شهید احمد مَشلَب

#ایمان
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
🕊🥀

📎دو مدفن برای یک شهید

از ناحیه دست، گردن و پهلو مجروح شده بود، بعد از برگرداندن پیکرش
متوجه می‌شوند یک قسمت از بدنش جا مانده آن را در سوریه دفن می‌کنند.

+شهید #ایمان_خزاعی‌نژاد
#هر_روز_با_یک_شهید

کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
(وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ)
کسانی که ایمان آورده اند
خدا را #خیلی دوست دارند..!
بقره | ۱۶۵

آینده چیست؟!
مقصد کجاست؟!
دنیا چیست؟!
عشق چیست؟!
علاقه چیست؟!
قلب چیست؟!
خدا کیست؟!

#ایمان_آورده_ایم؟!
کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
💢 مبارزه مقتدرانہ با قاچاقچیان انسان و شهادت یک مامور ناجا

دو روز گذشتہ قاچاقچیان انسان بہ همراه 10تبعہ افغانے ۼیرمجاز در تور و ایست بازرسے شهرستان سر چهان بازداشت و دستگیر شدند.
بہ گزارش پایگاه خبرے شهداے ناجا، در تاریخ 1400/8/19 حوالے ساعت 15:30 بہ منظور بالا بردن ضریب امنیت و پایش محور مواصلاتے روستاے خیرآباد شهرستان سرچهان استان فارس خودرو حامل 10سرنشین افاغنہ غیرمجاز خلاف جهت و با سرعت بالا در محور با تور ایست بازرسے مواجہ گردید کہ بہ صورت عمد با موانع فیزیکے برخورد نمود.
با تلاش ماموران حاضر خودرو متوقف و قاچاقچیان و همراهان دستگیر شدند.
در ابن حادثہ وظیفہ #ایمان_حاتمیان بہ دلیل برخورد عمدے خودرو قاچاقچیان مجروح کہ بہ بیمارستان منتقل گردید کہ پس از سیر مراحل درمانے متاسفانہ بہ درجہ رفیع شهادت نائل گردید.

#قرارگاه_فرهنگے_مجازے_شهیداحمدمشلب
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
چه با عظمت است ماه ذی الحجه: #موسی به طور می رود... #فاطمه به خانه علی... #ابراهیم با پسرش به قربانگاه... #مهدیِ زهرا به عرفات... #محمد با #علی به غدیر... و #حسین با همه ی هستی اش به کربلا... #عید_قربان_مبارک @AhmadMashlab1995
#دلنوشته_عید_قربان🐏

" قربان جلوگاه تسلیم ابراهیمیان برای ذبح اسماعیل نفس "

هنگام امتحان که بشود خیلی ها پا پس می کشند و تردیدهای فراوان در اعماق وجودشان رخنه می کند که شاید عقیده ای که داشته اند هم آنچنان بنیان محکمی نداشته است، شاید هم به دنبال بهانه ای هستند که راه فراری باشد از آنکه در بوته ی آزمایش #عیارشان سنجیده شود. 

#قربانی کردن فرزندی که در کهنسالی پس از سالها انتظار نصیبت شده است امتحانی است بس دشوار و آوردگاهی که عیار #بندگی ات با آن سنجیده می شود. مسلخی که باید از هر کس و هر چه که دوست داری #دل بکنی و نشان دهی که آداب بندگی را خوب میدانی. 
قربانی #ابراهیم خلیل الله فرزندی بود که به آن #دلبستگی داشت و خدا میخواست او را بیازماید به دل بستگی اش. تنها اوست که میداند در لحظه ابتلاء آیا ما هم می توانیم از دلبستگی هایمان دل بکنیم و در راه #طاعت #پروردگار و #ایمان راسخ به او قربانی کنیم؟ 
آری اینگونه توحید و #خداپرستی بندگان مورد آزمایش قرار می گیرد تا غربالی باشد میان آنانکه ادعای پیروی و اطاعت از دستورات الهی را دارند. 

⇝یا قَتیل الْعَبَرات みامد⇜
#دلنوشته
#عید_قربان_مبارک
#یا_قتیل_العبرات_H
#عید_الاضحی_مبروک
#عید_بندگی
#کپی_با_ذکر_منبع
🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفتم اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_هشتم

دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا ُنی بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!»

تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم!

حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.

اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به #تلعفر می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟

آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!»

عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»

چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»

گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!»

روایت #عاشقانه عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند.

خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد.

عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.

دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.

اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»

رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.

نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!

اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثی‌شان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد


@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
لوح | مجذوب رزمندگان 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «جوانهای حزب‌اللهی و مبارز و اینهایی که اهل جبهه و جنگ و میدان جنگ و مانند اینها بودند، با ایشان مأنوس بودند. و چیز عجیبی است: پیرمردی که مثلاً حدود هفتاد [سال] یا بیشتر سنّش است، دوروبرش تمام، این جوانهای…
تشریفات در زندگی👑

🌱 رهبرانقلاب: سعی کنید از اول، زندگی را #سادہ و ہی‌تشریفات شروع کنید. طوری نباشد که از اول کار، تشریفات و زیاده خواهیها را وارد زندگی کنید.

این ها هیچ ارزشی پیش خدا ندارد. ارزش در #ایمان و #تقوا است. ١٣٧١/١٠/١7

@AHMADMASHLAB1995
#تلنگر


⭕️ انقلاب درونی

📢 یڪی از آیات تڪان دهنده قرآن درباره #ایمان این آیه است:

🌸👇با هم ببینیم:


🕋يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (نساء/۱۳۶)

👈 ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩه‌اﻳﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ایمان بیاورید.


☝️ خدا میگه این ایمان آبڪی به درد خودتون میخوره، ایمان واقعی بیارید.

☝️ درسته ڪه اگه ڪسی مسلمان نباشه، با گفتن شهادتین مسلمان میشه، ولی این ڪافی نیست.

☝️ ڪلمه «لااله الا الله، محمدٌ رسول الله» باید در درون انسان نفوذ بڪنه، باید یه انقلاب درونی ایجاد بڪنه.

🔸همانطوری ڪه محبت ما به خود ما، و به فرزند ما، به مال و جان ما، به دلهای ما نفوذ ڪرده، همان طور خداپرستی هم بايد به درونِِ ما نفوذ بڪنه. به همین خاطر قرآن میگه:

🕋قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا يَدْخُلِ اَلْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ
(حجرات/۱۴)

👈 برخى از بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» ای پیامبر به آنها بگو: «ایمان نیاورده‌اید، ولی بجای این ڪلمه بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است.

عبارت "لَمّٰا يَدْخُلِ اَلْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ" نشون میده ڪه باید ایمان به جان آدمی نفوذ ڪنه، به قلب آدم داخل بشه، وگرنه فایده نداره.

#هر_روز_با_یڪ_تلنگر
@AHMADMASHLAB1995
به شقایق سوگند

که تو بر خواهی گشت ،

من به این معجزه #ایمان دارم ،

#منتظر باید بود

تا زمستان برود ،

غنچه ها #گل بکنند !

#دلتنگ_شهیدانمـــــــــــــــــ
#شهید_علی_هادی_حسین
#هر_روز_با_یک_عکس_از_شهدا
@Ahmadmashlab1995
#دلنوشته_های_ادمین

همیشه آنچه نشانه #ایمان بوده
بالای نی رفته!!
یک روز برگه های قرآن
و یکروز قرآن ناطق
گاهی سر شهید
و حالا...
روسری!

دختر خیابان انقلاب که #آزادی مےخواهی!
حواسَت هست در #بندشیطانی!!!
#خاطرات_شهدا


🔹سر مزار #امیر نشسته بودم که یه جوون اومد👤 و گفت: شما با این شهید نسبتی دارید⁉️
گفتم: بله ، من برادرش هستم.
گفت: راستش من #مسلمون نبودم، بنا به دلایلی اما به زور مسلمون شدم ولی #قلبا اسلام نیوردم

🔹تا اینکه یک روز اتفاقی عکس #برادرتون رو دیدم، حالت عجیبی بهم دست داد. انگار عکسش باهام حرف میزد با دیدنش #عاشق اسلام شدم😍 و قلــ❤️ـبا #ایمان آوردم.


#شهید_امیر_حاج_امینی


🕊
@AhmadMashlab1995
اِسلام‌دیݩ‌ مُبارزه‌ وجہاد اسٺ؛
‌و در ایݩ راه احتیاج به ایماݩ،‌ایثار،‌صبرواستقامٺ است.

#‌ایمان
#‌ایثار
#‌صبرواستقامت
#‌شہید‌‌محمد‌ابراهیم‌همـت

🍃🌸🍃
@Ahmadmashlab1995
#خدایا! به حرمت نام مبارک #مهدی(عج)🌹

به برکت خون #شهیدان🌹

به #صراط مستقیم🌹

به تلالو نور #ایمان🌹

راهمان را از راه #شهدا جدا مگردان..🌹
#مزار_شهدای_حوراء_زینب_بیروت
#الفاتحه
@AhmadMashlab1995
شرط رسیدن به مقام شــ🌷ـــــهادت

#ایمان و #تقواست


متن عکس مطالعه شود

🌹کانال شهید احمد مشلب🌹
👇👇👇
@ahmadmashlab1995