الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_علی_پیکاری
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#عکس_ویژه
برای اولین بار منتشر میشود
سه #غواص_شهید_تخریبجی در یک قاب
از سمت راست
#شهید_حسین_شعبانی
#شهید_عباس_بیات
#شهید_علی_پیکاری
رودخانه دز—- موقعیت گردان حضرت زینب(س)

بعداز عملیات والفجر 8 در بهار سال 1365 ، جمعی از بچه های تخریب مامور شدند جهت تشکیل #گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها...
این گردان ابتدا گردانی بود برای ماموریت های غواصی و شهید علی پبکاری از فرماندهان موسس این گردان بود و شهید عباس بیات و شهید حسین شعبانی و شهید خاکفیروز هم از شهدای تخریبچی بودند که شهید پیکاری رو یاری کردند و این گردان یکی از گردان های موثر لشگر10 در عملیات ها شد....
@alvaresinchannel
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
❇️ #ویژه_نامه_عملیات_والفجر_8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
حال و هوای غواصان #لشگر_10قبل از عملیات والفجر8
🔴 غواصان اطلاعات عملیات و تخریب
یاد غواصان والعادیات بخیر
خانه های خرمشهر و جمع با صفای غواصان شرکت کننده در عملیات
وداع و خداحافظی
یاد جوانان و نوجوانانی که آماده رزم میشدند
یاد اون همه رفاقت ها ، ایثارها ،یکدلی ها
یاد همه ی سبکباران و سبک بالان بخیر
#شهید_خاتمیان
#شهید_سعید_صدیق
#شهید_حاج_محمود_نوری
#شهید_مراد_ملکی
#شهید_حسن_مقدم
#شهید_علی_پیکاری
#شهید_بافقی
@alvaresinchannel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_آن_روزهای_خوب_بخیر
تصاویری از روزهای سبکباری
یکی دو روز قبل از عملیات ام الرصاص برای آخرین تمرینات از ام النوشه با چند تا اتوبوس ایران پیمای گل مالی شده اومدیم در اطراف کارخانه صابون سازی خرمشهر نزدیک رودخانه کارون مستقر شدیم.
اتوبوس ایستاد و یکی یکی پیاده شدیم
نفراتی که پیاده میشوند.
#شهید_غیاثوند
سید احمد بنایی
#شهید_علی_پیکاری
جعفر طهماسبی
مهدی پاداش
#شهید_عبدالرحمان_سلیمانی
#شهید_حسن_مقدم
سید طباطبایی
برادر پرنیان
#شهید_حسین_مصیبی
و شهید آقا سید مصطفی خاتمیان کلاه نخی به سر دارد و پیشانی بند سبز بر سر بسته است و اون خنده همیشگی.
و غواصان خط شکن لشگر 10 و چهره خندان شهید عبدالرحمن سلیمانی و شهید پیکاری.
و تذکرات برادر خادم حسینی فرمانده غواصان لشگر10.
و شهید گرجی که ایستاده و پشت به اتوبوس داره نیروهای دسته اش رو توجیه میکند.
و در آخر شهید خاتمیان که شال سبز به گردن دارد و در کنار ماکت عملیات دارد موقعیت معبرها برای حمله به جزیره ام الرصاص را نشان میدهد.
یاد همه ی شهدای عزیز #عملیات_والفجر_8 بخیر
@alvaresinchannel
❇️ #ویژه_نامه_عملیات_والفجر_8
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
❇️ #ویژه_نامه_عملیات_والفجر_8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
حال و هوای غواصان #لشگر_10قبل از عملیات والفجر8
🔴 غواصان اطلاعات عملیات و تخریب
یاد غواصان والعادیات بخیر
خانه های خرمشهر و جمع با صفای غواصان شرکت کننده در عملیات
وداع و خداحافظی
یاد جوانان و نوجوانانی که آماده رزم میشدند
یاد اون همه رفاقت ها ، ایثارها ،یکدلی ها
یاد همه ی سبکباران و سبک بالان بخیر
#شهید_خاتمیان
#شهید_سعید_صدیق
#شهید_حاج_محمود_نوری
#شهید_مراد_ملکی
#شهید_حسن_مقدم
#شهید_علی_پیکاری
#شهید_بافقی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شبی_که_نجات_یافتم
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

