1) نظام اخلاقی وظیفه گرا.
این نظام اخلاقی همواره وجود داشته ولی عمدتا با
#ایمانوئل_کانت فیلسوف آلمانی قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، برجسته شده و شناخته میشود. (
کانت این نظام اخلاقی رو تئوریزه کرد).
کانت، به اصول ثابت اخلاقی اعتقاد داشته و عمل به آنها رو تحت هر شرایطی وظیفه انسان می دانسته است.
کانت میگفت راست بگو بدون قید و شرط.
وظیفهگرایی، گرایشی عمده در اخلاق است که ارزشِ اخلاقی را صرفنظر از نتیجه و پیامدها، وابسته به خودِ عمل میداند. بدین ترتیب که وظیفه گرایی یک گرایشی است که معتقد است که کارها و افعال انسانی، دارای حبس و قبح ذاتی و همیشگی هستند.
کانت به جهانشمول بودن اصول اخلاقی اعتقاد داشت و میگفت که یک عمل برای آنکه مجاز باشد، باید بتوان آن را بدون اینکه تناقضی پیش آید، دربارهٔ همهٔ افراد به کار برد.
به طور خلاصه، دراین نظام اخلاقی ما بدون توجه به نتیجه کار، اخلاقا موظف به رعایت اصول اخلاقی ثابت که وظایف اخلاقی ما هستند، هستیم.
2) نظام اخلاقی نتیجه گرا (فایدهگرا).
این نظام اخلاقی توسط فیلسوفان متعددی مانند جرمیبنتام و جان استوارت میل مورد بحث قرار گرفته و تئوریزه شده است. طبق این نظام اخلاقی، عملی اخلاقی است که بیشترین خیر و فایده را برای بیشترین افراد داشته باشه. چنانچه ملاحظه می شود به نوعی در این نظام اخلاقی، نتیجه است که اهمیت دارد و تعیین کننده اخلاقی یا غیراخلاقی بودن یک فعل میباشد. یعنی اگر نتییجه یک فعل برای تعداد بیشتری از افراد، منفعت و خیر بیشتری داشته باشد، اخلاقی است. از اینرو در این نظام اخلاقی، افعال دارای حسن و قبح ذاتی همیشگی نیستند.
سعدی در گلستان، یک حکایتی آورده و اینکه یکی از وزیران دربار شاه با یک دروغ، جان یک اسیر رو نجات میدهد. سپس سعدی از زبان آن شاه میگوید که : "دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز".
این حکایت در ذیل نظام اخلاقی نتیجهگرا قرار میگیرد. چرا که وزیر اگر برحسب وظیفه اخلاقی اش راست رو میگفتت، آن اسیر کشته میشد و با معیار مهم نظام اخلاقی نتیجهگرا سازگار نیست.
3) نظام اخلاقی فضیلت گرا.
در این نظام اخلاقی فرد و فاعل عمل، بیشترین نقش رو دارد. یعنی انگیزه، نیت و داشتن میل شایسته در انجام فعلی، مهمترین معیار برای اخلاقی بودن یک عمل است. تمرکز این نظام اخلاقی به جای خود فعل و عمل و یا نتیجه آن، بیشتر بر فاعل متمرکز است.
افرادی مانند
#افلاطون،
#ارسطو،
#توماس_آکوئیناس و
#مولوی از بزرگان این نظام اخلاقی هستند. عرفان ایرانی و بالاخص عرفان مولوی به شدت فضیلت گرا است و به شخص "پیر" یا "مرشد" اهمیت زیادی میدهد و او را معیار تشخیص حق از باطل میداند.
برای توضیح این نظام اخلاقی مثال خضر پیامبر رو میزنم که معرف حضور همه ی دوستان هست. داستانی در مثنوی است که در آن موسی در مقابل کارهای به ظاهر غیراخلاقی خضر پیامبر، حیران مانده بود ولی این خضر بود که فاضل بود و موسی باید که سکوت میکرد و ........
#مولانا یک بیت شعر داره که به بهترین وجه نظام اخلاقی فضیلتگرا رو توصیف میکند:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر، شیر
اخلاق در نظام فکری دینی تلفیقی از وظیفهگرا و فضیلتگرا است. در دین معمولا پیامبران در حدی از درجات بالایی از فضیلت قرار دارند که ما نباید که خودمان رو با آنها مقایسه کنیم. یعنی وقتی شما یک فعلی رو با فعل پیشوای دین مقایسه میکنید، بلافاصله به شما گفته می شود که اون پیامبر بود، و تو خودت رو با او مقایسه نکن. این تلقی نشاندهنده اخلاق فضیلت گرا است.