی ها به شدت شکایت داشتن، منم باهاشون صحبت میکردم که شرایط کار همسرشون رو درک کنن.مقداری از کار همسرانشون براشون توضیح میدادم.اونا هم وقتی میفهمیدن شغل همسرشون چی هست حالشون بهتر میشد.چون از لحاظ امنیتی،همکاران وحید نمیتونستن درمورد کارشون توضیح بدن، همسرانشون دچار #ابهام و #بدبینی شده بودن.اما خیلی از وقت و انرژی من صرف سه نفر از خانمها میشد.دو نفر بهتر بودن ولی یکی از خانمها از هر راهی وارد میشدم،فایده نداشت.😕متوجه شدم اون خانوم اصلا #ظرفیت همچین زندگی ای رو نداره.همسر آقای اعتمادی.

درمورد آقای اعتمادی از وحید پرسیدم. گفت:
_یکی از بهترین نیرو هاست.جزو سه نفر اوله.
دلم سوخت.بنده خدا چقدر سختی میکشه.🙁من از حرفهای خانم اعتمادی متوجه شدم،خیلی دعوا و قهر و داد و فریاد راه انداخته تا شوهرش شغلشو عوض کنه.😥
یه شب به وحید گفتم میخوام با آقای اعتمادی درمورد همسرش صحبت کنم. وحید بالبخند به من نگاه کرد.گفت:
_باشه،هماهنگ میکنم.😊
فرداش وحید تماس گرفت و گفت:
_دارم با آقای اعتمادی میام خونه.
از اینکه به این سرعت اقدام کرد،تعجب کردم.😟😅
وحید و آقای اعتمادی تو هال بودن.با سینی چایی رفتم تو هال.وحید سینی رو گرفت و پذیرایی کرد.
آقای اعتمادی حدود بیست و هشت سالش بود،از من کوچکتر بود.سر به زیر و مؤدب و محجوب و صبور.
وحید گفت:
_من به علیرضا گفتم میخوای درمورد همسرش باهاش صحبت کنی.حالا هر حرفی داری،بفرمایید.
گفتم:
_آقاسید،من میخوام درمورد همسر آقای اعتمادی صحبت کنم،شما بشنوین شاید غیبت محسوب بشه.😊
وحید بالبخند به من نگاه کرد بعد به آقای اعتمادی.بعد رفت اتاق بچه ها و درو بست...
آقای اعتمادی تمام مدت سرش پایین بود و به من نگاه نمیکرد،حتی وقتی با من حرف میزد.منم نگاهش نمیکردم.
گفتم:
_من چون میدونم شما باهوش هستید و منظور منو زود متوجه میشید،صریح و بدون مقدمه صحبت میکنم..شما بین همسر و شغلتون کدوم رو انتخاب میکنید؟
آقای اعتمادی از سؤال من یه کم جا خورد.گفت:
_من تمام تلاشم رو میکنم که مجبور نشم یکی رو انتخاب کنم.😔
-ولی الان شما مجبورید یکی رو انتخاب کنید.☝️
-چطور؟..صبا چیزی بهتون گفته؟😧
-بعضی حرفها رو نیاز نیست آدم به زبان بیاره.بعضی آدمها تو فشار قوی و #محکم میشن ولی بعضی ها در اثر فشار #میشکنن.همسرشما تو فشار زندگی با شما داره #ایمانش رو از دست میده.خدا به هرکسی #توانایی هایی داده و از آدمها به اندازه ی توانایی هاشون حساب میکشه.
-بعد از طلاق هم سختی هایی وجود داره براش.از کجا معلوم بعد از جدایی ایمانش حفظ بشه؟😕😔
-اینکه کسی یه نوع سختی رو نتونه تحمل کنه،معنی ش این نیست که هیچ سختی ای رو نمیتونه تحمل کنه.
-به نظر شما با صبر همه چیز درست نمیشه؟😥
-نه،وقتی #ظرفیت تحمل وجود نداره با صبر به وجود نمیاد.به نظر من الان هم دیر شده.
-شما باهاش صحبت کنید که بتونه تحمل کنه.😔
-من خیلی با صبا صحبت کردم،خیلی بیشتر از بقیه.متأسفم ولی..بی فایده ست..هرکسی وظیفه خودش رو بهتر تشخیص میده.اگه شغلتون رو وظیفه میدونید بیشتر از این صبا رو آزار ندید، اگه زندگی با صبا رو وظیفه میدونید بازهم بیشتر از این آزارش ندید... متأسفم،شیرین ترین کلمات هم از تلخی اصل قضیه چیزی کم نمیکنه.

