تاریخ و فرهنگ دره شهر

#ضرب_المثل
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
🌸🍃🌸🍃

#ضرب_المثل

#دوباره_بسم_الله

در مورد افرادی به كار می‌رود كه هنوز
یك كار را تمام نكرده به سراغ كار دیگری می‌روند.

مردی در بازار شهری حجره داشت و آوازه خساست و تنگ نظری او، ورد زبان مردم شهر بود به طوری كه اگر كسی می‌خواست مردی را به خساست مثال بزند نام او را می‌آورد. روزی چند نفر از كسبه‌ی بازار در مورد رفتار عجیب این مرد با هم صحبت می‌كردند. آنها با یكدیگر شرطی بستند مبنی بر اینكه هركس بتواند یك وعده غذا خود را میهمان این مرد خسیس كند شرط را برنده شده.

یكی از بازاریان یك روز شاگردش را به دكّان مرد خسیس فرستاد و از او دعوت كرد برای مشورت در مورد یك معامله به دكّان او بیاید. مرد خسیس كه حرف معامله را شنید، خیلی خوشحال شد. سریع كارهایش را كرد و خود را به دكّان دوستش رساند. بعد از سلام و احوالپرسی نشست تا با مرد صحبت كند. ولی چون دكان شلوغ و پر رفت و آمد بود مرد دكان‌دار گفت: در این سروصدا نمی‌توانیم خوب حرف بزنیم شب شام به منزل من بیا تا آنجا با خیال راحت بنشینیم و حرف بزنیم.

غروب كه شد مرد خسیس لباس‌هایش را پوشید و راهی خانه‌ی مرد بازاری شد. مرد صاحب خانه به گرمی از او استقبال كرد. سفره‌ای رنگین چید تا شام بخورند بعد از شام برایش میوه آورد. مرد خسیس كه این همه خوشبختی یكجا نصیبش شده بود از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.

بعد از شام مرد صاحب خانه آمد بنشینند و با هم صحبت كنند كه صدای جیغ و فغان از آشپزخانه به گوش رسید. مرد خود را به آشپزخانه رساند سپس بازگشت و رو كرد به مرد خسیس و گفت: شرمنده! سینی چای از دست زنم افتاده و روی پایش ریخته، پایش سوخته باید سراغ طبیب بروم و او را به خانه بیاورم تا مداوایش كند. اصل صحبت ما می‌ماند برای یك شب دیگر حالا یا خانه‌ی من یا خانه‌ی شما، مرد خسیس كه حرف مرد را در حد تعارفی می‌دانست گفت: خانه‌ی ما و شما ندارد، دفعه‌ی بعد تشریف بیاورید خانه‌ی ما، خداحافظی كرد و به خانه‌اش بازگشت.

مرد خسیس كه رفت، مرد برگشت و به زنش گفت: عالی بود! خیلی خوب بود. باید ببینیم، او كی من را دعوت می‌كند تا شرط را ببرم.
چند شبی از شب میهمانی گذشت. مرد خسیس دید خبری از طرف مرد دكان‌دار نیامد. تصمیم گرفت خودش به دكان او رود و به بهانه‌ی احوالپرسی از همسر بیمارش ببیند، چه وقت می‌توانند در مورد معامله صحبت كنند. رفت سلام و احوالپرسی كرد و نشست از احوال همسر مرد پرسید. مرد تاجر گفت رو به بهبودی است ولی فعلاً قادر به حركت نیست.

باید دوباره شبی بنشینیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس: تعارف كرد كه باشه اگر خواستی شبی به خانه‌ی من بیا تا با هم صحبت كنیم. مرد گفت: خدا عمرت بدهد، باشه شام میام تا وقت كافی داشته باشیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس كه پشیمان شده بود گفت: نه! تو شام بیایی همسرت در خانه تنها می‌ماند؟ مرد پاسخ داد: او تنها نیست! خواهرش به خانه‌ی ما آمده تا مواظبش باشد.

مرد خسیس كه دستی دستی خودش را در چاه انداخته بود، فردا با نارضایتی برنج و گوشت و میوه خرید و به خانه برد و از همسرش خواست به اندازه‌ی غذای دو نفر شام بپزد.
زن مرد خسیس كه خیلی دست و دلباز بود و از دست خسیس بازی‌های شوهرش خسته شده بود، چندین نوع غذا درست كرد تا سفره‌ای رنگارنگ برای میهمانشان پهن كند.

