سوسیالیسم کارگران

#داستان
Канал
Новости и СМИ
Политика
Образование
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала سوسیالیسم کارگران
@SkaregariПродвигать
739
подписчиков
32,8 тыс.
фото
21 тыс.
видео
8,59 тыс.
ссылок
سوسیالیسم کارگری خبرها و گزارش های کارگری،تصویرها و کلیپ و مطالب و نظرات و پیشنهاد های خود را از این طریق برایمان ارسال کنید @AmAe123
Forwarded from تجربه نوشتن
#داستان_کوتاه

زرد، سبز، قرمز - نوشتۀ سپیده رشنو - شهریور ۱۳۹۴؛ روزنامه ابتکار

توی میدان نشسته بود و سبیل های جو گندمی‌اش از سرما یخ زده بود. پلاستیک پر از آب دستش و سیب زردی توی پلاستیک. دو مرد آمدند و کنارش نشستند. یکی شان که سیب سبزی توی دستش بود، سیب را انداخت توی پلاستیک و گفت: «امروز هم خبری از کار نیست» و نشست سمت راستش. دیگری که سیب قرمزی توی دستش بود، آن را انداخت توی پلاستیک و گفت: «آره، امروز هم شهر شلوغه، شاید واسه اینه که کسی مارو نمی‌بینه» و نشست سمت چپش.

سمت راستی نگاهی به مرد وسطی انداخت و گفت: «نمی‌خوای بشوریشون؟» موهای سفیدش را زیر کلاه سیاهش قایم کرد. شاید می‌خواست بقیه موهای سفیدش را نبینند. سمت چپی که هنوز دستش توی جیب هایش بود گفت: «اما من سیب رو از کسی نگرفتم. از درخت همسایه که توی حیاط مون آویزون بود چیدم، شاید هم دختر همسایه منو دید.»

مرد سبیل‌دار هنوز سیب‌ها را نشسته بود، که گفت: «اما من این سیب رو ده روزی میشه که هر روز می شورم.»
سمت راستی گفت: «هنوز دختره رو ندیدی که سیب رو بهش بدی؟» دوباره گفت: «اما من وقتی سیب رو می‌خورم و کار پیدا نمی‌کنم و مجبورم دست خالی برگردم خونه، دیگه دلم نمی‌خواد روز بعد با خودم سیب بیارم.»
سمت چپی گفت: «من کسی منتظرم نیست که، دست خالی برگردم یانه، شاید هم دختر همسایه دیگه بهم سیب نده.»

مرد سبیل‌دار که سبیل‌هاش توی سرما خشک‌تر شده بود گفت: «اما من سیبی رو که می‌برم باید دوباره با خودم بیارم.»
یک سر پلاستیک را گرفت و با دو دست شروع کرد به تکان دادن پلاستیک و تندتند تکانش داد. سیب‌های زرد و سبز و قرمز توی پلاستیک محکم به هم تنه می‌زدند.
باد بوی باران گرفته بود.

سه مرد نشسته بودند روی سکوی توی میدان و پالتوهای خزدار و زنانه‌ی توی ویترین را دید می‌زدند. مغازه‌ها هنوز باز نشده بودند. سمت راستی گفت: «واقعا شهر اینقدر شلوغه که ما رو نمی‌بینن؟»

🆔 https://t.center/tajrobeneveshtan
💥اگر مرا خفه کردند،نعره مرا نمی توانند خفه کنند.یادت باشدکه بعداز مرگ نیز،من فریادخواهم کشید.🔸️🔸️🔸️

🕗لذت هنر

💫#غلامحسین_ساعدی
🔅نویسنده،روزنامه نگار،روانپزشک و روشنفکر
🌱تولد و مرگ: تبریز۱۳۱۴ش ،پاریس ۱۳۶۴ش
🔸️نام مستعار در آثار: گوهر مراد

💫آثار:

🔅رمان:
مقتل،توپ،تاتارخندان،غریبه درشهر

💫مجموعه داستانی:
عزاداران بیل،خانه های شهرری،شب نشینی باشکوه،ترس و لرز،واهمه های بی نام و نشان و...

💫نمایشنامه:
چوب بدستهای ورزیل،کلاته گل،آی باکلا آی بی کلا،بهترین بابای دنیا،دیکته و زاویه ،پرواربندان،وای برمغلوب،ما نمی شنویم و...

#احمد_شاملو، برای او سرود:

"به نوکردنِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه
داسی سرد بر آسمان گذشت که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه برنیامد.."
۹ آبانِ ۱۳۵۱ دفتر شعر #ابراهیم_در_آتش

#هنر
#ادبیات
#نویسنده
#داستان

🔸️🔸️🔸️🔸️
📚کانال صنفی معلمان ایران

🆔️@kasenfi