شهید احمد مَشلَب

#دل
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
#سخن_بزرگان🌙

براۍ ارتباط با «امام‌زمان»
فقط باید تصفیہ شد،
#دل را باید تصفیہ ڪرد ! :)

#آیت‌اللہ_محمدحسن_الھے🌸

@AHMADMASHLAB1995
حب دنیا و حب خدا
در یک #دل جاۍنمۍگیرد؛
باید از یڪی از آنھا گذشت!

-آیت‌الله‌حق‌شناس :)💔

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
📚رمان #در_حوالی_عطر_یاس #قسمت_دهم هر دوشون چپ چپ نگام کردن که گفتم: منو عفو کنین اینبار، تو عروسی تون جبران می کنم هردو خندیدن که عاطفه گفت: من که عروسی کردم برای منو چجوری جبران می کنی داشتم فکر می کردم که فاطمه گفت: تو نمی خواد جبران کنی فقط قضیه این…
📚رمان #در_حوالی_عطر_یاس

#قسمت_یازدهم

از خونه فاطمه سادات که اومدم بیرون دنیای جلوی چشمام رنگ دیگه ای گرفته بود، احساس می کردم دیگه معصومه سابقِ خودخواه نیستم،
احساس می کردم دنیا پیچیده تر از این حرفاست و چیزای با ارزش زیادی تو این دنیاست که ازش غافلم ..
احساس می کردم پر شدم از بغض های تازه..پر از بغض یا شایدم خالی .. خالی از زرق و برق این دنیا ..
حالم جوری بود که پای رفتن به خونه نداشتم .. سمت خیابون اصلی راه افتادم و فقط به مامان پیام دادم
" من دارم میرم گلزار ..تا یه ساعت دیگه میام خونه "
حال و هوای گلزار و عطر بهشتی شهدا حال و هوامو عوض کرد،
بدجور محتاج این هوای پاک گلزار بودم، کنار #شهدا تنها جایی بود که به آرامش عمیقی می رسیدم،
کنار شهدا می تونستم برای یک لحظه هم که شده عشق خدا رو تجربه کنم،
کنار شهدا بوی پاکی میومد ..
قدم زنان درحالیکه برای #دلِ مرده ی خودم فاتحه می خوندم کنار بابا رسیدم و نشستم کنارش، باچشمایی پر از اشک گفتم: سلام قهرمان... سلام سردارِ من ... سلام بابای عزیز تر از جانم ...
سرمو گذاشتم رو سنگ سرد مزارش و براش از تمام دلتنگی هام گفتم ... از تمامِ تمامشون ...
.
برگشتم خونه ..اما معصومه قبل نبودم، می خواستم کار مهمی بکنم، هنوزم به درستی و نادرستی اش شک داشتم ولی از بابا خواسته بودم کمکم کنه و تنهام نذاره، میدونستم که کنارمه ...
مهسا داشت تلویزیون نگاه می کرد، محمد هم خونه نبود، رفتم تو اتاق مامان،
مامان سرش گرم لباسی بود که داشت برای من می دوخت ..
کنارش نشستم و دستاشو بوسیدم: سلام مامان جونم خسته نباشین که انقدر زحمت می کشین
رو سرم رو مادرانه بوسید و گفت: قربونت بشم عزیزم
پس دل این مادر طاقت نیاورد بیشتر از این به دخترش بی محلی کنه، فقط تو چشمای مهربونش خیره بودم..مادر چه نعمت بزرگی بود، از نگاه کردن بهش یک لحظه هم سیر نمی شدم ..
لبخندی رو لبش نشست و گفت: رفته بودی پیش بابات
آروم چشمامو رو هم گذشتم به نشانه تایید، نمیدونم چرا قلبم انقدر آروم بود ...ملاقات با بابا کار خودشو کرده بود ..دلم کم کم داشت از کاری که می خواستم انجام بدم مطمئن میشد ..
با اطمینان به چهره ی پر نور و مهر مامان نگاه کردم و گفتم: مامان جون ..من بیشتر فکر کردم .. با بابا هم مشورت کردم ..
با اوردن کلمه ی "بابا" بغض سعی داشت خودشو به چشمام برسونه
باهمون حالت آرومم همراه بغضی که سعی در پنهان کردنش داشتم ادامه دادم: به ملیحه خانم بگین جوابم مثبته ....

#ادامه_دارد...

