💠 آنکه می گوید : «شنیدن کی بود مانند دیدن»، یعنی آن کسی که در مرتبۂ علم الیقین است هرگز مانند کسی که در مرتبۂ عین الیقین است نیست، همچنانکه می توان گفت دیدن هرگز مانند چشیدن نیست، یعنی آنکه در مرتبۂ عین الیقین است هرگز از مقام حق الیقین خبر ندارد و بالاتر از آن می توان گفت چشیدن غیر از آرمیدن است، یعنی مقام بردالیقین که آرمیدن است فوق مقام حق الیقین است که چشیدن می باشد.
💠 شرح پست ١١٧ : بردالیقین اشاره است به کمال اطمینان خاطر انسان به الطاف بی حد و نعم بی شمار خدا در عالَم آخرت، یا اشاره است به حال استقرار نفس سالک و وصول به مقام شهود که پس از حرارت شوق و حرکت و التهاب طلب که موجب عطش شدید عارف گردد، مقام وصال به منزلت آب سرد و شیرین برای تشنگان وادی عشق است و عارفان از این کلام حضرت، اصطلاح بردالیقین را بعد از «علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین» برای شهود کامل وضع کرده اند.
💠 اما پیرامون مقام بردالیقین دو روایت از حضرت امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» وارد است که هردو به یک مضمون می باشند : ⚜ طوبی لمن بوشر قلبه ببردالیقین ⚜ یعنی خوشا به حال کسی که قلبش مباشر با بردالیقین شده است. و :
⚜ قال امیرالمؤمنین الامام علی «علیه السلام» ما اعظم سعادة من بوشر قلبه ببردالیقین ⚜ یعنی چه؟ سعادت بزرگی یافته است آن کس که قلبش مباشر با بردالیقین و اطمینان به خدای سبحان است.
💠 بر همین اساس جناب شیخ اکبر ابن عربی در فصِّ شیثی «فصوص الحکم» خود فرموده است : هرگاه که دریافتی این مقام را به ذوق و وجدان نه به علم و عرفان حاصل شد تو را تجلی ذاتی از حق، در این هنگام به غایتی رسیدی که بالاتر از او غایتی متصوّر نیست و به نهایتی مترقی شدی که منتهای مسالک سالکان طریق الهی است و آن ذات است لاجرم دل از طمع بردار و نفس خود را در سختی مدار به هوای آنکه به درجۂ عالی تر از این ارتقاء یابی، زیرا که بعد از این جز عدم محض نمی باشد.
💠 نکتۂ ۱۱۵ هزار و یک نکته : « در مورد حق الیقین حق آن است که قابل زیاده نیست » و آنکه حضرت وصی امام امیر المؤمنین علی «علیه السلام» فرموده است که : « لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا » اگر پرده ها کنار رود بر ایمان من افزوده نخواهد شد، مربوط به همین مقام است.
حال خلد و جحیم دانستم به یقین آنچنانکه می باید گر حجاب از میانه برگیرند آن یقین ذره ای نیفزاید
💠 آنچنانکه از عبارت حضرت استاد استفاده می شود، فرق میان رأی الیقین و حق الیقین با علم الیقین و عین الیقین این است که رأی الیقین و حق الیقین لزوماً از راه ریاضت و مجاهدت نفسانی حاصل می شود، در حالی که علم الیقین هم ممکن است از راه ریاضت حاصل شود و هم از طریق فکر و نظر پدید آید.
💠« ... از ریاضت رأی الیقین حاصل می شود که رؤیت معشوق باشد و نیز از ریاضت خود معشوق شدن حاصل می شود که حق الیقین باشد و از فکر علم الیقین حاصل می شود، بلکه از ریاضت مراتب چهارگانه به هم می رسد.»
💠حضرت استاد علامه روحی فداه در فص ۲۴ «نصوص الحکم بر فصوص الحکم» خود پیرامون مراتب چهارگانۂ یقین می فرمایند : «بدان که ریاضت از راه تصفیه و تخلیه در تکامل انسان به منزلت افادۂ نظر در طريق استدلال است و نسبت بین فکر و حدس در طریق نظر مانند نسبت بین سلوک و جذبه در مسیر عرفان است که انسان در مسیر تکامل از نظر و فکر ترقی می کند به حدس می رسد و از سلوک به جذبه و از تدریج به طی دفعی زمین و زمان، بلکه به مقامی اعلی و ارفع از این امور. ادامه دارد ...»
💠« ... چهارمین مرتبۂ آن نیز علم شهودی اشراقی است،لکن در این مرتبه شاهد عین مشهود و مشهود عین شاهد می شود و از آن تعبیر به حق الیقین می گردد.مؤمن در بعضی از عقایدش ممکن است صاحب علم الیقین بوده و در بعضی دیگر صاحب عین الیقین و در بعضی دیگر صاحب حق الیقین باشد که حق الیقین اقوا از مراتب دیگر است و ایشان اولیای الهی بوده و خداوند متعال ولیّ ایشان است و درجاتشان به درجات ایمانشان متفاوت است و از شرک خفی ایمن نیستند.»
