الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#قایق
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


3️⃣ زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

4️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹
🍃🌷
#فرشته_گل_آلود
#غواص_شهید
#سید_مصطفی_خاتمیان
گردان قمر بنی هاشم علیه السلام

✍🏿✍🏿راوی :#جعفر_طهماسبی

حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار #نهر_عرایض به آب افتادیم...#غواص_های
_اطلاعات و #تخریب جلو میرفتند و من و #علی پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون #حضرت_صاحب علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل #جزیره_ام_الرصاص رسید
حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک #جزیره_ماهی درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله #آر_پی_جی رو بزن توی دریچه سنگر تیربار..
من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم...
گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن...
تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند....
قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ...
وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...#آقاسید...#آقا سید...چی شد...
بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود....
هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم .
توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک...
مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه #سر و #صورت و #پهلو مورد اصابت قرار گرفتند ....
صدای #قایق_ها میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین....

وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا #سید_مصطفی_خاتمیان که گونه سمت چپش گود رفته بود...
یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود.....
چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ...
.سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش .....
هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده .
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1

🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹
🍃🍂🌷🌹@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀
#عملیات_بیت_المقدس_4
#شاخ_شمیران
#6_فروردین_67
#خط_شکنان_تخریبچی
✍️✍️✍️ راوی: #ذبیح_الله_کریمی
#قسمت_دوم

بالای #خط_راس غوغایی بود، #حلاجی رو دیدم که داره سنگرها رو پاک سازی میکنه داد زدم حلاجی مواظب باش نارنجک توی #انبار_مهمات نیاندازی، پرده سنگری رو کنار زد و یه نارنجک انداخت توی سنگر ومثل کوه رفت هوا، بله نارنجک رو انداخت توی انبار مهمات، آتش دشمن کم بود انبار مهمات هم در حال سوختن و انفجار بود.
بالاخره خط تسخیر شد و رزمندگان مشغول پاکسازی سنگرها و اطراف بودند، یکباره متوجه فردی عراقی شدم که پایین کوه پنهان شده بود و بچه هایی که روی خط راس حرکت میکردند رو هدف قرار میداد.
به علیرضا گفتم من میرم پایین و اطراف عراقی سنگر میگیرم شما هم با یه #آر_پی_جی_زن مراقب باشید هر موقع گفتم عراقی رو چند متر آنطرفتر بزنید.
اسلحه فرمانده گروهان رو گرفتم و رفتم پایین و پشت یه سنگ سنگر گرفتم و شروع به تیراندازی به سمت عراقی کردم.
عراقی متوجه من شد و شروع به تیراندازی به سمت من کرد . سنگی که پشت اون سنگر گرفته بودم کوچک بود و دایما داد میزدم علیرضا بزنش، این موضوع دوبار تکرار شد تا آر پی جی زن جای عراقی رو پیدا کرد و اون رو هدف قرار داد و به درک واصل شد
هوا داشت کم کم روشن میشد و هنوز تپه کناری ما سقوط نکرده بود و تیربار چهارلولی که روی اون بود به سمت #قایق_ها شلیک میکرد.
#شهید_میرنوری در اون عملیات دلاوری ها کرد.
یه آر پی جی 7 برداشت و رفت روی یه تخته سنگ و به سمت چهارلول شلیک کرد ولی فاصله و عدم دید دقیق باعث عدم دقت در شلیک میشد. چشمت روز بد نبینه چهارلول قایق ها رها کرد و به آتیشش رو روی ما متمرکز کرد .
در این اثنا یه عده از دامنه کوه بالا می آمدند که سرستون این گروه سردار رشید اسلام #حاج_خادم بود که به سمت تپه بغلی حرکت میکردند. من چند قدمی به سمت پایین تپه رفتم و با قرص شب نمایی که دستم بود به رزمنده ها علامت میدادم که به سمت من بیایند.
یکی از رزمنده ها به من رسید و تیربارش رو به سمتم گرفت گفت تو کی هستی گفتم ایرانی هستم نزنی. گفت چرا لباست این رنگیه و کفش پات نیست.
گفتم این #لباس_غواصیه.
بالاخره قانع شد که من ایرانی هستم و شلیک نکرد، خودتون رو بگذارید جای من ببینید توی این وضعیت توی اون شب چه حالی بهتون دست میده. تازه میخوایی با این وضعیت استدلال هم بکنی که شلیک نکنه، داشتم التماس میکردم که نزنه.
این مدتی که من مشغول هدایت نیروها به سمت قله بودم متوجه نشدم که چی شد #آقای_گوهری یه تیر به ران پاش خورده بود و استخوان پاش شکسته بودو خونریزی میکرد. دیگه صبح شده بود و تپه کناری ما هم توسط اون گروهی که به فرماندهی حاج خادم بالا میرفتند تصرف شد و چهارلول هم خاموش شده بود.
رزمنده ها برای پدافند آماده میشدند، به یکباره دیدم آقای برگی هم کمرش رو گرفته و با چهره ای گرفته روی خط راس به ما ملحق شد، البته ایشان به همراه رزمنده ها با قایق اومده بود و لباس خاکی داشت، گفت زمان انفجار انبار مهمات و یا احتمالا انفجار خمپاره یه سنگ بزرگ هم به کمر ایشان خورده.
دو نفر مجروح داشتیم که آقای برگی میتونست راه بیاد و باید گوهری رو توی پتو میگذاشتیم و به پایین کوه منتقل میکردیم ( برانکار نبود ) چند نفری دور پتو رو گرفتیم تازه چندتا اسیر عراقی هم کمکمون میکردند، هوا کاملا روشن شده بود و #هلیکوپتر_های عراقی می آمدند و موشک شلیک میکردند، هر وقت هلیکوپتر می آمد ما گوهری رو همون جا رها میکردیم و سنگر میگفتیم، گوهری هم داد میزد من رو هم ببرید.
با هر زحمتی بود آقای گوهری رو به پایین کوه رساندیم و سوار بر قایق کردیم و به #بیمارستان_صحرایی منتقل شد و ما هم برای استراحت به #شهر_بیاره_عراق منتقل شدیم و قرار شد پس از استراحت مجددا برای ایجاد موانع و تله گذاری به خط برگردیم.
🌹
🌹🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#بدون_شرح
#حکایت_خواندنی_مجروحیت
#سردار_مصطفی_باغبانی
#عملیات_والفجر_8
#فاو