مرد مغازه‌دار غروب كه شد دكانش را بست به خانه رفت و به همسرش گفت: به همه گفتم من امشب شرط را می‌برم من یك وعده غذا خانه‌ی مرد خسیس می‌خورم. لباسهایش را پوشید و به خانه‌ی او رفت.

مرد خسیس با دلخوری و به امید بستن یك معامله پرسود از میهمانش پذیرایی كرد و سفره‌ی رنگارنگی چید آن دو با هم سر سفره نشستند بسم الله گفتند و شروع به خوردن غذا كردند. مرد مغازه‌دار كه آن همه غذای رنگارنگ را دیده بود اشتهایش باز شده بود و تند و تند می‌خورد. از طرف دیگر مرد خسیس حرص می‌خورد. با خود فكر كرد كه اگر من دست از غذا خوردن بكشم او خجالت می‌كشد و عقب می‌رود. مرد خسیس الحمدلله گفت و كنار سفره نشست ولی میهمان خوشحالش فقط غذا می‌خورد. كمی كه گذشت مرد خسیس دید اگر باقیمانده‌ی غذای در سفره را نخورد همین هم از دستش رفته به ناچار دوباره بسم الله گفت و شروع به خوردن كرد.

مرد مغازه‌دار رو كرد به دوستش و گفت: پرخوری اصلاً كار خوبی نیست؟ آدمی كه از اینقدر غذا نمی‌گذرد نمی‌تواند شریك خوبی در سود و زیان یك معامله باشد. تو كه الحمدلله گفته بودی چرا دوباره بسم الله...؟

فاطمه کرمی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#ضرب_المثل

من که نمی‌خورم اما برای هر که می‌کشید کم است

کودکی از دست مادرش ناراحت شده و قهر می‌کند. هنگام شام هر چقدر صدایش می‌کنند خودش را به خواب می‌زند و جواب نمی‌دهد.
مادرش مقداری غذا برای کودک در ظرفی می‌کشد تا بعدا که گرسنه‌اش شد بخورد.
کودک که از زیر چشم می‌دید سرش را بلند می‌کند و می‌گوید:
من که نمی‌خورم اما برای هر که می‌کشید کم است.



ارسالی شاهپور فرهادپور

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
📘#ضرب_المثل

شریک دزد و رفیق قافله !!

کاروانی از تجار، پس از خرید مال التجاره عازم شهر و دیار خود شد. در میان کاروانیان مردی بود که از راهزنان، بسیار می‌ترسید و در طول راه اندیشه اینکه راهزنان به کاروان حمله کنند و مال التجاره‌اش را ببرند، همواره او را آزار می‌داد تا اینکه فکری به ذهنش رسید و از آن پس، هراس از راهزنان از دلش رخت بربست. چند روز بعد کاروان به گردنه خطرناکی رسید؛ گردنه‌ای که همه تجار از آن وحشت داشتند؛ زیرا می‌دانستند آنجا کمین‌گاه راهزنان است. شب هنگام هر کدام از تجار اموال ارزشمند خود را در جایی پنهان کردند. تاجر ترسو، با زیرکی نزد تک‌تک بازرگانان رفت و از مخفیگاه اموال آنها باخبر شد و حتی دوستانه آنها را راهنمایی کرد که اموال خود را کجا بگذارند. سپس نیمه‌های شب، آهسته از قافله جدا شد و به سمت کمین‌گاه راهزنان رفت و سراغ سردسته راهزنان را گرفت. آن‌گاه ناجوانمردانه مخفی‌گاه اموال تاجران را فاش کرد، به این شرط که راهزنان، اموال او را غارت نکنند و او را در غارت خود نیز شریک کنند. نزدیک صبح، راهزنان، بی‌رحمانه به قافله تجار حمله کردند و هر چه را یافتند، بردند؛ به جز اموال تاجر ترسو را. ساعتی بعد تاجر ترسو نزد حرامیان رفت و سهم خود را گرفت و با مهارت آن را مخفی کرد تا از چشم هم‌سفرانش ‌پنهان بماند. در طول راه بازرگانان مال باخته بی‌تابی می‌کردند، ولی تاجر ترسو با آرامش به راه خود ادامه می‌داد که این آرامش برای بازرگانان سؤال‌برانگیز شد تا اینکه سرانجام کاروان به شهر رسید. چند روز بعد که بازرگان ترسو و خائن اجناس خود را برای فروش آماده کرد، تجار با دیدن اجناس خود فهمیدند، فریب خورده‌اند و رفیق و همراه آنان، خود شریک دزدان بوده. به این ترتیب، چنین خیانتی، در قالب کلماتی، ضربالمثل خاص و عام شد.