💠«... دومین مرتبۂ آن علم یقینی ثابت جازم مطابق با واقع است که مستند به برهان می باشد و این قسم اقوا و أرفع از قسم اول است و آن همانند ایمان اهل نظر می باشد. سومین مرتبۂ آن علم شهودی اشراقی است که مطابق با واقع بوده و از آن تعبیر به «کشف صحیح» و عین الیقین می شود و این قسم اقوا از دو مرتبۂ گذشته است و آن همانند ایمان اهل سلوک و اصحاب کشف می باشد. ...» ادامه دارد ...
💠آقا محمد رضا قمشه ای «رحمة الله» در بارۂ مراتب ایمان و یقین در رسالۂ خود موسوم به «الولایة» که در تعلیقات وی بر فص شیثی «فصوص الحكم» جاى گرفته بسیار نیکو فرموده است : «برای ایمان مراتب و درجاتی است : اولین مرتبۂ آن اعتقاد جازم ثابتی است که مطابق با واقع می باشد بی آنکه برهانی در بین باشد، مانند اعتقاد مقلد.زیرا که اعتقاد وی مستند و مأخوذ از برهان نیست، بلکه استناد مقلد به خبردهندۂ راستگوست ... » ادامه دارد ...
💠«... سپس آنگاه که آدمی قصد طواف آن خانه کرده و به دور آن به گردش در می آید، حالتی به نام حق الیقین در نفس حاصل می شود که خود را از طواف کنندگان حرم قدس مشاهده می کند.»
💠« ...این علم زمانی به مشاهده در می آید که آدمی خود به زیارت خانۂ کعبه تشرف یافته و با چشم خود آن خانۂ مكرمه را زیارت نماید، اینجاست در نفس به طریق مشاهدۂ کیفیت و هیأت و حال اند خانه استقرار می یابد و این همان عین الیقین است که تا قبل از شهود به نحو علم الیقین حاصل بود. رؤیت و مشاهدۂ این خانه در نفس ذوقی را ایجاد می کند که تا قبل از مشاهده هرگز در نفس نبوده است و این از احکام مشاهده است. ادامه دارد ...»
💠جناب محیی الدین بن عربی در «فتوحات» مراتب سه گانۂ یقین را چنین تمثیل می فرماید :
«ما علم یقینی داریم به اینکه در عالَم خانه ای به نام کعبه هست که در شهر مکه مقرّر می باشد و احدی جهل به این علم نداشته و به هیچ وجه در آن شبهه ای وارد نشده است و به دلیلش هرگز قادحی داخل نمی شود پس علمی استوار یافته است به اینکه برای خداوند خانه ای به نام کعبه در قریۂ مکه است که هر ساله مردم برای اعمال عبادی حج بدان جا تشرف می یابند و به دور آن طواف می کنند. ادامه دارد ... »
💠و این صفت کسی است که قلبش محل استقرار و استیلای حقی گردیده باشد که تجلّی ذاتی کمال جمعی احدیتش فقط در آن می گنجد، همان قلبی که فرمود : «ما وسعنی أرضی و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن»، یعنی نه زمینم فرایم می گیرد و نه آسمانم، فقط قلب بندۂ مؤمنم فرایم گیرد.»
💠و حق الیقین یعنی اینکه به احدیت جمع خودت یعنی به حقیقت که مشتمل بر مدارک ظاهری و مشاعر باطنی خودت است و جامع بین روحانیت و جسمانیت و کثرت و احدیت می باشد احدیت جمع شیء ادراک شونده را ادراک کنی،ادراکی که فراگیر معرفت آنچه که حقیقت ادراک شونده از امور ظاهری و باطنی و روحانی و جسمانی بر آن اشتمال و احاطه دارد، باشد.
💠جناب صدرالدین قونوی گوید : «علم الیقین به واسطۂ ادراک باطن حاصل می شود، خواه ادراک به واسطۂ فکر درستی باشد و یا به گونۂ کشف و در دل فکندن و عین الیقین موقوف بر مشاهدۂ معلوم است به واسطۂ قوایی که تعلّق به ظاهر بدن و یا به کشف صوری دارد و ادراک تعلّق به ظاهر شیء ادراک شونده دارد، همچنانکه شرط در علم الیقین نیز این است که علم به روح شیء و معنا و یا مثال مطابق حقیقت آن شیء تعلّق بگیرد.»
💠حق الیقین نیز به کلی مفارقت نمودن از طور علم به واسطۂ استغراق در مشهود و فنا از رسم محدود و خلاصی از حقوقی است که به واسطۂ یقین بر صاحبش واجب شده است و این است معنای گفتار خواجه عبدالله انصاری در «منازل السائرین».
💠آدمی تا هنگامی که در مرتبۂ علم الیقین است ملازم با أنحاء براهین و استدلالات و نقل و تقلید است، چراکه علم الیقین قبول ظهورات و مغیباتی است که از حق به ما رسیده و وقوف نمودن بدانهاست و این قبول یا از طریق اقامۂ برهان حاصل می شود و یا به واسطۂ نقل و تقلید از دیگران، اما عین الیقین ملازم با کشف و شهود است و وقتی آدمی به مرحلۂ کشف رسید بی نیاز از برهان و استدلال می شود.