نویسنده:گل نرگــــس

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
چه با عظمت است ماه ذی الحجه: #موسی به طور می رود... #فاطمه به خانه علی... #ابراهیم با پسرش به قربانگاه... #مهدیِ زهرا به عرفات... #محمد با #علی به غدیر... و #حسین با همه ی هستی اش به کربلا... #عید_قربان_مبارک @AhmadMashlab1995
#دلنوشته_عید_قربان🐏

" قربان جلوگاه تسلیم ابراهیمیان برای ذبح اسماعیل نفس "

هنگام امتحان که بشود خیلی ها پا پس می کشند و تردیدهای فراوان در اعماق وجودشان رخنه می کند که شاید عقیده ای که داشته اند هم آنچنان بنیان محکمی نداشته است، شاید هم به دنبال بهانه ای هستند که راه فراری باشد از آنکه در بوته ی آزمایش #عیارشان سنجیده شود. 

#قربانی کردن فرزندی که در کهنسالی پس از سالها انتظار نصیبت شده است امتحانی است بس دشوار و آوردگاهی که عیار #بندگی ات با آن سنجیده می شود. مسلخی که باید از هر کس و هر چه که دوست داری #دل بکنی و نشان دهی که آداب بندگی را خوب میدانی. 
قربانی #ابراهیم خلیل الله فرزندی بود که به آن #دلبستگی داشت و خدا میخواست او را بیازماید به دل بستگی اش. تنها اوست که میداند در لحظه ابتلاء آیا ما هم می توانیم از دلبستگی هایمان دل بکنیم و در راه #طاعت #پروردگار و #ایمان راسخ به او قربانی کنیم؟ 
آری اینگونه توحید و #خداپرستی بندگان مورد آزمایش قرار می گیرد تا غربالی باشد میان آنانکه ادعای پیروی و اطاعت از دستورات الهی را دارند. 

⇝یا قَتیل الْعَبَرات みامد⇜
#دلنوشته
#عید_قربان_مبارک
#یا_قتیل_العبرات_H
#عید_الاضحی_مبروک
#عید_بندگی
#کپی_با_ذکر_منبع
🌸🍃 @Ahmadmashlab1995

..
..
بعضے وقتا #دل ڪندن از یڪسرے
چیزاے #خوب باعث میشہہ یکسرے
چیزاے #بهتر رو بدست بیارے
#مثل‌همین‌شهـادتـ🌿
..
..


@ahmadmashlab1995

یک عــمــر #شهید بود 🥀
و #دل بــاخــتــہ بود ❤️
بر #دشمن
و #نفس خویشتن 👀
#تاخته بود 💛
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊

#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
#شهادت_درکلام_شهید_آوینی🏷

💐 راه #کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد #داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر #دل کربلایی نباشد…🌹


@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
با شهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته راه ‌شهدا یعنی... نگهداشتن آتش در دستانت شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات #شهید_احمد_مشلب🥀🕊 #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
کاش......
حتی، یک بار☝️
لابه لای غم دلتنگى💔من
#تو گذر می کردی!!!!

و مرا #میدیدی
که چو رگبــ🌩ـار بهار
در پی ات می بارم😭

گفته بودند که:
"از #دل_برود، هر آنکه از دیده برفت"
تو که همچون #نفسی♥️
تو که از دیده برفتی
و #نرفتی از یاد💬
مبر از یاد #مرا !!

#شهید_احمد_مشلب🌷🌷
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
#خار_مغیلانی که می گویند این است

پای #برهنه_کودکان و

#شب تاریک و

فرار از دست #دشمن

امان از #دل زینب...

🌷@AHMADMASHLAB1995
#خنده_هایت را دوست دارم
گویند چرا #دل بہ #شهیدان دادے

#وللہ کہ خود ندادم
آنها #بردند🕊
#شهید_احمد_مشلب
@ahmadmashlab1995
از #شهــید_بابایی پرسیدند:

#عباس جان چه خبر؟
چه کارمی کنی؟
گفت:
به نگهبانی #دل مشغولم
تاکسی جز #خداواردنشود.


🌷 @ahmadmashlab1995
#بسم _رب_الشهدا 🥀
#عشق ❤️ یعنی #دل_کندن💔 از#جوانی 👦 ..یعنی #دل_کندن 💔 از #خوشی های #جوانی 👦 ..یعنی #دل_کندن 💔 از هرچه که داری 🚘🏡 ..یعنی #فدایی 🥀 شدن برای.........
#عقیله_بنی_هاشم 💖
#شهیداحمدمشلب
#شهیدBMWسوار 🚘
#یایوسف_الشهدا 🤲
#پایگاه_فرهنگی_مجازی_شهیدمشلب
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
@ahmadmashlab1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم


💢تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلی‌ها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویش‌ها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلی‌ها مهم است. اما عباس باید این #لذت را زیر پا می‌گذاشت.