امروز #روز_عرفه
است و همچنین روز #شهادت_سفیر_سیدالشهداء_علیه_السلام
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
هرسال که شهادت حضرت مسلم علیه السلام میرسه یاد #عبور_از_اروند_در_شب_عملیات_والفجر_8 میفتم که چگونه نام ویاد او من و سایر غواص ها رو نجات داد.
تقریبا جلوی ستون #غواص_ها در حرکت بودم و #شهید_علی_پیکاری هم پشت سرم میومد
مواظب بودیم توی امواج خروشان اروند از ستون غواصها جدا نشیم
#فین_غواصی از پام در اومده بود و تجهیزاتم هم سنگین بود و به کندی جلو میرفتم و هربار که پاهام رو تکون میدادم کلی از آب رودخانه ارود توی حلقم میرفت.
وسط های رودخانه و در جریان آب بودیم
به #شهید_پیکاری گفتم که یک مقدار مهمات من رو سبک کن.
اون نارنجک های توی کوله پشتیم رو توی آب ریخت اما تغییری نکرد.
کندی حرکت ما دو تا #ستون_غواص_ها رو دچار مشکل کرده بود .
به علی گفتم من از ستون جدا میشم و شما برید
دستم رو فشار داد به علامت مخالفت و اشاره کرد که جلوت رو نگاه کن.
تقریبا داشتم نا امید میشدم.
اینجا دیگه جای #توسل بود .
#ایام_فاطمیه بود به ذهنم رسید که از #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها مدد بگیرم.
با خودم گفتم این همه رزمنده گرفتار آب و سختی های عملیات از بی بی مدد میخواهند تا بیاید نوبت به من برسه کار از کار گذشته... مدد از سایر #اهل_بیت_علیهم_السلام هم به ذهنم رسید وبا همون توجیه اولیه از خیرش گذشتم. تا اینکه به ذهنم یکی فرو کرد که از #مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام مدد بگیر.اون سرش خلوته و کسی سراغش نمیره.
لحظه ای نام ویاد او از ذهنم گذاشت و به زبان آوردم که #آقاجان_مددی برسون.
خیلی خسته شده بودم و آخرین دست وپا زدن هام توی آب اروند بود که احساس کردم زیر پام سفت شد. دست علی پیکاری که پشت سرمن بود فشار دادم و با اشاره گفتم علی به ساحل دشمن رسیدیم و غواص ها پهلو گرفتند و آماده حمله به دشمن در جزیره ام الرصاص شدیم.
توئ ساحل دشمن به #سمت_معبر میرفتیم . زیر پای دشمن بودیم و حرکت ستون ما خیلی سرو صدا ایجاد میکرد اینجا هم عرض کردم آقا جان ما را تنها نگذار و مدد کن که این سرو صدا ها دشمن رو هوشیار نکنه و خدا رو شاهد میگیرم که نسیمی وزیدن کرد و با جابجایی چولان های لب ساحل دشمن همهمه ای ایجاد شد و صدادی قورباغه ها هم در اومد به طوریکه سرفه ممتد بعضی از غواص ها رو هم دشمن نشنید.

و جالب بود که یکی دیگه از #غواص_های_تخریبچی برادر محمد رضا جعفری هم که ماموریت باز کردن #معبر در جزیره ام الرصاص رو در همون شب و در چند ده متری ما داشت هم درداخل آب به مشکل خورده بود وبه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام متوسل شده بود.
هرسال در ایام مسلمیه خاطره عنایت #حضرت_مسلم_علیه_السلام رو یاد آورمیشم واز خدا میخواهم در اون دنیا هم مدد این آقا شامل من و همه همسنگرانم شود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#نائب_الزیاره_اون_هایی_که_به_دل_اروند_زدند
#غواصان_شهید

