🌿 هر دَم و بازدم ما پر از خشم های فروخورده است. #بوسه های به مقصد نرسیده، حرف های #ماسیده روی لب. قایم شده در گرمگاه سینه. #بغض های در گلو مانده مثل بچه های فلسطینی که #سنگ را آنقدر توی دستشان چرخانده اند که تاول انداخته روی آن پوست نازک؛ نه دل دارند که پرتش کُنند، نه دل می کَنَند که از فکرش رها شوند...
🌿 زیر پوست ما مثل #سوریه پر التهاب است، ناآرام، پر آشوب، مثل بمب های خوشه ای که روی دیوار شعرها و شهرهایشان خراش انداخته. زیر پوست ما مثل #بغداد بوی #قهوه_عربی می دهد، مثل #صحرای_عربستان پر#عطش است، مثل #جنگل های #شمال_ایران انگار خدا دارد با مه روی صورت آدم نقاشی می کند، مثل #شیراز بوی #بهار_نارنج می دهد، مثل #دُبی بین وعده نسیه #خدا و نقد #شیطان دل دل می کُند. @sazochakameoketab 🌿در هر #چروک صورت ما یک #کویت پنهان است. مثل دوران اوجش پر از #وسوسه#بهشت و بوسه، مثل زمان جنگ اش پر از #زخم هایی که خوب نمی شود، مثل مُرغ های دریایی اش که توی #نفت بال می زدند، پرهایشان می سوخت، در آب غرق می شدند.
🌿در هر "چیزی نیست خوبم!" ما، سطل سطل اشک قایم است، مثل مادرهایی که می روند #بهشت_زهرا و برای پسرها و دخترهایی که جنگ آنها را بلعید مویه می کنند و بعد جلوی دوربین ها می گویند فدای سر ایرانم که پسرم رفت، دخترم رفت..
🌿 درون سینه ما #دختری_کُرد که از چنگ #داعش گریخته در میان اشک می خندد و مثل #شهرزاد قصه گو آنقدر قصه و غصه دارد که همه #پیامبران_خاورمیانه را خواب کُند و خودش بیدار بماند و زُل بزند به شب. به اینکه کی آرامش از راه می رسد؟ کی سر آرام بر بالش می گذاریم، کی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... کی آن روز از راه می رسد که کمترین سرود بوسه باشد؟
🌿 درون هر کدام از ما #خاورمیانه ای است که #جنگش تمام نمی شود. شب زیر موشک باران #دلتنگی می خوابیم، صبح با لبخند بیدار می شویم که برویم به جنگ #سرنوشت...
🌿 هر دَم و بازدم ما پر از خشم های فروخورده است. #بوسه های به مقصد نرسیده، حرف های #ماسیده روی لب. قایم شده در گرمگاه سینه. #بغض های در گلو مانده مثل بچه های فلسطینی که #سنگ را آنقدر توی دستشان چرخانده اند که تاول انداخته روی آن پوست نازک؛ نه دل دارند که پرتش کُنند، نه دل می کَنَند که از فکرش رها شوند...
🌿 زیر پوست ما مثل #سوریه پر التهاب است، ناآرام، پر آشوب، مثل بمب های خوشه ای که روی دیوار شعرها و شهرهایشان خراش انداخته. زیر پوست ما مثل #بغداد بوی #قهوه_عربی می دهد، مثل #صحرای_عربستان پر#عطش است، مثل #جنگل های #شمال_ایران انگار خدا دارد با مه روی صورت آدم نقاشی می کند، مثل #شیراز بوی #بهار_نارنج می دهد، مثل #دُبی بین وعده نسیه #خدا و نقد #شیطان دل دل می کُند. @sazochakameoketab 🌿در هر #چروک صورت ما یک #کویت پنهان است. مثل دوران اوجش پر از #وسوسه#بهشت و بوسه، مثل زمان جنگ اش پر از #زخم هایی که خوب نمی شود، مثل مُرغ های دریایی اش که توی #نفت بال می زدند، پرهایشان می سوخت، در آب غرق می شدند.
🌿در هر "چیزی نیست خوبم!" ما، سطل سطل اشک قایم است، مثل مادرهایی که می روند #بهشت_زهرا و برای پسرها و دخترهایی که جنگ آنها را بلعید مویه می کنند و بعد جلوی دوربین ها می گویند فدای سر ایرانم که پسرم رفت، دخترم رفت..
🌿 درون سینه ما #دختری_کُرد که از چنگ #داعش گریخته در میان اشک می خندد و مثل #شهرزاد قصه گو آنقدر قصه و غصه دارد که همه #پیامبران_خاورمیانه را خواب کُند و خودش بیدار بماند و زُل بزند به شب. به اینکه کی آرامش از راه می رسد؟ کی سر آرام بر بالش می گذاریم، کی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... کی آن روز از راه می رسد که کمترین سرود بوسه باشد؟
🌿 درون هر کدام از ما #خاورمیانه ای است که #جنگش تمام نمی شود. شب زیر موشک باران #دلتنگی می خوابیم، صبح با لبخند بیدار می شویم که برویم به جنگ #سرنوشت...
