#ابطال_گرایی_کارل_پوپر_و_فلسفه_علم▪️بخش هفتم
#توماس_کوهن و
#پوپرپوپر با دیدگاه های توماس کوهن هم خیلی موافق نبود. ایده پارادایم های علمی کوهن در بحث تاریخ علم بسیار تاثیر گذار بود ولی بنابر رویکرد های متضاد او با ایده ابطالگرایی، چندان هم برای
پوپر خوشایند نبود.
توماس کوهن رویکرد روش شناختی در مسئله روش شناسی علمی داشت. از دید کوهن در علم به صورت عامی نه میتوان اثبات گرا بود و نه میتوان ابطال گرا.
هر ایده علمی دو بخش مهم دارد:
۱:بخش محوری
۲:بخش حاشیه ای
کوهن برخلاف
پوپر ، در روش علمی گزینشی عمل کردن را ضروری میداند
این یعنی چه؟
یعنی برای انکشاف یک نظریه علمی باید بخش های محوری آن نظریه ابطال ناپذیر باشند.
بخش های که کوهن آنرا به نام «پارادایم» یاد میکرد.
پارادایم در اینجا یک پیشفرض قطعی است با استفاده ابزاری آن برای پیشبرد یک نظریه در مسیر اکتشافات علمی.
از سوی دیگر کوهن آنگونه که قبلا بیان کردم رویکرد روان شناختی را در روش علمی اتخاذ کرده بود. به گونه که بیان کرد : نظریه های علمی جنبه جهانبینی فردی نیز دارند و فاقد هر گونه استقلالیت از مشاهده گر هستند
این ایده برخلاف دیدگاه
پوپر بود که تصور میکرد هر نظریه مستقل از ذهنیت های فردی باشد. چون اگر علم ذهنی باشد، منتج به سمت گیری میشود.
از دید کوهن آنچنان که در کتاب خود «ساختار انقلاب های علمی» ، علم بر دو گونه است:
۱: علم عادی (Normal science)
۲:علم انقلابی (Revolutionary Science)
علم عادی مجموعه از نظریه های قدیمی و گاه دروغین است
علم انقلابی هم مجموعه از نظریه های جدید است که نظریه های قدیمی را با پیروی از فرآیند که خود بیان نموده است از میان برمیدارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3