#فلسفه#باور(Belief)
باور مهمترین گرایش گزارهای(propositional attitude) است.
گرایشهای گزارهای، حالاتی ذهنی نسبت به گزارهها هستند. همانند:
◀️ترس
علی میترسد که «هوا بارانی باشد»
◀️میل
حسن میل دارد که «فردا بارانی باشد»
◀️آرزو
امید آرزو دارد که «اصفهان زیباترین شهر ایران است»
◀️باورقاسم
باور دارد که «اصفهان زیباترین شهر ایران است»
و ...
✅همانطور که میبینیم، هر گرایش گزارهای یک متعلَق دارد. این متعلَق یک گزاره است.
اما اهمیت
باور در چیست؟
برنارد ویلیامز پاسخ را در یک گزینگوی(slogan)، که نظر اکثر فیلسوفان ذهن معاصر است، بیان میکند:
«
باور معطوف به هدف صدق است»
به عبارت دیگر اهمیت "
باور"، در رابطه منحصر به فرد "
باور" و "صدق" است.
✅از زمان افلاطون تا بهحال،
باور یکی از شرطهای لازم معرفت(knowledge) قلمداد شده است. بدون داشتن
باور، معرفت نیز وجود ندارد.
💡در اوایل و میانه قرن بیستم، تعدادی از فرضیههای فلسفی، این اهمیت
باور را به چالش کشیدند. که البته دوام چندانی نداشتند.
اکثر سخنانی که بر علیه "
باور" میشنویم یا شنیدهایم، یادگارهائی از این فرضیهها هستند.
معروفترین این فرضیهها عبارتند از:
رفتارگرائی(Behaviorism)
کارکردگرائی(Functionalism)
ماتریالیسم حذفگرا(Eliminative Materialism)
✅فرضیههائی که به وجود و اهمیت
باور اذعان دارند، در دو دسته سنتی و مدرن دستهبندی میشوند:
بر طبق فرضیههای سنتی،
باور امری مطلق و غیرمشکک است؛ یا به گزاره p
باور داریم، یا نداریم، حد وسطی وجود ندارد.
بر طبق فرضیههای مدرن،
باور امری مشکک و غیر مطلق است؛
باور به گزاره p شدت و ضعف دارد.
✅در معرفتشناسی، صرف
باور، معرفت محسوب نمیشود.
طبق تحلیل استاندارد، علاوه بر
باور، متعلَق
باور باید صادق و موجه باشد. به عبارت دیگر:
شخص S به گزاره p معرفت دارد، اگر و تنها اگر
1. شخص S به گزاره p
باور داشته باسد
2. گزاره p صادق باشد
3.
باور شخص S به گزاره p موجه باشد
این تحلیل استاندارد(که به JTB معروف است) از زمان افلاطون تا 1963 مقبول همگان بود. در این سال ادموند گتیه در مثال نقضی نشان داد تحلیل استاندارد، کفایت ندارد. اما تا به اکنون راهحلی که از تمام این نقصها بری باشد یافت نشده است و این مساله همچنان باز است.
◀️با این حال همچنان «صرف
باور» معرفت محسوب نمیشود.
✅باور و آگاهی
آیا داشتن
باور مسلتزم داشتن آگاهی است؟
یا باورهائی داریم که به آنها آگاه نیستیم؟
دو دسته فرضیه رقیب در پاسخ به این سوالات وجود دارد.
فرضیه اول(و دارای عمر درازتر) مدعی است داشتن
باور، همواره همراه با آگاهی است. برای داشتن
باور به یک گزاره، باید آن گزاره در ذهن مرور شود.
فرضیه دوم که پس از کارهای فروید و طرفدارانش پا گرفت، مخالف این الزام است. و انسانها دارای باورهائی هستند که به آنها آگاهی ندارند.
✅یکی از خطاهای رایج در عامه این است که «"
باور" نوعی "گزاره" است» یا «"گزاره" جنس "
باور" است».
برای شرح این خطا به این مثال توجه کنید:
فوتبال نوعی بازی با توپ است. به عبارت دیگر: بازیهای توپی، جنس فوتبال است.
اما علاقه به فوتبال، نوعی فوتبال یا نوعی بازی با توپ نیست. این علاقه یک گرایش ذهنی است.
به همین ترتیب، گزاره نوعی جمله است. اما
باور نوعی گزاره نیست.
باور یک گرایش ذهنی به گزارهها است.
🙈نمونهای از این خطا:
باور یک گزاره است که که به روش علمی همچون «واقعیت ها»، «قوانین»، «فرضیه ها» و «نظریه ها» قابل اثبات نیست.
⚛ @AndisheKonim