این ایام عزیز و این شور و اشتیاق برای شرکت در مانور عظیم فرهنگی در #روز_اربعین آدم رو یاد روزها و شب های قبل از عملیات می اندازه.
خیلی ها آمادگی عملیات رو داشتند و برای اون لحظه شماری میکردند اما اسم یه تعداد رو صدا میزدند.
و اینجا بود که خیلی از خاطرات تلخ و شیرین رقم میخورد.
خیلی ها هم که از جهت جسمی محدودیت برای شرکت در عملیات داشتن سعی میکردند هر طوری شده لا پوشونی کنند که مبادا فرمانده اون ها رو از فیض شرکت در عملیات محروم کنه.
درست اتفاقات این روزها و اون هایی که برای عملیات پیاده روی اربعین انتخاب میشن صحنه های بی نظیر دوران دفاع مقدس رو تداعی میکنه.
بعضی ها مهیای پیاده روی از #نجف_تا_کربلا شدند که شرایط جسمی رو ندارند اما سعی میکنند با حرف های حماسی و نکته های عاشقانه این ضعف رو بپوشونند و در جواب بعضی از اعتراض ها جواب میدهند که اون که ما رو دعوت کرده خودش به مقصد میرسونه. همین که ما در #مسیر_کربلا باشیم عشق است.
این ها رو گفتم که خاطره ای رو نقل کنم.
شب عملیات والفجر8 بود.
ما هم انتخاب شده بودیم که با #غواص ها از آب #اروند_رود رد بشیم و به دل دشمن بزنیم.
البته درسته #تخریبچی بودیم اما توی این ماموریت وظیفه خاموش کردن سنگر تیر بار دشمن لب آب رو به من وشهید علی پیکاری سپرده بودند. و به این خاطر من با خودم آرپی جی برداشتم و شهید پیکاری هم چند تا گلوله آرپی جی و نارنجک برداشت.
مسوول دسته ای که ما باید باهاش میرفتیم #شهید_رسول_کشاورز بود که ساعتی قبل از عملیات در مسیر برگشتن از قرارگاه در راه تصادف کرد و بیهوش شد و به عملیات نرسید وقرار شد معاونش #شهید_سید_مصطفی_خاتمیان کا رو انجام بده.
قبل از اینکه حرکت کنیم و وارد آب بشیم چندین بار شهید خاتمیان پیش من و علی پیکاری اومد و هر بار این جمله رو تکرار میکرد که "مواظب من باشید تا اونور آب بیام". و ما دوتا هم این رو به حساب تواضع سید مصطفی میگذاشتیم.
تا اینکه برای آخرین بار خیلی جدی گفت: مواظب من باشید تا اونور آب بیاییم.
این بار از سید پرسیدیم سید حتما یه چیزی هست که این همه اصرار میکنی...
سید گفت میدونی دلیلش چیه.. فقط خودتون بدونید.. نمیخواهم کسی بدونه..
راستش من و شهید پیکاری خیلی نگران شدیم.. با اشتیاق دلیلش رو از سید پرسیدیم.
سید گفت : به خاطر این اصرار میکنم که مواظبم باشید چون من #شب_کور هستم و شبها چشمهام خوب نمیبینه.
به سید گفتیم این موضوع رو حاج خادم(فرمانده غواصان لشگر10) میدونه.
سید گفت نه!!!!
چون اگر بدونه من از عملیات محروم میشم... فقط من از اروند به سلامت رد بشم بقیه ی کارها حل میشه.
خلاصه با سید مصطفی و دسته غواص ها از اروند گذشتیم.
معبر ما به نام مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها بود و اونطرف آب که رسیدیم اتفاقاتی لب آب افتاد که دشمن ما رو مشغول کرد و سید زودتر از ما وارد کانال #جزیره_ام_الرصاص شد. وچشم هایی که تا ساعاتی قبل دلشوره داشت که نمیبینه به لقاء خدا روشن شد و گلوله دشمن به چشمش اصابت کرد و به معراج رفت.
یاد این چند بیت عطار افتادم که توی جبهه خیلی زمزمه میکردیم
گر مرد رهی میان خون باید رفت.
وز پای فتاده سرنگون باید رفت.
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس.
#خود_راه_بگویدت_که_چون_باید_رفت.
یاد همه ی شهدا بخیر
یاد #شهید_سید_مصطفی_خاتمیان و #شهید_علی_پیکاری بخیر
#نائب_الزیاره_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@ALVARESINCHANNEL
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
#لب_کارون
بهمن ماه 1364
#روستای_ام_النوشه
از سمت راست
جعفرطهماسبی
#شهید_علی_پیکاری
#شهید_حسن_مقدم
نشسته – حاج خادم حسینی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#شبی_که_نجات_یافتم
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