🌿 هر دَم و بازدم ما پر از خشم های فروخورده است. #بوسه های به مقصد نرسیده، حرف های #ماسیده روی لب. قایم شده در گرمگاه سینه. #بغض های در گلو مانده مثل بچه های فلسطینی که #سنگ را آنقدر توی دستشان چرخانده اند که تاول انداخته روی آن پوست نازک؛ نه دل دارند که پرتش کُنند، نه دل می کَنَند که از فکرش رها شوند...
🌿 زیر پوست ما مثل #سوریه پر التهاب است، ناآرام، پر آشوب، مثل بمب های خوشه ای که روی دیوار شعرها و شهرهایشان خراش انداخته. زیر پوست ما مثل #بغداد بوی #قهوه_عربی می دهد، مثل #صحرای_عربستان پر#عطش است، مثل #جنگل های #شمال_ایران انگار خدا دارد با مه روی صورت آدم نقاشی می کند، مثل #شیراز بوی #بهار_نارنج می دهد، مثل #دُبی بین وعده نسیه #خدا و نقد #شیطان دل دل می کُند. @sazochakameoketab 🌿در هر #چروک صورت ما یک #کویت پنهان است. مثل دوران اوجش پر از #وسوسه#بهشت و بوسه، مثل زمان جنگ اش پر از #زخم هایی که خوب نمی شود، مثل مُرغ های دریایی اش که توی #نفت بال می زدند، پرهایشان می سوخت، در آب غرق می شدند.
🌿در هر "چیزی نیست خوبم!" ما، سطل سطل اشک قایم است، مثل مادرهایی که می روند #بهشت_زهرا و برای پسرها و دخترهایی که جنگ آنها را بلعید مویه می کنند و بعد جلوی دوربین ها می گویند فدای سر ایرانم که پسرم رفت، دخترم رفت..
🌿 درون سینه ما #دختری_کُرد که از چنگ #داعش گریخته در میان اشک می خندد و مثل #شهرزاد قصه گو آنقدر قصه و غصه دارد که همه #پیامبران_خاورمیانه را خواب کُند و خودش بیدار بماند و زُل بزند به شب. به اینکه کی آرامش از راه می رسد؟ کی سر آرام بر بالش می گذاریم، کی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... کی آن روز از راه می رسد که کمترین سرود بوسه باشد؟
🌿 درون هر کدام از ما #خاورمیانه ای است که #جنگش تمام نمی شود. شب زیر موشک باران #دلتنگی می خوابیم، صبح با لبخند بیدار می شویم که برویم به جنگ #سرنوشت...
🌿 هر دَم و بازدم ما پر از خشم های فروخورده است. #بوسه های به مقصد نرسیده، حرف های #ماسیده روی لب. قایم شده در گرمگاه سینه. #بغض های در گلو مانده مثل بچه های فلسطینی که #سنگ را آنقدر توی دستشان چرخانده اند که تاول انداخته روی آن پوست نازک؛ نه دل دارند که پرتش کُنند، نه دل می کَنَند که از فکرش رها شوند...
🌿 زیر پوست ما مثل #سوریه پر التهاب است، ناآرام، پر آشوب، مثل بمب های خوشه ای که روی دیوار شعرها و شهرهایشان خراش انداخته. زیر پوست ما مثل #بغداد بوی #قهوه_عربی می دهد، مثل #صحرای_عربستان پر#عطش است، مثل #جنگل های #شمال_ایران انگار خدا دارد با مه روی صورت آدم نقاشی می کند، مثل #شیراز بوی #بهار_نارنج می دهد، مثل #دُبی بین وعده نسیه #خدا و نقد #شیطان دل دل می کُند. @sazochakameoketab 🌿در هر #چروک صورت ما یک #کویت پنهان است. مثل دوران اوجش پر از #وسوسه#بهشت و بوسه، مثل زمان جنگ اش پر از #زخم هایی که خوب نمی شود، مثل مُرغ های دریایی اش که توی #نفت بال می زدند، پرهایشان می سوخت، در آب غرق می شدند.
🌿در هر "چیزی نیست خوبم!" ما، سطل سطل اشک قایم است، مثل مادرهایی که می روند #بهشت_زهرا و برای پسرها و دخترهایی که جنگ آنها را بلعید مویه می کنند و بعد جلوی دوربین ها می گویند فدای سر ایرانم که پسرم رفت، دخترم رفت..
🌿 درون سینه ما #دختری_کُرد که از چنگ #داعش گریخته در میان اشک می خندد و مثل #شهرزاد قصه گو آنقدر قصه و غصه دارد که همه #پیامبران_خاورمیانه را خواب کُند و خودش بیدار بماند و زُل بزند به شب. به اینکه کی آرامش از راه می رسد؟ کی سر آرام بر بالش می گذاریم، کی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... کی آن روز از راه می رسد که کمترین سرود بوسه باشد؟
🌿 درون هر کدام از ما #خاورمیانه ای است که #جنگش تمام نمی شود. شب زیر موشک باران #دلتنگی می خوابیم، صبح با لبخند بیدار می شویم که برویم به جنگ #سرنوشت...