#داستان #شیطان_یک_فرشته_بود
#پارت_پانزدهمچند قلپی از چاییش رو بدون قند خورد تا راه گلوی خشک شده اش کمی باز بشه. نگاهش افتاد به قاب عکس رو به روش که ایرج دست انداخته
بود دور گردن کتایون و هردوشون خنده از ته دلی رو صورتشون
بود و بعد فکر کرد که خودش چند ماهه اینجوری نخندیده, که اصلا خندیدن رو یادش رفته.
از نفرتی که تو رگاش به قلقل افتاده
بود جونی دوباره گرفت و گفت:
_ کتایون تو خودت زنی, زن بودن رو میفهمی, حساسیت ها و حسرت ها و ضعف هاشو میشناسی. خودت میدونی هیچ زنی نمیتونه حضور یه زن دیگه و همخواب شدنش با شوهرش رو بپذیره. اونم شوهری که عاشقانه دوسش داره و برای داشتنش کلی جنگیده.
چطور تونستی؟
چطور تونستی خونه خرابم کنی؟
+ من زن بودن رو خوب بلدم ایران تقاصش هم زیاد پس دادم. بعد طلاق جون به لب شدم از حرف و نگاه مردم. از حرص خفه شدم وقتی دیدم شوهر سابقم رفت با یه دختر باکره با چهچه و به به ازدواج کرد اما خواستگار های بعد طلاقم یا مردهایی بودن که سن پدرمو داشتن یا مردهای مطلقه با چندتا بچه یا اصلا مردهای ضعیفی مثل ایرج که با دنبال زن دوم بودن.
من دسته سوم رو انتخاب کردم. حداقل مزایاشون به دودسته دیگه اینه که هواتو بیشتر دارن و نازتو بیشتر میکشن.
مردها بچه ان ایران, بچه هایی که مدام دنبال سرگرمی جدیدن. فقط فرقشون اینه که بعضی هاشون بچه های بهتری هستن و تمایلاتشون رو بهتر کنترل میکنن. مثل پدرت و پدرم. بعضی هاشون هم مثل ایرج اونقدر ضعیف و پستن که نمیتونن از سرگرمی جدیدشون بگذرن.
_ پس قبول داری خیلی کارتون پست فطرتیه.
+ کاملا.
_ دوسش داری؟
+ حتی یه ذره, فقط یه حساب بانکی و نازکش خوبه برام.
_ پس تو زنونه مردونگی کن کتایون.
تو بگذر, تو برو. من و این شوهر ضعیفم رو تنها بزار. خواهش میکنم, تا اخر عمر دعات میکنم به منم نه, به بچه ام رحم کن. برو, خواهش میکنم.
ایراندخت که بخودش اومد دید جلوی کتایون وایساده و با اشک و التماس اینارو بهش میگه.
اما کتایون... به گمان از سنگ شده
بود که التماس های زن ضعیف رو به روش با شکم بالا اومده دلشو به رحم نیاورد. کتایون هم ازجاش پاشد و با سردی گفت:
+ متاسفم ایران. من برای خودم از تو مهم ترم, نمیتونم بخاطر خوشبختی تو از خوشبختی خودم بگذرم.
اشک های ایراندخت تو یه لحظه بند اومد و جاشو به اخم غلیظی داد.
_ خوشبختی؟ واقعا فکر کردی خوشبخت میشی؟ به همین اسونی که سر من هوو اورد سر تو هم میاره. تازه زیر دهنش سرگرمی تازه مزه کرده. تازه یاد گرفته.
+ اونش دیگه به خودم مربوطه, من مثل تو بی دست وپا نیستم, بلدم چطور براش زنونگی کنم و به خودم برسم.
_ تو اگه زنونگی کردن بلد بودی که با هرزه گری زندگی یه زن دیگرو خراب نمیکردی.
+هرزه تویی که چندسال پیش زیرپای ایرج نشستی و دزدیدیش. من هرزه گری نکردم, فقط یکم به خودم رسیدم و ناز کردم, کاری که تو بلد نیستی, حالا هم گورتو از خونه من و شوهرم گم کن بیرون هرزه.
کشیده ایراندخت برق از چشمای کتایون پروند. کتایون چند لحظه با خشم نگاهش کرد و بعد از دستش گرفت و با فحش های رکیک کشیدش سمت در و از خونه با شدت پرتش کرد بیرون. ایراندخت بخاطر سنگینی وزن شکمش تعادلش رو از دست داد و بعد از چند لحظه تلو تلو خوردن از پنج تا پله ای که به در ورودی میرسید پرت شد پایین.
صدای فریاد وحشت زده کتایون رو شنید و بعد صدای جیغ جنین پسرش رو توی سرش که فقط و فقط خودش شنیده
بود و خدا.
گرمی خون رو روی صورتش حس کرد و بعد چشم هاش روی هم افتاد.
.
@mehr_baanu••••❅
🧚♀👰🧚♀❅••••