💢آتش درونش هر لحظه #شعله‌ورتر می‌شد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همه‌چی هماهنگه»

💢یک‌بار با آن #شور و حالش زنگ ‌زد و گفت:«حسین! گذرنامه‌ها رو #هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه

💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق می‌افتاد. خیلی از #شهدا را به ایران آورده بودند و از بچه‌های ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود.



#شهید_دهه_هفتادی
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
#راوی_همرزم_شهید
@AhmadMashlab1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم


🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: #زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند.

🔰نمی‌دانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و #ضروری‌اش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند.

🔰اما #دفعه_آخر که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزده‌ام🚫»

🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی می‌داد

🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا بود.

🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: #ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است

🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود.

🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.

🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به #بهانه‌اش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.

🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفته‌ای هست برایم بزن😢

🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف
‌هایش بوی #حلالیت و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت.


#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
#راوی_همسر_شهید


@AhmadMashlab1995
Forwarded from عکس نگار
‌ دلنوشته ی
برای شهید احمد مشلب

❤️یاقتیل العبرات❤️
دیروز عصر به مداحی گوش میدادم
که جمله های مداح روحم را آرام میکرد
"منم بایـــــد برم آره برم سرم بره نزارم هیچ حرومـــی طرفه حـــــرم بره یه روزیم بیاد نفسه آخرم بـــــــره"
قطرات اشک بی اختیار از گوشه ی چشمانم میریزد
به شهید مشلب فکر میکنم
او هم شهید است
اما من چه
احساس میکنم چیزی کم دارم
احساس میکنم جا مانده ام
آرام و قــــرار ندارم
خدایا احمد همه ی هستی من شده
دوست شهیدم
برادر شهیدم
الگویه زندگی ام
تنها به او فکر میکنم
نه بخاطر چهره ی زیبایش
نه بخاطر ماشین و خانه ی آنچنانی اش
من بخاطر غیرت مردانگی اش دوستش دارم
حال میگویید این همه شهید از همه چیزشان گذشتن
درست
است همه ی شهدا دل بسته نبودن
احمد هم نبود
همه ی شهدا گذشتن
از دختر چند ماهه شان
از پسر تازه به راه افتاده شان
از همسر چند ماه عقد کرده شان
از همه چیزشان
اما احمد هم گذشت
نگویید چرا فقط پولدار ها را میگویم
من با ثروت هیچ کسی کار ندارم
من از همان روز که احمد را شناختم
شیفته ومجذوبش شدم
مجذوب غیرتش
مجذوب حرفهایش
حرفهای از جنس مردانگی
حرفهایی از جنس حجاب
حرفهایی از غیرت
حرفهایی از دفاع
احمد و تمام شهدا گذشتن
اما ما چه😔

در زندگی دنبال" با" نبودی دنبال" بی"بودی
تو نیامده بودی که با کسی یا چیزی بمانی تو آمدی که بــــی شوی از خود بــــــی خود شوی بـــــی دل شوی
بگذری
از همه چیز
از همه کس
فقط برای اینکه فدایی شوی
در راه دین
در راه عمه ی سادات
نتیجه ی این بی شدن ها با خدا شدن است
هرکه از خود بی خود شد و از غیر خــــدا برید باخــــدا خواهد شد
و تو گذشتی از همه ی تعلقات
تا با خــــــدا شدی
من با تمام وجــــود به این عشق تو افتخار می کنم
و آرزویم این است که همانند تو شوم
بگذرم
فقط به یک چیز فکر کنم
آن هم شهادت
و از خدا میخواهم که دستگیرم باشد
کمکم کند تا به آرزویم برسم
خدایا من آرزوـــشهادتم ــــمند
#احمد_محمد_مشلب
#گاهی_نگاهی
#یا_قتیل_العبرات
#دلنوشته
#کلنا_عباسک_یا_زینب
#کلنا_احمد
#غریب_طوس
#شهادت
#دل_بیقرار_من
#دوست_شهیدم
#کانال_امیر_عشق_و_رضوان
👇👇👇👇👇👇👇
@ahmadmashlab1995
هنوز هم
از بین کارهای دنیا
#دل بستن به #دلت
بیشتر به دلم میچسبد...

#ارسالی_ابراهیمی

@ahmadmashlab1995
Ещё