👳 ارسالی شاهپور فرهادپور(سوخته دل الوار )

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#ضرب_المثل

🐳هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده🐳


🐳مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند .

🐳از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند .

🐳حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است.

🐳روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد .

🐳يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود .

🐳حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود .

🐳كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌

🐳ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است .

🐳ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده .

🐳حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد .



🐳از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است .

ارسالی
شاهپور فرهادپور (سوخته دل الوار )

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#ضرب_المثل


بُز در غم جان و قصاب در غم پیه!


خوراک اصلی مردم تفرش در گذشته، آبگوشت بوده است.

آبگوشت را با گوشت چربی دار تهیه می کردند.

معمولاً دیزی ها را «سَرکو» می کردند، به این معنی که مقداری از پیه، دنبه، نخود و سیب زمینی را می کوبیدند و درون آبگوشت می ریختند تا هم چربتر شود هم لعاب بیشتری بدهد.

گوسفندها دنبه داشته ولی بزها دنبه نداشتند.

دُنبه یا دُمبه، تکه بزرگ چربی انتهای پُشتِ بدنِ گوسفند را گویند.

همه گوسفندان دارای دنبه نمی‌باشند

پیه، چربی های داخل حفره شکم جانوران را گویند.

وجود یا عدم وجود پیه در حیوان، نشانه چاقی یا لاغری آن شمرده می‌‌شود.

زمانی که این حیوانات را ذبح می کردند،؛ دنبه و پیه را جدا کرده و به مصارف مختلف می رسیده است.

قصاب معمولاً به فکر این بوده است که حیوان، دنبه یا پیه بیشتری داشته باشد، که بتواند گوشت پُرچرب به دست مشتری بدهد.
مثلِ « بُز در غم جان و قصاب در غم پیه! » را در موارد مختلف به کار می برند:
هرکس به دنبال سود یا نیاز خودش است.منافع افراد گاهی با هم تضاد پیدا می کند و سود یکی در زیان دیگری است.هرکس در فکر چیزی است که خواهان آن است.
ارسالی
شاهپور فرهادپور (سوخته دل الوار )

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#ضرب_المثل

ضرب المثل آش همین آش است و کاسه همین کاسه

درزمان وحکومت نادرشاه یکی ازاستانداران نسبت به مردم سخت گیر بود وبه آنها خیلی ظلم می کردومالیات های فراوان می گرفت به طوری که مردم به تنگ آمدند وشکایت اورانزد نادرشاه بردند نادرشاه پیغامی برایش فرستادولی او توجهی نکرد و بیشتر به مردم ظلم می نمود تااینکه
نادرشاه تمام استانداران را فرا خواند ودستور داد
به حکم واجرای قانون استاندارراقطعه قطعه کنند
واز آن آشی پختند وازان آش به هرکدام از استانداران یک کاسه دادند ونادرشاه به تمام استانداران گفت: اگر به مردم ظلم نمائید
آش همین آش است وکاسه همین کاسه

باتقدیم احترام محمدایار

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
#ضرب_المثل
#شنبه_به_نوروز_افتاد_.

ضرب المثل بعد از سي سال بالاخره نوروز و آغاز سال نو به شنبه افتاد!!!

،این ضرب المثل شیرین فارسی رو شنیدیدکه:
(شنبه به نوروز افتاد)؟

خوب اگه نشنیده بودیدحالا شنیدید و موضوع اینجاست که سالهاطول میکشه تا سال جدید در روز شنبه تحویل بشه،به همین خاطر اگر شروع نوروز در شنبه باشه اونو خوش یمن میدونن و وقتی یه اتفاق غیر منتظره خوب رخ میده میگن: چی شده؟ شنبه به نوروز افتاده؟

حالا من بهتون خوش خبری بدم که امسال شنبه به نوروز افتاده،
این رو به فال نیک
بگیرید

«چنان سالی شود ،شنبه به نوروز,»

خدایا ،این نوروز،شروع خوب و خوشی برای تمام ملت ایران باشد.