روز23 بهمن ماه 64 بود
مثل اینکه همه ی دشمن با همه تجهیزاتش توی شهر فاو جمع شده بودند تا من رو از پای در بیارن
صبح بود که مورد لطف راکتی که از#هلیکو_پتر شلیک شد قرار گرفتم و #صورتم با ترکش راکت از هم پاشیده شد.
چند دقیقه ای نگذشت که #خمپاره_ای کنارم خورد و ترکش های اون #شکمم رو درید و #روده_هام جلوی چشمم ریخت از شکمم بیرون.
روی زمین افتاده بودم و خون از زخمم هام فوران میکرد . امدادگر و حمل مجروح ها اومدند و بدن آش و لاش مرا روی برانکارد گذشتند تا به عقب ببرن که از شانس بدن من یه هو رفتند مقابل #تیربار_دشمن و تیربارچی ما رو به رگبار بست و اونجا هم یه تیر از #کمرم وارد شد تا #کتفم ادامه داد واز #کلیه_و_ریه رد شد و دو تا دنده رو به همراه دوتا مهره نخاع رو شکست و قطع کرد و توی استخون کتف متوقف شد.
اینجا به هر زحمتی بود من رو کنار جاده کشیدن و #آمبولانس اومد و من رو داخلش گذاشتند و در یک چشم به هم زدن آمبولانس هم منفجر شد و #سوختگی هم به بقیه جراحات اضافه شد.
هنوز تموم نشده....
من رو از توی آتش آمبولانس بیرون کشیدن و به بهداری توی خط مقدم رسوندن و اونجا یه مقداری زخم های ما رو بستند و آماده شدیم تا قایق بیاد و ما رو از اروند عبور بدهند.
قایقی از راه رسید و ما رو توی قایق گذاشتند که عقب ببرند که دشمن اون #قایق_رو_هم_با_خمپاره_زد و وسط آب واژگون شد
خلاصه بدن بی جان ما رو از آب #اروند گرفتند و با هر زحمتی بود به #بیمارستان_شهید بقایی_اهواز رسیدیم.
اونجا که رسیدیم یه راست من رو بردند توی #سردخونه.. تا به وقتش #شکولات_پیچ کنن و به تهرون بفرستند.
هشت ساعتی توی سردخونه بیمارستان بودم که #فرشته_نجات رسید.
مامور سردخونه فهمید من جون دارم و نفس میکشم
با داد و فریاد همه رو خبر کرد و من رو از سردخونه بیرون آوردند.
از همون روز مداوا شروع شد تا به امروز سال 96 ادامه داره
میگین چند ساله؟؟؟؟؟؟؟.
32 سال درسته سی و دوسال
#سی_دو_ساله_که_روی_ویلچر_هستم.
#پا_به_رکاب_آقام
آقاجون:
#از_تو_به_یک_اشاره
#از_من_به_سر_دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹
🍃🌷
#فرشته_گل_آلود
#غواص_شهید
#سید_مصطفی_خاتمیان
گردان قمر بنی هاشم علیه السلام