حالم خیلی بد بود...😣😔

ادامه دارد..
💔🌱

از‌لحاظ‌روحی‌نیاز‌دارم...
امام‌رضا‌بگه‌پاشو‌بیا‌حرم
ببینم‌با‌خودت‌چیکار‌کردی؟:)

#دلتنگی
「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے 🌷 قسمت #صد_ونوزده علی بلند شد و سلام کرد،بعد دوباره نشست و خودشو با پسرش،امیررضا که پنج ماهش بود،سرگرم کرد... محمد هم همونجوری نشسته خیلی سرد سلام کرد. من از رفتار…
هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب

🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے

🌷 قسمت #صد_وبیست

ولی ترسیدم که باعث #سست_شدن اراده ش بشم...😥😣گفتم:
_وحید،خونت مفیدتر از جونت شده؟

-نمیدونم.من فقط میخوام به وظیفه م عمل کنم.
-پس مثل مأموریت های قبل دیگه،پس چرا مثل همیشه نیستی؟😒
یه کم مکث کرد.لبخند زد و گفت:
_تو باید بازجو میشدی.خیلی باهوشی ولی نه بیشتر از من.الان میخوای اطلاعات فوق سری رو بهت بگم؟😁
خنده م گرفت.😅ولی وحید دوباره ناراحت نگاهم میکرد.دیگه نتونستم طاقت بیارم.بلند شدم و رفتم تو اتاق...
نماز میخوندم😭 و #ازخدا میخواستم به من و وحید کمک کنه...
هر دو مون میدونستیم کار درست چیه ولی هر دو مون همدیگه رو عاشقانه دوست داشتیم.سه سال با هم زندگی کردیم.مأموریت زیاد رفته بود ولی اینبار فرق داشت... وحید هیچ امیدی به برگشت نداشت.منم مطمئن شدم برنمیگرده. #خیلی_برام_سخت_بود...
خیلی سخت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم. رفتن وحید برای من خیلی سخت تر از رفتن امین بود.چون هم خیلی بیشتر دوستش داشتم هم حالا فاطمه سادات هم داشتم...
فاطمه سادات👧🏻👨🏻 عاشق پدرش بود.حق داشت. وحید واقعا پدر خیلی خوبی بود براش. نگران آینده #نبودم،..
نگران فاطمه سادات #نبودم،..
#ناراضی نبودم،...
تمام سختی و گریه هام فقط برای دوست داشتن و #دلتنگی بود.😭

وقتی نمازم تموم شد،گفت:
_بعد از من تو چکار میکنی؟😒
پشت سرم،کنار در نشسته بود.بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_از یادگارت نگهداری میکنم.😔
هیچی نگفت.برگشتم نگاهش کردم.به من نگاه میکرد.گفتم:
_انتظار داشتی بگم سکته میکنم؟..میمیرم؟😒
فقط نگاهم میکرد.طوری نشستم که نیم رخم بهش بود.گفتم:
_وقتی با امین ازدواج کردم، #میدونستم خیلی زود شهید میشه.بار آخر که رفت #مطمئن بودم دیگه برنمیگرده.وقتی سوار ماشین شد و رفت به قلبم گفتم بسه،دیگه نزن..همون موقع بود که سکته کردم...
-چی شد که برگشتی؟😒
-مادرامین رو دیدم.گفت اگه بخوای میتونی بیای ولی اونوقت امین از غصه ی تو میمیره.منم بخاطر امین برگشتم.

