🍁 «افغانیبگیر»ها در عسکرآباد▪️روایتی از رد مرز افغانستانیها
✍🏻 رضا عطایی:
مکانها و محلها معمولا بر حسب یکی دو ویژگی خاصی که ممکن است داشته باشند در یادها میمانند و ماندگار میشوند. کسی که روستای ماسوله را دیده خاطرهای از زیبایی زیستِ بشر در دل جنگل را به خاطر سپرده و کسی که سواحل زیبای بوشهر را دیده عمق دریا را در ذهنش نگه داشته است. این بار اما بشنویم از «عسکرآباد» و کسانی که گذرشان به اجبار به این روستا در شهرستان ورامین افتاده است. «عسکرآباد» محلی نامآشنا و خاطرهانگیز برای مردم ایران نیست؛ آنجا نه یک جاذبه گردشگری-توریستی است و نه جزء مکانهایی که نماد فرهنگی- تمدنی یا اقتصادی- سیاسی به شمار بیاید. برای بسیاری از مهاجران افغان اما اینگونه نیست؛ «عسکرآباد» برای آنها یادآور شب و غربت است. یادآور دردها، تحقیرها و اضطرارهایی است که بر فراموشی آنان، نه بهعنوان یک مهاجر، بلکه بهعنوان یک انسان شهادت میدهد.
کشور افغانستان همزمان با پیروزی انقلاب در ایران، مورد حمله و اشغال اتحاد جماهیر شوروی قرار میگیرد و این امر باعث میشود میلیونها افغان به ایران مهاجرت کنند. در این سالها، اگرچه در برهههایی شماری از مهاجران به کشورشان بازگشتند، اما شرایط نامناسب افغانستان (جنگهای داخلی، طالبان و ناأمنی) سبب شده است بسیاری از آنها در ایران به صورت طولانی بمانند؛ به نحوی که امروز شاهد حضور نسل سوم مهاجران افغان هستیم که در اینجا متولد میشوند، به مدرسه میروند و با فرهنگ جامعه ایرانی بزرگ میشوند و همینجا اشتغال دارند، ازدواج میکنند و ... و شاید برای بسیاریشان ایران نه نقش «خانه دوم»، بلکه حکم خانه اول و آخرشان را پیدا کرده باشد.
اما روی دیگر این داستان از این قرار است که «مهاجر افغان» در ایران و برای جامعه ایرانی همواره یک «دیگری» بوده و با وجود تمام پیوندهای مشترک، هیچگاه «خودی» نبوده و نشده است. گاهی اخباری از این قبیل به گوش میرسد که حسابهای بانکی مهاجران افغان
مسدود و بسته شد، شرکتهای اپراتورهای تلفن همراه دیگر سیمکارت به نام مهاجران افغان نمیزنند، استانهایی که برای مهاجران «
استان ممنوعه» هستند یا محدودیتهایی مانند داشتن گواهینامه رانندگی و فهرست مشاغل مجاز مهاجران و ... اینها همه فقط مشت نمونه خرواری است که حکایت از این واقعیت دارد که داستان بلند مهاجران افغان در ایران فقط حاوی صفحات سفید و نورانی همدلی و همزبانی نبوده و صفحات تیره و تاری هم در این میان وجود دارد که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده است.
قصه «عسکرآباد» هم جزء خاطرات و صفحات تلخ این داستان بلند است. در اینجا بهتر است اندکی از تاریخچه اردوگاه بگوییم و بعد از اتفاقاتی که در این اردوگاه میافتد. همانطور که میدانید اردوگاه عسکرآباد در شهر ورامین جای دارد و برای نگهداری از مهاجران افغان در ایران مورد استفاده قرار میگیرد. این اردوگاه در سال ۱۳۸۳ ساخته شد و مهاجران افغان را که غیرقانونی از افغانستان به ایران آمدهاند یا کسانی را که کارت دارند ولی همراهشان نباشد به آن اردوگاه میبرند و بازرسی میکنند. اگر مشخص شود که مهاجر غیرقانونی به کشور وارد شده است، پس از انتقال به مرز دوغارون، از ایران به افغانستان بازگردانده میشود.
بین مهاجران افغان، چه آنها که مهاجر قانونیاند و چه آنها که غیرمُجاز هستند، اصطلاحی بسیار مرسوم است تحت عنوان «
افغانیبگیر»، که به گشتهای نیروی انتظامی میگویند.
در مقاطع و برهههایی که گشتهای نیروی انتظامی «طرح جمعآوری اتباع خارجی غیرمُجاز» یا به تعبیر مهاجران «طرح
افغانی
بگیر» را با شدت و حدت بیشتری اجرا میکنند، ترکیب و اصطلاح «
افغانی
بگیر» و «بگیربگیر» بیشتر میان مهاجران استفاده میشود. در چنین مواقعی هرکس به هر نحوی تلاش میکند بقیه مهاجران، بهویژه مهاجران فاقد مدرک شناسایی، را از این موضوع آگاه کند.
عبارت «بگیربگیر» برای مهاجران افغانستانی در ایران بسیار آشنا و درعینحال غریب است. وقتی یک مهاجر عبارت «بگیربگیر» به گوشش میخورد، معنایی به ذهنش متبادر میشود که از زمین تا آسمان با چیزی که یک شنونده ایرانی از این عبارت میفهمد و درک میکند تفاوت دارد. برای او، «بگیربگیر» یعنی یک زنگ خطر همیشگی. «بگیربگیر» یعنی توقف. «بگیربگیر» یعنی چند وقت بیگاری در پاسگاه و اردوگاه. «بگیربگیر» یعنی «تویی که سرزمینات اینجا نیست» یعنی عسکرآباد و عسکرگریز، سرخه و سفیدسنگ ... .
📝 متن کامل را در
اینجا بخوانید.
© از:
کانال و
وبسایت روزنامه شرق (
۱۴۰۰/۷/۱۹)
📝 همچنین بخوانید: یادداشتهای ”
درباره افغانیبگیر“ و ”
تجربه افغانی بودن“
#⃣ #افغانیبگیر #اردوگاه