انشاالله🙏🏻🙏🙏

/متل آباد

ارسالی/ دکتر جعفری
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#ضرب_المثل
شتر ديدي ، نديدي

مردي در صحرا بدنبال شترش مي گشت تا اينكه به پسر با هوشي برخورد . سراغ شتر را از او گرفت . پسر گفت : شترت يك چشمش كور بود؟ مرد گفت: بله . پسر پرسيد : آيا يك طرف بار شيرين و طرف ديگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله . حالا بگو شتر كجاست ؟‌پسر گفت من شتري نديدم .
مرد ناراحت شد و فكر كرد كه شايد اين پسر بلائي سر شتر او آورده و پسرك را نزد قاضي برد و ماجرا را براي قاضي تعريف كرد .
قاضي از پسر پرسيد . اگر تو شتر را نديدي چطور مشخصات او را درست داده اي ؟
پسرك گفت : در راه ، روي خاك اثر پاي شتري ديدم كه فقط سبزه هاي يك طرف را خورده بود . فهميدم كه شايد شتر يك چشمش كور بود .
بعد ديدم در يك طرف راه مگس بيشتر است و يك طرف ديگر پشه بيشتر است . و چون مگس شيريني دوست دارد و پشه ترشي را نتيجه گرفتم كه شايد يك لنگه بار شتر شيريني و يك لنگه ديگر ترشي بوده است .
قاضي از هوش پسرك خوشش آمد و گفت : درست است كه تو بي گناهي ولي زبانت باعث دردسرت شد . پس از اين به بعد شتر ديدي ، نديدي !!


اين مثل هنگامي كاربرد دارد كه پرحرفي باعث دردسر مي شود . آسودگي در كم گفتن است و چكار داري كه دخالت كني ، شتر ديدي نديدي و خلاص . / ضرب المثل ایران

ارسالی/ دکتر جعفری

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#ضرب_المثل
دعوا سر لحاف ملا بود

در يك شب زمستاني سرد ، ملا در رختخوابش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد .
زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .
ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد .
سرو صدا ادامه يافت و ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد . با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت .
گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.
وقتي ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟
ملا جواب داد : هيچي ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست .

ارسالی/ دکترجعفری
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#ضرب_المثل

پیش غازی یا قاضی معلق بازی

دقت نکردن به صورت ومعنی ضرب المثل ها باعث می شود که کلمه ویا اصطلاحی را در جای غلط بکار ببریم، هر چند که ممکن است که عامه به آن توجه نکنند ولی نزد اهل فن غلطی فاحش قلمداد می شود ،مثلا "فلانی یخ روی سنگ است "که این ضزب المثل اشتباه است ،در این مورد جای سنگ ویخ عوض شده است ،اگر مراد تزلزل باشد باید سنگ روی یخ باشد که با ذوب شدن یخ سنگ می غلطدوپایین می افتد.پس فلانی سنگ روی یخ است صحیح است .
ویا ضرب المثل؛ پیش غازی معلق بازی ،گاهی نیز مشاهده می شود که که به جای غازی ،قاضی نوشته ویا گفته می شود که بکاربردن کلمه قاضی بجای غازی اشتباه است ،
غازی به معنی بند باز است وکسی بوده است که در قدیم روی طناب را ه رفته و روی بند معلق زده است وشیرین کاری کرده وهنرمند این فن بوده است معلق زدن و هنر نماییِ نزد این افراد ناچیز است .
مشاهده می شود که "غازی" را به صورت قاضی ،در ذهن می آوریم‌یا می نویسیم ودلیل آن این است که‌ واژه غازی که به معنی بند باز است از زبان ما رخت بر بسته، وغازیی نمی بینیم اما سر وکارمان با واژه "قاضی"هنوز بسیار است وهر روز هم بیشتر می شود،
نکته اخر اینکه ضرب المثل ها بیشتر عامیانه اند وبرخی از آن ها واژه های دارندکه یا رکیک محسوب می شوند یا استفاده آن ها در فضای رسمی نا پسند است باید سعی کنیم که از بکاربردن این ضرب المثل ها امتناع نماییم .

