پابرهنه ها رمانی از زاهاریا استانکو(1974- 1920 )، نویسنده رومانیایی،که در 1948 منتشر گردید.
#داریه جوانکی کشاورز، داستان زندگی والدین و پدربزرگ و مادربزرگش را از زبان عمه خود میشنود: مادرش در پانزده سالگی ازدواج میکند. پس از دو سال، بیوهای فقیر شده و مجبور میشود با دو فرزند خود نزد والدینش برگردد که با اکراه او را دوباره میپذیرند.
تازه وقتی با مرد زن مردهای که دو بچه دارد ازدواج میکند سرنوشتش قابل تحملتر میشود. هر چند خویشاوندان همسر دوم، در آغاز با خشونت و خصومت با او رفتار میکنند ولی بالاخره وی به یمن رفتار جدی و قاطعانهاش برای خود جایگاه مناسبی ایجاد میکند.
داریه کوچولو هر روز شاهد خشونت کشاورزانی است که زود دست به چاقو میبرند و با زنان کارگر و کودکانشان بدرفتاری میکنند. اغفال دختران، زنا و تجاوزهای جنسی از چشم کودکان پنهان نمیماند. قحطی، که به دنبال تابستان خشک و بی باران 1906 سر میرسد، خشم کشاروزان فقیر را به حد اعلا میرساند، زیرا نجیبزادگان راضی نمیشوند حتی به اندازه نانشان به آنها گندم قرض دهند. نجیب زادهای سگها را به جان آنها میاندازد. خدمه آنها به یکی از متقاضیان تیراندازی میکند. کشاورزانی که پی کار خود میروند به دست ژاندارمها بازداشت و بیرحمانه شکنجه میشوند. نهایتا وقتی در سالن اجتماعات محل، یکی از ژاندارمها سه دهقان پای در بند کاملاً بیدفاع را ،که پس از شکنجههای وحشتناک دیگر به سختی میتوانند روی پاهایشان بایستند کتک میزند، کشاورزان مرعوب زورگویی و خشونت آنها نمیشوند و جمعیت خشمگین ژاندارم را میکشد.
رمان با این ماجرا به پایان میرسد که کشاورزان زندانی را وسط زمستان به شهر مجاور منتقل می کنند
◾️#استانکو زندگی سخت و فقیرانه کشاورزان، تجربیات شخصی دوره جوانی و حوادث سیاسی را با سرمشق گرفتن از
#شولوخوف از دیدگاه واقعگرایی سوسیالیستی توصیف میکند و خشونت روستاییان را به عنوان پیآمد فقر و ظلم نجیبزادگان شرح میدهد. نویسنده در توصیف مرسوم جامعه غرق نمیشود؛ اعتیاد به الکل و انحطاط اخلاقی که در بین اهالی روستا همچنان در حال گسترش است با واقعگرایی خشنی ترسیم میشود. استانکو شرح جزئیات مفصل را به کمک گفتگوها دلپذیر کرده و از طریق رجوع به گذشته و بررسی مجدد مسائل، کشش و جاذبه داستان را تقویت کرده است.
#گزینه_کتابهمه مان روزی می میریم. من هم خلافِ این را نمی گویم. اما همه بعد از اینکه زندگی کردن می میرن. من که هنوز زندگی نکرده ام! تازه تازه دارم می فهمم زندگی چیست. متوجهی؟
مُردن، با وجود آن همه کتاب هائی که هنوز من نخوانده ام. چه چیزهایی تو دنیا اتفاق افتاده و همین جور هم اتفاق می افتد بدون اینکه من مهلتِ دیدن و فهمیدنشان را داشته باشم...
آخ که دلم میخواهد فریاد بکشم، ولی با این وجود باید جلو خودم را بگیرم که مبادا دیوانه بشوم... باید قوی بمانم. من باید تا آن ثانیه ی آخر از زندگی لذت ببرم.
◾️آدم یکبار که بیشتر عمر نمیکند.یکبار هم بیشتر نمی میرد.خوب پس مرگ یکبار شیون هم یکبار!
جای آنکه بی حرف وبی صدا مثل خر زیر بار بترکیم،بگذار درحالیکه داریم برای حق زندگیمان میجنگیم بمیریم!
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#پابرهنه_ها#زاهاریا_استانکو#احمد_شاملو