امروز #روز_عرفه
است و همچنین روز #شهادت_سفیر_سیدالشهداء_علیه_السلام
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
هرسال که شهادت حضرت مسلم علیه السلام میرسه یاد #عبور_از_اروند_در_شب_عملیات_والفجر_8 میفتم که چگونه نام ویاد او من و سایر غواص ها رو نجات داد.
تقریبا جلوی ستون #غواص_ها در حرکت بودم و #شهید_علی_پیکاری هم پشت سرم میومد
مواظب بودیم توی امواج خروشان اروند از ستون غواصها جدا نشیم
#فین_غواصی از پام در اومده بود و تجهیزاتم هم سنگین بود و به کندی جلو میرفتم و هربار که پاهام رو تکون میدادم کلی از آب رودخانه ارود توی حلقم میرفت.
وسط های رودخانه و در جریان آب بودیم
به #شهید_پیکاری گفتم که یک مقدار مهمات من رو سبک کن.
اون نارنجک های توی کوله پشتیم رو توی آب ریخت اما تغییری نکرد.
کندی حرکت ما دو تا #ستون_غواص_ها رو دچار مشکل کرده بود .
به علی گفتم من از ستون جدا میشم و شما برید
دستم رو فشار داد به علامت مخالفت و اشاره کرد که جلوت رو نگاه کن.
تقریبا داشتم نا امید میشدم.
اینجا دیگه جای #توسل بود .
#ایام_فاطمیه بود به ذهنم رسید که از #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها مدد بگیرم.
با خودم گفتم این همه رزمنده گرفتار آب و سختی های عملیات از بی بی مدد میخواهند تا بیاید نوبت به من برسه کار از کار گذشته... مدد از سایر #اهل_بیت_علیهم_السلام هم به ذهنم رسید وبا همون توجیه اولیه از خیرش گذشتم. تا اینکه به ذهنم یکی فرو کرد که از #مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام مدد بگیر.اون سرش خلوته و کسی سراغش نمیره.
لحظه ای نام ویاد او از ذهنم گذاشت و به زبان آوردم که #آقاجان_مددی برسون.
خیلی خسته شده بودم و آخرین دست وپا زدن هام توی آب اروند بود که احساس کردم زیر پام سفت شد. دست علی پیکاری که پشت سرمن بود فشار دادم و با اشاره گفتم علی به ساحل دشمن رسیدیم و غواص ها پهلو گرفتند و آماده حمله به دشمن در جزیره ام الرصاص شدیم.
توئ ساحل دشمن به #سمت_معبر میرفتیم . زیر پای دشمن بودیم و حرکت ستون ما خیلی سرو صدا ایجاد میکرد اینجا هم عرض کردم آقا جان ما را تنها نگذار و مدد کن که این سرو صدا ها دشمن رو هوشیار نکنه و خدا رو شاهد میگیرم که نسیمی وزیدن کرد و با جابجایی چولان های لب ساحل دشمن همهمه ای ایجاد شد و صدادی قورباغه ها هم در اومد به طوریکه سرفه ممتد بعضی از غواص ها رو هم دشمن نشنید.

و جالب بود که یکی دیگه از #غواص_های_تخریبچی برادر محمد رضا جعفری هم که ماموریت باز کردن #معبر در جزیره ام الرصاص رو در همون شب و در چند ده متری ما داشت هم درداخل آب به مشکل خورده بود وبه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام متوسل شده بود.
هرسال در ایام مسلمیه خاطره عنایت #حضرت_مسلم_علیه_السلام رو یاد آورمیشم واز خدا میخواهم در اون دنیا هم مدد این آقا شامل من و همه همسنگرانم شود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری

✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی

#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
#لب_کارون
بهمن ماه 1364
#روستای_ام_النوشه
از سمت راست
جعفرطهماسبی
#شهید_علی_پیکاری
#شهید_حسن_مقدم
نشسته – حاج خادم حسینی
@alvaresinchannel
Ещё