به وحید نگاه کردم.هنوز هم به من نگاه میکرد. گفتم:
_من قبلا یه بار به دل خودم رفتم و برگشتم. برای دوباره رفتن فقط به خدا فکر میکنم.اگه شما بری نمیگم میمیرم،نمیگم سکته میکنم ولی اون زندگی دیگه برام زندگی نیست؛غذا خوردن، نفس کشیدن و کار کردنه.تا وقتی خدا بخواد و نفس بکشم فقط #بایادشما زندگی میکنم،با عشق شما،با خاطرات شما،با یادگاری شما.
وحید چیزی نگفت و رفت تو هال.😔🚶

فردای اون شب...
به پدرومادرش گفت مأموریت جدید و طولانی میره.اونا هم ما و خانواده منو شام دعوت کردن. مادروحید هم خیلی نگران بود.نگرانیش از صورتش معلوم بود.😥
همیشه حتی تو مهمانی ها هم وحید کنار من می نشست ولی اون شب با چند نفر فاصله از من نشست... همه تعجب کردن😧😳😟 ولی من بهش حق میدادم...
منم ترجیح میدادم خیلی بهش نزدیک نشم تا مبادا اراده ش سست بشه.😔☝️نجمه به من گفت:
_زن داداش دعواتون شده؟!!🙁
خنده م گرفت.گفتم:
_قشنگ معلومه مدت هاست منتظر همچین روزی هستی.😄
همه خندیدن.آقاجون گفت:
_وحید،زهرا رو عصبانی کردی،بعد زهرا کاراته بازی کرده؟😃
دوباره همه خندیدن.محمد گفت:
_وحید،وای بحالت به خواهرمن کمتر از گل گفته باشی.😠😁
وحید بالبخند نگاهش کرد و گفت:
_مثلا چکارم میکنی؟😎☺️
محمد هم خنده ش گرفت.گفتم:
_مأموریت طولانی میفرستت.😁
محمد و وحید خندیدن.😁😁وحید بلند شد، اومد پیش من نشست.
یه کم گذشت.وحید آروم به من گفت:
_زهرا😒
نگاهش کردم.گفت:
_اگه تو بهم بگی نرم...😒💗

با اخم نگاهش کردم.😠ساکت شد.علی گفت:
_زهرا میخوای ادبش کنم؟😄
سرمو انداختم پایین.بعد به علی نگاه کردم، بالبخند گفتم:
_قربون دستت داداش.یه جوری ادبش کن که دیگه از این فکرها به سرش نزنه.😁
علی گفت:
_از کدوم فکرها؟😃
به وحید نگاه کردم و گفتم:
_خودش خوب میدونه.😉
وحید فقط نگاهم میکرد.علی خواست بلند بشه، محمد گفت:
_شما بشین داداش.خودم ادبش میکنم.😂
همونجوری که نشسته بود،وحید صدا کرد.وحید به محمد نگاه کرد.محمد با اخم به وحید نگاه میکرد.👀😠
چند دقیقه گذشت ولی محمد با اخم به وحید فقط نگاه میکرد.مثلا با ترس و التماس گفتم:
_وای داداش بسه دیگه.الان شوهرمو میکشی ها.ادب شد دیگه.بسشه.😨😆

یه دفعه خونه از خنده منفجر شد...😂😁😃😄
حتی بابا و آقاجون هم بلند میخندیدن.نگاه وحید رو احساس میکردم ولی نمیخواستم بهش نگاه کنم...💓
فاطمه سادات صدام کرد.👧🏻از خدا خواسته بلند شدم و رفتم پیشش.با بچه ها بازی میکردن.منم همونجا تو اتاق موندم.

قبل از شام پیامک 📲اومد برام.وحید بود.نوشته بود...




🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
#بانـــومهدی_یارمنتظرقائم

ادامه دارد..
#دلتنگی_شهدایی

گفتنۍنیست ولۍبۍتوکماکان‌درمن ...
نفسۍهست،دلۍ هست،ولۍ جانۍ نیست!!

#شهید_مصطفی_صدرزاده🍃

ˇ◡ˇ𝖩𝖮𝖨𝖭♡↴
@AFLAKIAN1
#دلتنگی...🌹🍃

آرزوهایم...
زیاد نیست...
بزرگ است...
دست نیافتنی ست...🍃
اما...
آرزو بر جوانان عیب نیست!
هست⁉️
یعنی میشود؟؟
روزی...
اسم من هم شهید شود؟؟🌹🕊

خدایا من گناهکارم...
قبول...🍂
اما فضل تو کم نیست؛هست؟🌸🍃
مهربانی ات دریاست و لطفت بی همتا🌿...

