سوسیالیسم کارگران

#غلامحسین_ساعدی
Канал
Новости и СМИ
Политика
Образование
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала سوسیالیسم کارگران
@SkaregariПродвигать
739
подписчиков
32,8 тыс.
фото
21 тыс.
видео
8,59 тыс.
ссылок
سوسیالیسم کارگری خبرها و گزارش های کارگری،تصویرها و کلیپ و مطالب و نظرات و پیشنهاد های خود را از این طریق برایمان ارسال کنید @AmAe123
Forwarded from تجربه نوشتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﺑﻪ ﮔﻮﻫﺮ ﻣﺮﺍﺩ

ﺑﻪ ﻧﻮﮐﺮﺩﻥِ ﻣﺎﻩ
ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺷﺪﻡ
ﺑﺎ ﻋﻘﯿﻖ ﻭ ﺳﺒﺰﻩ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ.

ﺩﺍﺳﯽ ﺳﺮﺩ ﺑﺮ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ
ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ.

ﺻﻨﻮﺑﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺠﻮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻭ ﮔﺰﻣﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﯿﺎﻫﻮ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﺭ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ.

ﻣﺎﻩ
ﺑﺮﻧﯿﺎﻣﺪ
#احمد_شاملو

🌹دوم آذر، سالروز درگذشت نویسنده و نمایشنامه‌نویس نامدار #غلام‌حسین_ساعدی

🥀🥀🥀
Forwarded from تجربه نوشتن
یک شب آمدند در را زدند، خیلی راحت؛ و بعد من پا شدم و گفتند که یک مریض بدحال اینجا هست. بدو بدو رفتم بالا سر یک مریض. فکر کردم که این دارد می‌میرد، بعد معلوم شد که نه این زائو است. وسط تابستان بود، فراوان چراغ گذاشته بودند و اتاق گرم و همه پیرزن و این‌ها در حال گریه.
خلاصه من این‌ها را به زور از اتاق بیرون کردم، چون اصلاً هوا نداشت، یک اتاق درب و داغان. بعد رفتم بالای سر این و دیدم این زائو است. منتهی بچه به دنیا آمده و من به زور شلوار او را کَندم.
یک خانواده‌ی فقیر بدبخت و فلک‌زده‌ای بودند، بعد دیدم کله‌ی بچه بیرون است، گرفتم و کشیدم بیرون، بچه مرده بود و دور گردنش بند ناف پیچیده بود. من برق‌آسا گفتم یک کمی آب داغ به من بدهید، دست‌هایم را شستم و بعد بند ناف را بستم و نعش بچه را انداختم آن‌ور و شروع کردم به تنفس مصنوعی و رسیدگی به مادر. مادره حالش جا آمد و بعد دیدم که این جفتِ بچه کنده نمی‌شود، دکوله نمی‌شود. گفتم بهرحال باید بکَنم. یک مانوری است که با دست می‌دهیم از توی رحم می‌کَنیم. این‌طوری کردم و انداختم دور. گفتم بدوم بروم دوا و درمان بیاورم. همین‌طوری که داشتم می‌رفتم دیدم این نعش بچه این‌جاست. همه‌ی مردم هم پشت پنجره ایستاده‌اند و ما را همین‌طور تماشا می‌کنند. این بچه را دوباره برداشتم و بند ناف را از گردنش باز کردم، خیلی سریع این کارها انجام شده بود، و شروع به کتک زدن این بچه کردم. یک دفعه جیغ زد و من در عمرم برای بار اول شادی را حس کردم، این‌که شروع به گریه کرد. من وقتی به طرف مطبم می‌دویدم، آن‌چنان از شادی اشک به پهنای صورتم می‌ریختم و برای بار اول و برای بار آخر، فکر می‌کنم آن موقع احساس خلاقیت کردم…
#غلام‌حسین_ساعدی

https://t.me/tajrobeneveshtan/3088
《 اگر‌ مرا خفه کردند، نعره‌ی مرا نمی‌توانند خفه کنند، یادت باشد که بعد از مرگ‌ نیز فریاد خواهم کشید. 》

سوم آذر مصادف است با سی و شمین سالمرگِ #غلامحسین_ساعدی نویسنده، روشنفکر و مبارزی برای تمام فصول که کماکان صدای نعره‌های‌اش را می‌شنویم.