✍🏿✍🏿راوی :#جعفر_طهماسبی

حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار #نهر_عرایض به آب افتادیم...#غواص_های
_اطلاعات و #تخریب جلو میرفتند و من و #علی پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون #حضرت_صاحب علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل #جزیره_ام_الرصاص رسید
حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک #جزیره_ماهی درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله #آر_پی_جی رو بزن توی دریچه سنگر تیربار..
من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم...
گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن...
تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند....
قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ...
وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...#آقاسید...#آقا سید...چی شد...
بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود....
هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم .
توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک...
مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه #سر و #صورت و #پهلو مورد اصابت قرار گرفتند ....
صدای #قایق_ها میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین....

وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا #سید_مصطفی_خاتمیان که گونه سمت چپش گود رفته بود...
یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود.....
چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ...
.سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش .....
هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده .
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1

🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹
🍃🍂🌷🌹@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#عملیات_بیت_المقدس_4
محدوده عملیات لشگر10
#غواصان_تخریبچی

✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #جعفر_طهماسبی
ادامه👆🏾👆🏾👆🏾


زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و #شهید_سید_عباس_میر_نوری نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! #من_کیسه_ماسکم_رو_پر_از_نارنجک کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید.
بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی #شهید_نشه!!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن.

من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... #قرص_شب_نماهای عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و #قایق ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند...

چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و #حاج_خادم_فرمانده_گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید.
بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند ....
ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند.
من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران..
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇

🍃🌺🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
#قایق_بچه_های_تخریب
پیش به سوی #عملیات_بدر
اسفندماه 63
اون دسته بیل نیست دست رزمنده داخل قایق
بلکه #اژدر_بنگال است
وسیله ای برای ایجاد معبردر سیم خاردارهای پرحجم
@alvaresinchannel
🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹🍂🍃🌷🌹
🍃🌷
#فرشته_گل_آلود
#غواص_شهید
#سید_مصطفی_خاتمیان
گردان قمر بنی هاشم علیه السلام

✍🏿✍🏿راوی :#جعفر_طهماسبی

حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار #نهر_عرایض به آب افتادیم...#غواص_های
_اطلاعات و #تخریب جلو میرفتند و من و #علی پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون #حضرت_صاحب علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل #جزیره_ام_الرصاص رسید
حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک #جزیره_ماهی درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله #آر_پی_جی رو بزن توی دریچه سنگر تیربار..
من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم...
گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن...
تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند....
قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ...
وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...#آقاسید...#آقا سید...چی شد...
بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود....
هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم .
توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک...
مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه #سر و #صورت و #پهلو مورد اصابت قرار گرفتند ....
صدای #قایق_ها میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین....

وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا #سید_مصطفی_خاتمیان که گونه سمت چپش گود رفته بود...
یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود.....
چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ...
.سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش .....
هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده .
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1

🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹🍃🍂🌷🌹
🍃🍂🌷🌹@alvaresinchannel
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃
پس چرا لای پتو گذاشتنت؟

#عملیات_والفجر_8
#شهید_علی_پیکاری
راوی: #علی_شکاری

دو سه تا قایق برای تخلیه شهدا و مجروحین وارد #معبر شد. وقتی مجروحین رو از ساحل #ام_الرصاص داخل قایق میگذاشتیم و ما رو با لباس غواصی درون آب میدیدند برامون دعا میکردند.
#شهدا رو لای پتو پیچیده بودند .
تخلیه مجروحین خیلی سریع انجام شد . شهدا رو توی یک قایق گذاشتند و مجروحین رو هم توی یک قایق. رفتم سمت یکی از قایق ها که شهدا داخلش بودند تا هدایتش کنم و از معبر عبورش بدهم که..
یه حس غریبی بهم گفت توی این قایق یه آشنا هست .
رفتم داخل #قایق و داشتم به شهدا التماس میکردم که شفاعت یادشون نره که پتوی یکیشون رو زدم کنار تا صورتش رو ببینم... یهو خشکم زد. دیدم #علی_پیکاریه .
صورتش پر خون و گل بود .
زدم توسرم و داشتم گریه میکردم که دیدم علی پاشد و نشست .
گفت : چته ؟؟؟ چقدر سرو صدا میکنی. من زنده ام!!!
گفتم : پس چرا لای پتو گذاشتنت؟
علی گفت: دیدم پتو هست و منم سردم بود رفتم زیر پتو دیگه نفهمیدم از خستگی خوابم برد. تا تو بیدارم کردی ..
البته #علی_پیکاری سال بعد در شب اول #عملیات_کربلای_5 مقابل #دژ_شلمچه به #شهادت رسید.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شبهای_قدر_کربلای_5


🍃✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿🌴 #حسین_بداغی


نیمه شب هجدهم دی ماه سال 65 همراه یکی از گروهان های #گردان_حضرت_علی_اکبر_(ع) اماده شده بودیم که به خط دشمن بزنیم . فرمانده گروهان برادر علی اکبر بود،ولی ما گروهان خط شکن نبودیم به همین خاطر نزدیک اسکله داخل کانال نشسته پناه گرفته و منتظر دستور بودیم ، وضعیت بچه ها از نظر جسمی خوب نبود و دل درد های ناشی از مسمومیت دسته جمعی همه رو اذیت میکرد. سپیده صبح روز نوزدهم داشت میزد و هوا سرد بود . صدای درگیری بچه ها شدید بود و دل توی دلمون نبود . یک دفعه ولوله ای بین کانال پیچید که برادرا سوار #قایق_ها و #خشایار_ها بشن ، خشایار نوعی ماشین زرهی بود که داخل آب و خشکی راه میرفت.

وقتی از داخل آب رد شدیم و داخل کانال بتونی اصلی شلمچه شدیم ، اولین مسئله ای که اوضاع روحی ما بچه های تخریب رو به هم ریخت ، دیدن جنازه شهید محمد مرادی بود. مرادی بعد از کربلای یک یاد آور چهره و رفتار شهید پیام پوررازقی برای ماها بود ، مسیر کانال رو که میرفتیم جنازهای بعثی ها ریخته بود و معلوم بود چه جنگی کردند بچه ها.
خودمون رو به ابتدای سنگر نونی شکل دشمن رسوندیم و درگیری شدت گرفت . میدان مینی جلوی بچه ها نبود و ماها کار بچه های رزمی رو میکردیم ، از فاصله بین کانال و دهنه باز نونی ها ، تعدادی از بچه های مجروح از شب افتاده بودند و منتظر کمک بودند.
نبرد جانانه بچه های گردان حضرت علی اکبر و کمک دیگر رزمنده ها باعث شد #سنگر_نونی دشمن سقوط کنه و ابن دومین قدم پیروزی عملیات کربلای 5 بود
🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌲🌲 @alvaresinchannel