میشود روزی بگویند:{🗣}
فلانی ❗️
هم‼️
شهید 🌹
شد...🕊

سر سجاده کارم شده 📿
دعا و اقتدا به شَه کرب و بلا...🍂

خدایا!💔
گناهکار تر از حُر هستم؟؟؟🚫
توبه کرد ؛ برگشت!!..
و #شهید هم شد....🕊


تازه فهمیدم مردن بی فایده است...
باید شهید شد....🌹🍃

#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله 🕊
#باید_شهیدانه_زیست_تا_که_شهید_شد. 🥀🌹
ــــــــــــــــــــ🕊

↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#خاڪےها
● °•| @aflakian1 |•° ●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🔗||•

#استوریے🎞

آرزو‌نمۍ‌ٖ‌کنــم‌کـہ‌بیایۍٖ⁦🖇️
،آرزومیکنــم‌⁦🤲🏻
وقتۍٖ‌آمدۍٖ🍃
چشمانم‌⁦👁️⁩⁦👁️
شرمسار‌😞
نگاهت‌نشود‌🥀
چون‌همہ‌میدانندمۍٖ‌آیۍٖ.•🌿○`

🌿| #امام_زمان
🔗| #دلتنگی

@aflakian.
#دلتنگی
#فرزندان_شهدا

بابا را محکم در اغوش گرفته بود و غرق در ارامش بود....😍

نمیدانست خیلی زود دیگر اغوش گرمی نخواهد بود...💔

تا اینکه در اغوش حاج قاسم ارام گرفت و دل خوش، بود که بوی بابا را از حاجی احساس میکند؛که حاجی هم پر کشید و رفت...
🕊
حاجی رفتی و فرزندان شهدا باز بی پدر شدند...😭💔

#سردار_دلها💚
#شهیدباغبانی🥀
#رضوانه_فرزندشهید👧🏻


+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
ای که تازگی زخم دلم تازه تری
یعنی از قصه دلتنگی من باخبری

مثل مهتاب که ازخاطر شب میگذرد
هرشب آهسته از آفاق دلم میگذری...
#دلتنگی
#دلتنگی...🌹🍃

آرزوهایم...
زیاد نیست...
بزرگ است...
دست نیافتنی ست...🍃
اما...
آرزو بر جوانان عیب نیست!
هست⁉️
یعنی میشود؟؟
روزی...
اسم من هم شهید شود؟؟🌹🕊

خدایا من گناهکارم...
قبول...🍂
اما فضل تو کم نیست؛هست؟🌸🍃
مهربانی ات دریاست و لطفت بی همتا🌿...

میشود روزی بگویند:{🗣}
فلانی ❗️
هم‼️
شهید 🌹
شد...🕊

سر سجاده کارم شده 📿
دعا و اقتدا به شَه کرب و بلا...🍂

خدایا!💔
گناهکار تر از حُر هستم؟؟؟🚫
توبه کرد ؛ برگشت!!..
و #شهید هم شد....🕊


تازه فهمیدم مردن بی فایده است...
باید شهید شد....🌹🍃

#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله 🕊
#باید_شهیدانه_زیست_تا_که_شهید_شد. 🥀

❀••┈••❈✿@aflakian1✿❈••┈••❀
#دلتنگی...🌹🍃

آرزوهایم...
زیاد نیست...
بزرگ است...
دست نیافتنی ست...🍃
اما...
آرزو بر جوانان عیب نیست!
هست⁉️
یعنی میشود؟؟
روزی...
اسم من هم شهید شود؟؟🌹🕊

خدایا من گناهکارم...
قبول...🍂
اما فضل تو کم نیست؛هست؟🌸🍃
مهربانی ات دریاست و لطفت بی همتا🌿...