بقلم علی آقایی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#ضرب_المثل

پهلوان پنبه
بسیاری از کلماتی را که روزانه در محاورت خود بکار می گیریم احتمال این می رود که بعضی از افراد باسواد چگونگی پیدایش و وارد شدن این اصطلاحات به زبان روزمره را ندانند ،مانند# پهلوان پنبه #ویا اصطلاح پنبه زنی.

ایرانیان در گذشته های دور ملتی بودند اهل جشن وسرور و شادمانی به هر مناسبت آیینی وفصلی و مرتبط با طبیعت چشن وسرور بر پا می کردند که در این میان چشن نوروز سرآمد اعیاد بود . مراسم پهلوان پنبه یکی از آیین های ویژه نوروز بود ،در روز نخست بهارکه میر نوروزی انتخاب می شد آدمی مسخره را هم به عنوان پهلوان شهر بر می گزیدند اورا لخت می کردند وبدنش را با پنبه می پوشاندند،وبرایش بازو ویال وگوپال پهلوانی چنان درست می کردند که پهلوانی تمام عیار باشد ،او را به میدان شهر می آوردند او میدان را دور می زد ورجز بیخود می خواند ومردم هم می خندیدند ، نا گاه پهلوان پنبه به رقص درمی آمد ویک حلاج با کمان حلاجی وکوبه در کنارش می ایستاد وهمپای رقصیدن او کمان می زد وپنبه ها را از او جدا می کرد تا زمانیکه عوروبرهنه می شد وباطن زار وتوخالی اش هویدا ،
این مراسم شاد هم حکمت معنوی داشت وبا این کارمردم را از دروغ وتظاهر پرهیز می دادند.
از مراسم پنبه زنی چیزی باقی نمانده ولی اصطلاح آن‌هنوز زنده است وپهلوان پنبه به کسی گفته می شود که‌ظاهری دلیر وباطنی ترسو دارد،
وپنبه فلانی را زدن ،یعنی دروغ های او را بر ملا ساختن . واین چنین اصطلاح پهلوان پنبه وارد زبان شد .


بقلم‌علی آقایی

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
فرهنگ عامیانه
#ضرب_المثل

خَرِم عِه کُرَه ای ُدم ناشتی

داستان خرم از گره گی دم نداشت را اولین بار در کتاب نویسنده شهیر مرحوم جمال زاده خوندم وشرح ماوقع چنین است که شخصی خرش با بار درگل فرو می رود ،وهر چه تلاش می کند که خرِ در گل مانده را بیرون بکشد نمی تواند ،عابری از راه می رسد ، خر درگل فرو رفته وصاحب خر عاجز را می بیند ،لذا دلش می سوزد و به کمک مرد صاحب خر می اید ،صاحب خر از جلو گوش خر را و مرد عابر هم‌ از عقب د‌م خر را می گیرد، هماهنگ زور می کنند تا خر را از گل بیرون بکشند بناگاه دم خر که در دست مرد عابر بود از ریشه کنده می شود. صاحب خر زبان به طعن می گشاید وپیش قاضی شکایت می برد،قاضی صحبت های خواهان را شنیده وخوانده هم می گوید خواسته ام کمکی کنم ، با خود گفتم شرط انصاف نباشد که بار افتاده ای را کمک نکنی ، صاحب خر هم رضایت نمی دهد ،
لاجرم قاضی حکم کرد ،که صاحب خر باید دم خر مرد عابر را به زور بکند ،لذا چون مرد عابر خر ندارد قاضی قبول کرد که معوض ان مرد، دم خر قاضی را بکند تا مقابله به مثل شود ، برای اجرای حکم به محوطه رفتند وخر قاضی را اوردند، خری جو خورده وتیمارشده وکم زحمت کشیده ،ومرد را وادار کرد ند که دُم خر رابا دست انقدر بکشد تا کنده شود ،مرد هر بار که دست می برد که دُم خر قاضی را بگیرد خر با جفتک بر سر وسینه او میزد چندین بار دست در ُدم خر گرفتن همانا ومورد اماج جفتک خر قرار گرفتن‌ همانا تا انکه مرد خسته ودرمانده شد و رو به قاضی کرد وگفت جناب قاضی #خر من از گره گی دُم نداشت .

وقتی کسی از کیفیت داوری نا امید می شود وحکم محکمه را بر مجری عدالت وبی نظری نبیند ویا اینکه طرف با ارائه ادله محکمه پسند متقاعد نمی شود از دادخواهی انصراف دهد گفته می شود خرم عه کره ای دم ناشتی.
بارها این اتفاق برایمان افتاده است که خرمان از کره گی دم نداشته است.

#علی_آقایی
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
فرهنگ عامیانه
#ضرب_المثل

شاه بخشید وشیخعلی خان نبخشید

ضرب المثل ها، ادبیات شفاهی می باشند که در بردارنده نکات اخلاقی واجتماعی واندرز گونه هستند ودستوری درباره زندگی در بر دارند وبعضی از اینگونه ضرب المثل ها چنان از استحکام مطلب بر خوردارند که از ادبیات عامیانه به ادبیات رسمی سرایت کرده اند،
ضرب المثل شاه بخشید وشیخعلی خان نبخشید تقریبا در همه ادبیات حضور دارد.

امده است که شیخلی خان زنگنه مردی پاکدست وموجه و وزیر و همه کاره صفی میرزا پسر شاه عباس دوم بود ،صفی میرزا آدم خوشگذران وضعیف النفسی بود ودر عالم غیر واقع به مغنیان ورقصان و........ بذل ها وبخشش های بی حد واندازه می کرد و به شیخعلی خان حواله می نمود...
شیخعلی خان هم با امروز وفردا حواله ها را پرداخت نمی کرد تا کار بجایی کشید که دادشان بلند شد و گفتند شاه بخشید وشیخعلی خان نمی بخشد و از ان روزگار به بعد شاه می بخشد وشیخعلی خان نمی بخشد ضرب المثل شد...

حکایت همین روزگار ما که گاهی کمکی ومساعدتی از مقامات بالا منظور می شود ومقامات پایین دست با صدها اما و اگرها شیخعلی خان می شوند

بقلم #علی_آقایی
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
تاریخ و فرهنگ دره شهر
#ضرب_المثل تو پولا ئو مِه پولا،جامو نِمووَه زیر یِه کولا! تو پولاد(فولاد) و من پولاد،در زیر سقف یک کولا(آلاچیق)نمی گنجیم! بسیاری از ضرب المهای محلی موزون و به صورت شعر می باشند که این ضرب المثل هم از جمله آن هاست.پولاد مظهر سختی و سرسختی و عدم انعطاف است.این…
#ضرب_المثل

سلام
معادل و همتراز ضرب الامثل معروف " مه فولاد ئو تو فولاد ، جامو نمووه زیر به کولا "یه ضربالامثل داریم که می گوید :
مه خان ئو تو خان ، ای کی کوچه برونه "

کوچه :موقع کوچ عشایر
برونه : کوچ را حرکت دهد
مفهوم ، من یک خان هستم و تو یک خان پس کی کوچ را حرکت دهد . در نتیجه کار کوچ سخت و حتی ممکن است بار بر زمین بماند . همیشه وجود تو تضاد در یک قالب مشکل ساز خواهد شد

کریم کاظمی، بدره
@CEYMARIAN
#ضرب_المثل

تو پولا ئو مِه پولا،جامو نِمووَه زیر یِه کولا!

تو پولاد(فولاد) و من پولاد،در زیر سقف یک کولا(آلاچیق)نمی گنجیم!

بسیاری از ضرب المهای محلی موزون و به صورت شعر می باشند که این ضرب المثل هم از جمله آن هاست.پولاد مظهر سختی و سرسختی و عدم انعطاف است.این ضرب المثل اشاره به غیر منعطف بودن دو فرد یا گروه از نظر رفتاری و اخلاقی دارد که در زیر یک سقف یا در یک محل زندگی می کنند ولی اهل انعطاف و گذشت و مدارا و رواداری نیستند.به طور کلی این ضرب المثل بیانگر یک حقیقت در همزیستی خانوادگی و اجتماعی است و آن این که بدون گذشت و اغماض و مدارا و تساهل و انعطاف،امکان زیست مسالمت آمیز و مبتنی بر رعایت حقوق انسانی وجود ندارد و هر کدام از طرفین ملزم به رعایت نرمش و کوتاه آمدن هستند،وگرنه اگر کار به مخاصمه و درگیری کشانده شود،ممکن است «کولا»که سرپناهی ضعیف و لرزان است ،هر آینه در اثر نزاع و کشمکش بر سر ساکنان آن خراب شود و در نتیجه همه ضرر کنند.خوب است که این ضرب المثل آویزه گوش کسانی باشد که در صحنه خانواده و اجتماع،مرغ شان همیشه یک پا دارد و با یک دندگی و لجاجت خود بنیان زیست شرافتمندانه در کنار همدیگر را بر باد می دهند و سقف لرزان خانه و کاشانه را بر سر خود و دیگران آوار می کنند!