#زنده_باد_انقلاب
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی
#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
Forwarded from تجربه نوشتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﺑﻪ #ﮔﻮﻫﺮ_ﻣﺮﺍﺩ

ﺑﻪ ﻧﻮﮐﺮﺩﻥِ ﻣﺎﻩ
ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺷﺪﻡ
ﺑﺎ ﻋﻘﯿﻖ ﻭ ﺳﺒﺰﻩ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ.

ﺩﺍﺳﯽ ﺳﺮﺩ ﺑﺮ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ
ﮐﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ.

ﺻﻨﻮﺑﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺠﻮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻭ ﮔﺰﻣﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﯿﺎﻫﻮ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﺭ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ.

ﻣﺎﻩ
ﺑﺮﻧﯿﺎﻣﺪ
#احمد_شاملو

دوم آذر، سی و ششمین سال درگذشت نویسنده نامدار، #غلامحسین_ساعدی

🥀🥀🥀
https://t.center/tajrobeneveshtan
🌀 قابل تأمل

🔹 از خاطرات دکتر علی‌اکبر ساعدی برادر زنده‌یاد غلامحسین ساعدی

مادرمان به خاطر زندان رفتن های غلامحسین خیلی عذاب کشید اما هیچ وقت خودش را نباخت و به زانو نیفتاد در جریان زندان آخر اوین سال ۱۳۵۳ که ساواک به انواع حیله ها می خواست از غلامحسین توبه نامه بگیرد یکی از ابزارشان همین رابطه مادر فرزندی بود مثلا دکتر صمیم از ساواک زنگ می زد که ما الان پیش غلامحسین‌ایم، حالش خوب است و احتیاج به نصیحت شما دارد مادر می‌گفت: اگر آن جا هست گوشی را بدهید دستش، اما اگر نیست و می‌خواهید کلک بزنید من به شما می گویم به پسرم بگویید اگر مقاله ای، مصاحبه ای به نفع شما بکند شیرم را حلالش نمی کنم.
به مادرمان می‌گفتند: نصیحتش بکن تا او را پیش تو بیاوریم.
مادر می‌گفت‌: هیچ حرفی نمی زنم، اگر ملاقات هم ندادید مهم نیست.

#مادر
#زنان
#یاد_آر
#غلامحسین_ساعدی

🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران

🆔 @Kasenfi
💥اگر مرا خفه کردند،نعره مرا نمی توانند خفه کنند.یادت باشدکه بعداز مرگ نیز،من فریادخواهم کشید.🔸️🔸️🔸️

🕗لذت هنر

💫#غلامحسین_ساعدی
🔅نویسنده،روزنامه نگار،روانپزشک و روشنفکر
🌱تولد و مرگ: تبریز۱۳۱۴ش ،پاریس ۱۳۶۴ش
🔸️نام مستعار در آثار: گوهر مراد

💫آثار:

🔅رمان:
مقتل،توپ،تاتارخندان،غریبه درشهر

💫مجموعه داستانی:
عزاداران بیل،خانه های شهرری،شب نشینی باشکوه،ترس و لرز،واهمه های بی نام و نشان و...

💫نمایشنامه:
چوب بدستهای ورزیل،کلاته گل،آی باکلا آی بی کلا،بهترین بابای دنیا،دیکته و زاویه ،پرواربندان،وای برمغلوب،ما نمی شنویم و...

#احمد_شاملو، برای او سرود:

"به نوکردنِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه
داسی سرد بر آسمان گذشت که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه برنیامد.."
۹ آبانِ ۱۳۵۱ دفتر شعر #ابراهیم_در_آتش

#هنر
#ادبیات
#نویسنده
#داستان

🔸️🔸️🔸️🔸️
📚کانال صنفی معلمان ایران

🆔️@kasenfi