میشود روزی بگویند:{🗣}
فلانی ❗️
هم‼️
شهید 🌹
شد...🕊

سر سجاده کارم شده 📿
دعا و اقتدا به شَه کرب و بلا...🍂

خدایا!💔
گناهکار تر از حُر هستم؟؟؟🚫
توبه کرد ؛ برگشت!!..
و #شهید هم شد....🕊


تازه فهمیدم مردن بی فایده است...
باید شهید شد....🌹🍃

#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله 🕊
#باید_شهیدانه_زیست_تا_که_شهید_شد. 🥀🌹

❀••┈••❈✿@aflakian1✿❈••┈••❀
༻﷽༺
#شهـღـیدانهـ


تاچشم کارمی‌کند
جای ُ خالیست
من صبورم اما آه این بغض گران
صبر چه می‌داندچیست؟

#دلتنگی
#شهیدرضاابراهیمی
#شادی_روح‌_شهدا‌_صلوات

🥀🕊رفاقـــــت با شهــــــدا🕊🥀

°•| @aflakian1 |•°
.
🔸 #درد_دل
یک روز و شب هایی اینجا(شلمچه)
#زندگی می کردیم ...
دلمان که می گرفت ...
می رفتیم و روی این خاک ها
می نشستیم ...
چقدر غر به شهدا که نزدیم و...
.
🔹اما الان ...
معنی دلتنگی بیشتر حس می شود ...
وقتی در این هوای نفس گیر شهر ...
جای برای خودت پیدا نمی کنی ...
و گرم نمی کند دلت را ... نگاه مردم !
و روشن نکند چشمانت را ، چراغ ها...
.
🔱سال گذشته ....
عمرمان در شلمچه ...
بی محاسبه ...!
کنتور می انداخت ...
و حالا ... در هوای ...
آلوده ی دنیا !
.
زندگی در بهشت چه لذتی دارد ...
بهشتِ خاکی ...
.
#شلمچه_بهشت ...
#دلتنگی_سخت_است ...

❀••┈••❈✿@aflakian1✿❈••┈••❀
🍃
...آری سخت است
جاماندن!
🥀نه فقط از قافله شهدا
بلکه از حال و هوایشان!
اصلا #دلتنگی کافی نیست!
باید روزی هزار بار بمیری
اگر روزی حال و هوایشان را داشتی!🦋
و امروز آنچنان دور افتاده ای
🌵که هر چه از دوری شان دست و پا میزنی بیشتر غرق دنیا میشوی!
این حال دلت را ❤️
فقط و فقط
خود شهدا
میدانند!
#بهشت_خاکی
#قسمت_اول
#ادامه_دارد...

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
| @aflakian1 |
【تمام #زمین
برای شما
و تکه ایی
از #آسمان
برای من ...】

#قطعه_ی_آسمانی_من ...

✿ دلم را ...
جلوتر فرستاده ام ...🥀
رفته است...
جا بگیرد ... ✿


♡ من دلم
بوی #خاک می دهد !
دیرگاهی یست
در شلمچه
خاکش کرده ام ... ♡
🔹اما الان ...
معنی دلتنگی بیشتر حس می شود ...
وقتی در این هوای نفس گیر شهر ...
جای برای خودت پیدا نمی کنی ...
و گرم نمی کند دلت را ... نگاه مردم !
و روشن نکند چشمانت را ، چراغ ها...


🔺زندگی در بهشت چه لذتی دارد ...

#شلمچه_بهشت ...
#دلتنگی_سخت_است ...😭😔😢😔
التماس دعای شهادت😭😭😭

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
| @aflakian1 |
#دل خوشےهایمان کم نیست...
مثلا این که
هر روز با #سلامی به تو
بعد از ارباب و #مولای غریب
#روز را آغاز کردن...

یا #دل خوش کرده ایم به
#شب بخیر و #التماس دعا گفتن ها به تو
اما مےدانی #درد کجاست؟
آنجـا که #عکس هایت هیچ وقت نتوانستند
جای خالی #تو را پر کنند
این که هر چقدر هم خانه را از عکس هایت
پر کنیم
اما همین که #نیستی
همین #تنهایی، که نبودنت را به رخ مےکِشد
دلخوشی‌هایمان را گرفته...
آری...
#دلخوشےهایمان را
هراس ِ رفتنت
#دلشوره کرد...
تنها دلآرام ما
قول خداست که فرمود
شما #زنده ی جاوید هستید و در نزد او #روزی مےخورید...
#دستمان را بگیر...

#رفیق_شفیق
#محمودرضا
#دلتنگی
#در_حسرت_شهادت
#روزتان_شهدایی

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |