اندیشه در اکنون

#سنت
Канал
Образование
Религия и духовность
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала اندیشه در اکنون
@Andisheh_AknunПродвигать
1,77 тыс.
подписчиков
80
фото
20
видео
167
ссылок
"بگذار اکنون بحث نکنیم که تو راست میگویی یا من بلکه دست در دست حقیقتی نهیم که قرار است در پایان گفتگو خود را به ما نشان دهد" افلاطون ارتباط با ادمین @Mmetaphysics
‍ ‍‍ دانی که حروف عشق را معنی چیست


چهارشنبه هفته گذشته و دیروز در جمع فرهیختگانی چند از حوزه علمیه تهران، مساله #هدف_آفرینش در جلسات مختلفی کانون بحث و گفتگو قرار گرفت.
نخستین کوشش من معطوف به این نکته شد که این مساله که در دوران #سنت با یک نوع زمینه و در عین حال استلزامات الهیاتی همراه بوده و هست بدل به مساله #معنای_زندگی شده است. افق نگاه انسان پیشامدرن به عالَم به افق الهی تنظیم شده و وجود و معرفت را از دریچه فعل موجود فوق بشری تبیین کرده است و بر این مبنا، وجود عینی یا وجود ذهنی ماهیت لابشرط را بند آن نموده است. این در حالیست که ساعت انسان #مدرن بر وقت الهی کوک نمی شود و زاویه دید #بشری جایگزین افق نگاه #فوق_بشری می شود. محوریت انسان، نیاز بشر به دین را به انتظارات بشر از دین و صحبت از حقوق بشر را جایگزین تکالیف او می نماید. دیگر هدفداری یا عبث بودن خلقت اهمیتی ندارد؛ به قول کامو:

"چه فرقی میکند که زمین به دور خورشید بچرخد یا این به دو آن؛ این مساله فاقد ارزش و اهمیت است. بسیاری به زندگی خود خاتمه میدهند زیرا معتقدند که زندگی به زحمت زیستن نمی ارزد و کسان دیگری خود را در راه عقاید یا آرزوهایی به کشتن می دهند که بدانها دلخوش کرده بودند و بهانه زیستنشان بوده است. آنچه که مردم بهانه زیستن میخوانند بهانه بسیار خوبی برای مردن من هم هست! پس به نظرم معنای زندگی واجبترین مساله است"

در این ساحت، سخن از اهداف آفرینش موضوعیت خود را از دست داده و مبدَّل به معنای زندگی در ساحت هدف، کارکرد و ارزش زیست انسانی می گردد. تلاش برای واکاوی ابعاد مساله معنای زندگی در فرصتی محدود تنها بخشی از گفتگوی صمیمی فیمابین من و این فرهیختگان بود. تامل در ابعاد روانشناختی و علمی و دهها مساله دیگر پیرامون هدف آفرینش و معنای زندگی بخش بعدی بحثهایمان بود که گزارش آن را به وقتی دیگر موکول میکنم:

گنج مخفی بُد ز پری چاک کرد
خاک را تابان تر از افلاک کرد
گنج مخفی بُد ز پُری جوش کرد
خاک را سلطان اطلس پوش کرد


🖌دکتر مجید احسن


@majidahsan62
🌿از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که سخن از امکان گفتگوی میان #فلسفه_اسلامی و #فلسفه_غرب و به تعبیر دقیقتر #سنت و #تجدد، ناشی از یک ضرورت و نه برخاسته از حال استغنا و سرگرمی به یک بحث علمی است. سخن از امکانِ جستجوی راههای نرفته برای التیام زخم های فرود آمده بر پیکر انسان و جامعه ای است که تکلیفش در این دوگانه های موسوم به تعارض سنت و مدرنیته یا شرق و غرب و یا فلسفه اسلامی و فلسفه غرب روشن نیست.

🌿این گفتگو برای خوانش عصریِ سنت و از جمله فلسفه اسلامی برای رسیدن به پاسخهایی در خورِ نیازهای جدید است؛ در نهایت، سخن از نیاز ما به فلسفه اسلامی است تا چه بسا ظرفیت های احتمالی آن در حل مشکلات و بن بستهای امروز ما و یا حتی انسان غربی به کار آید. و البته سوی دیگر این احتیاج، فلسفه اسلامی است که نیازمند روح تازه ای برای بازیابی نسبت مغفول مانده آن با زمانه میباشد.

🌿تحلیل امکان گفتگو میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، بر مبنای تحلیل امکان فهم مشترک ممکن خواهد بود ولیکن منحصر کردن چنین امکانی بر اشتراکات تاریخی مانند #یونان_باستان و یا بستر واحد فرهنگی همچون #سنت_ابراهیمی میتواند ساده نگرانه و محل ورود اشکال امتناع گرایانی باشد که راه گفتگو را بسته میبینند، چرا که چرخش #سوبژکتیویته دوران مدرن چه بسا بتواند این اشتراکات را به چالش جدی بکشاند و مددرسانی آنها به مساله امکان گفتگو را تضعیف نماید. بدین لحاظ جستجوی نقاط اشتراک وجودی که نه تنها تضمین کننده گفتگوی میان این دو سنت فکری بلکه هر سنت دیگری باشد بایسته است.

اینجانب با در دست داشتن سرفصلهای متعددی از امکانات گشوده به آینده در فلسفه اسلامی معتقد به امکان چنین گفتگویی هستم، ولی در عین حال، دیالوگ مذکور را گفت و شنودی از سر احساس نقص دانسته و آنرا در شرایط برابر ممکن می دانم. گفت و گو میان کسانی که خود را کامل و طرف مقابل را دچار انسداد میدانند معنایی ندارد. چنین گفتگویی بیشتر از آنکه به «همه-زبان-بودن» نیازمند باشد به #همزبانی محتاج است. هدف چنین گفتگویی سلطه بر غیر و عرصه آن، عرصه رقابت و هماوردطلبی نیست، چرا که ساحت #فلسفه، ساحت #گشودگی به شنیدن سخن #مخالف و اقتضای آن، ورود بدون پیش شرط به گفتگویی است که از قبل نتیجه آن مشخص نیست.

@majidahsan62
ما و مساله ای به نام امکان اندیشی

📚تامل در مساله #مرگ می تواند ما را به سه نوع مواجهه متفاوت افراد و مکاتب با آن رهنمون نماید.

1️⃣رویکردی که عمدتا به جای فکر کردن به خود مقوله مرگ، به فردای پس از آن می اندیشد و از #مکافات_عمل بیم می دهد چه اینکه #مسافر_دنیا، رهگذری است که مقصدش جای دیگر است. #پروین_اعتصامی چه خوب این معنا را گوشزد میکند:
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش/ نیست امید که همواره نفس بر گردد/ آنچنان کن که بِنیکیت مکافات دهند/ چو گه داوری و نوبت کیفر گردد

🔰تاریخ بلند #دلواپسان_فردا، نشانگر غفلت آنها از #امروز است. روشن است که چنین نگاه آخرت گرایانه ای عطف توجهات دنیایی را تضعیف و یا حداقل امکانی برای آن فراهم آورده است.

🔰البته توجه دارم که ممکن است این تلقی نه لازمه سنت بلکه محصول برداشت از آن باشد اما به هرحال #چندپارگی_فرهنگی جوامع توسعه نیافته که به لحاظ فکری به دوران کلاسیک و در نیازها و زندگی، سراسر وابسته به دوران جدیدند ضرورت بازخوانی ظرفیتهای سنت، متناسب با #زندگی_مدرن را گوشزد میکند. روشن است که چنین خوانشی نه به منزله حذف سنت بلکه به مثابه امتداد بخشی تاریخی برای بقا آن میباشد.

2️⃣رویکرد دوم همچون گروه اول به واکاوی خود مساله مرگ نمیپردازد ولی برخلاف ایشان، تمام نگاه خود را به #عیش_امروز متمرکز کرده آدمی را به ترجیح نقد زندگی بر وعده های نسیه دعوت می کند. وجود #فردا نامعلوم و #دیروز، گذشته است پس هراس نیستی نباید عشرت هستی را کور کند.

🔰شاید آن جمله معروف #اپیکور-که مردن ارزش آن را ندارد که در ما نگرانی بر انگیزد-را بتوان به همین معنا گرفت که اندیشه به مرگ امری بی فایده است زیرا تا وقتی من هستم مرگ نیست و در هنگامه مرگ هم که دیگر من نیستم:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش/ با ماهرخی اگر نشستی خوش باش/ چون عاقبت کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی، چو هستی خوش باش/ از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن/ فردا که نیامده ست فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
🔰نباید از نظر دور داشت که غفلت از #فردا اگر به صرف یک #گمان(جاثیه، آیه 24) رقم خورده باشد به همان اندازه فراموشی #امروز که گرفتاری دیدگاه اول بود، یکجانبه نگرانه است.

🔰از سوی دیگر این دیدگاه نه میتواند جوامع دلبسته و هویت یافته به #سنت که قطعیت بقای فراسوی مرگ را پذیرفته اند قانع کند و نه توانای این است که رضایت آنهایی را رقم زند که در قمار #پاسکال_وار انتخابشان، معقولیت این باور را محتمل برشمرده اند.

3️⃣در نگاه جدید، واقعیت مرگ به نقطه کانونی تفکر وارد میشود. #مرگ_اندیشی به مثابه اساس هویت انسانی، امکانات و فرصتهای گشوده به سوی وی را گوشزد میکند و این، تازه آغازی می شود برای زندگی و چه جالب است آن جمله معروف بزرگمردی چون #نیچه که از یکی از اساتید شنیدم:
☘️اگر مرگ پایان زندگیست ولی مرگ اندیشی، آغاز آن است☘️

#امکان_اندیشی اگرچه از رهگذر #مرگ_اندیشی حاصل شد اما اختصاصی به آن نداشته و از هر دریچه ای قابل رویت است. شایسته است در هر امری خصوصا اگر که از گذشته به ارث رسیده و به ظاهر جز تکرار عادات جلوه ای ندارد منفعل نبوده و از اندیشه به امکانات نهفته در آن، #پویایی زیست جهان خود را بجوییم. و آیا مراسمات باستانی و آیینی همچون #نوروز و ... نمیتوانند از این جمله باشند؟

🖌دکتر مجید احسن(پژوهشگر حوزه فلسفه و دین)


@majidahsan62