با تشکر از خانم پورمنتی
@CEYMARIAN
#ضرب_المثل مهرگانی

جومه که وِ عیدم نَرِسس دِ هام نرسه
کراسی گه و عیدم نرسی هه مِیم نرسی

@CEYMARIAN
مفهوم :
عید نوروز فصل رویش و سرسبزی است ، همه سعی می کنند بهترین لباس ها را در این روز شاد بپوشند ، در این ایام دید و بازدیدها خیلی زیاد است و افراد هم سعی می کنند به مانند بهار لباس تازه بر تن کنند ، حالا تصویر کنید لباسی را که برای عید سفارش داده شده سر موقع آماده نشود و بگویند بعد از عید !!

مراد این است وسیله ی مورد نیاز انسان باید هنگام احتیاج او به دستش برسد تا بتواند از آن استفاده لازم را ببرد ، چون بعد از آن زمان، دیگر ارزش و کارکردش را از دست خواهد داد
این مثل مصداق بارز آدم های بد قول و بد حساب است که قول و قرار و عهد و پیمان یا سفارشات مشتری را که برای آن برنامه ریزی کرده ، بجا نمی آورند ، و آن را به زمان دیگری موکول می کنند ، و طرف مقابل هم از این وضعیت کاملا" شاکی شده و بیان می کند که من الان به این وسیله نیاز دارم بعدا" به کار من نمی آید .
ارسالی ابوذر نجات زاده
@CEYMARIAN
#ضرب_المثل_های_مهرگانی
@CEYMARIAN
دوست (به کسرسین ) دارم وه کو زخال بای ( لری)

ترجمه : دوستت دارم ، به توده ای زغال تبدیل شوی

شرح : این مثل بیان کننده ی حالت تضاد در رفتار و گفتار مدعی است در زندگی اجتماعی انسانها ، هستند افرادی که لاف دوستی ، برادری و یکرنگی می زنند ولی رفتار آنها مغایر با ادعای دوستیشان است کسی که به شخصی ارادت دارد نباید آرزوی رنج و سختی برای آن شخص داشته باشد دوست واقعی در پی آزار و رنجش دوست خود نیست محبت زبان تنها زمانی جذاب خواهد بود که آن را با چاشنی کردار کامل نمود.
@CEYMARIAN
شخصی که در مقابل همچنین مدعی قرار بگیرد پر واضح است که آن را نپذیرد و بیان کند که از طرفی لاف دوستی می زنی و از طرفی برخلاف آن رنج و آزار مرا تا آنجا که دوست داری مرا سوزانده و زغال کنی

آمیزه های فرهنگ بومی را پاس بداریم
🖊 رشید آزادبخش
تاریخ و فرهنگ دره شهر
https://telegram.me/ceymarian
#ضرب_المثل_های_مهرگانی
@CEYMARIAN
درمیان ضرب المثل های دیار ما برخی ضرب المثلها بصورت فارسی با تغییر اندکی وارد شده اند که این نشان از اهمیت و جایگاه آن ضرب المثل است از جمله این ضرب المثل :
# هر زمینی برای خود علف نپوشید برای دیگران چطور بجوشید

ضرب المثل همانطور که گفته شد از فارسی وارد شده هم لکها و هم لرها آن را بکار می برند

شرح : چنانچه به تجربه روشن شده زمینهایی که قبل از کاشت در آنها علف می روید دلیل بر حاصلخیزی آنهاست این گونه زمینها برای کشت مناسبتر از زمینهایی هستند که لم یزرع هستند
@ceymarian
ضرب المثل اشاره به افرادی دارد که به حال خود مفید نبوده اند به یقین اینگونه افراد نمی توانند برای دیگران و جامعه هم مفید باشند۰
آمیزه های فرهنگی دیارمان را پاس بداریم

🖋 رشید آزادبخش
تاریخ و فرهنگ دره شهر
https://telegram.me/ceymarian