الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#دعای_کمیل
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹

#خبر_شهادت_وسط_دعای_کمیل
پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان
#شهدای_تخریبچی

✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی


نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و #بمب_شیمیایی زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم #چادر_ها_روی_هم_خوابیده اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند #معراج_شهدای_جوانرود...

سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر..
اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم #شهید_سید_عباس_میرنوری بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد #بچه_های_ما_هستن..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد #ابوطالب و بعد #غلامرضا و #نوبخت و دیگر بچه ها....

شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند.
از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : #عملیات_رفتیم_و_کسی_شهید_نشد.. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای #دعای_کمیل داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل #خبر_شهادت_بچه_ها رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد #یک_خبر دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون #شهید_غلامرضا_زعفری بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود

🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#دعای_کمیل
به مناسبت #شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
و سی و دومین سالگرد #امام_خمینی
#در_جوار_مزار_شهدا
#با_نوای_حاج_منصور_ارضی
#و_حاج_حسین_سازور
گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
با نماز مغرب و عشاء #قطعه_29
🍀هرشب جمعه قطعه ی شهدا
🍀جای جامانده های جنگ شده
🍀دل دنیاگرفته ی ماهم
🍀بهردیدار یار تنگ شده
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹

#خبر_شهادت_وسط_دعای_کمیل
پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان
#شهدای_تخریبچی

✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی


نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و #بمب_شیمیایی زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم #چادر_ها_روی_هم_خوابیده اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند #معراج_شهدای_جوانرود...

سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر..
اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم #شهید_سید_عباس_میرنوری بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد #بچه_های_ما_هستن..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد @ابوطالب و بعد #غلامرضا و #نوبخت و دیگر بچه ها....

شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند.
از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : #عملیات_رفتیم_و_کسی_شهید_نشد.. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای #دعای_کمیل داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل #خبر_شهادت_بچه_ها رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد #یک_خبر دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون #شهید_غلامرضا_زعفری بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود

🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹

#خبر_شهادت_وسط_دعای_کمیل
پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان
#شهدای_تخریبچی

✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی


نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و #بمب_شیمیایی زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم #چادر_ها_روی_هم_خوابیده اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند #معراج_شهدای_جوانرود...

سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر..
اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم #شهید_سید_عباس_میرنوری بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد #بچه_های_ما_هستن..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد @ابوطالب و بعد #غلامرضا و #نوبخت و دیگر بچه ها....

شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند.
از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : #عملیات_رفتیم_و_کسی_شهید_نشد.. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای #دعای_کمیل داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل #خبر_شهادت_بچه_ها رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد #یک_خبر دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون #شهید_غلامرضا_زعفری بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود

🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌴🌱🌴🌱🌴🌱
🎋🎋
🎋
#دعای_کمیل
پنجشنبه 8 فروردین 98 بعد از نماز مغرب و عشاء

💐💐 #حسینیه_تخریب_لشگر_27

انتهای #پادگان_دوکوهه
توسط مداح اهل بیت (ع)حاج نریمان پناهی
🌾@alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹

#خبر_شهادت_وسط_دعای_کمیل
پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان
#شهدای_تخریبچی

✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی


نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و #بمب_شیمیایی زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم #چادر_ها_روی_هم_خوابیده اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند #معراج_شهدای_جوانرود...

سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر..
اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم #شهید_سید_عباس_میرنوری بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد #بچه_های_ما_هستن..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد @ابوطالب و بعد #غلامرضا و #نوبخت و دیگر بچه ها....

شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند.
از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : #عملیات_رفتیم_و_کسی_شهید_نشد.. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای #دعای_کمیل داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل #خبر_شهادت_بچه_ها رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد #یک_خبر دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون #شهید_غلامرضا_زعفری بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود

🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#دعای_کمیل
#در_جوار_مزار_شهدا
#امشب
#با_نوای_حاج_حسین_سازور
با نماز مغرب و عشاء #قطعه_29
🍀هرشب جمعه قطعه ی شهدا
🍀جای جامانده های جنگ شده
🍀دل دنیاگرفته ی ماهم
🍀بهردیدار یار تنگ شده
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#امیر_تخریب
#حاج_امیر_یحیوی

رحلت جانگداز یار دیرینه و عزیزمان #جناب_حاج_امیر_یشلاقی باعث تاثر شدید اینجانب گردید امشب بیاد اون عزیز سفر کرده با چشمی اشکبار #دعای_کمیل در حرم #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها خواندم و برای دوست باوفا دو رکعت نماز هدیه کردم، خداوند با ائمه معصومین علیهم صلوات الله محشور کند
دو سال پیش طوری به من التماس میکرد که خیلی دوست دارم به سوریه بروم و در صحنه های نبرد با داعشیهای تکفیری بجنگم که من که از او شخصیتی شجاع در نظرم بود دلم سوخت که چقدر عاشق جهاد و شهادت است و همیشه در مواقعی که به هر دلیلی یادم می افتاد دعاگوی او بودم
خاطره ای از ایشان دارم،
قرار بود که جلوی #خط_پدافندی_ماووت مین گذاری و سیم خاردار بکشیم ولی بدلیل دوری راه انتقال مینها و سیم خاردارها را سخت میکرد .
داشتیم برنامه ریزی میکردیم که چطور وسایل رو منتقل کنیم که حاج امیر یشلاقی سر رسید گفت با خودرو وسایل رو منتقل میکنیم بعضی گفتند که امکان نداره و خودرو رو میزنند ایشان این شعر را میخواند
که تفنگ 106 کلت من است،
شلوار رستم شرت من است،
آب دریا قورت من است
و سپس گفت با خودرو میریم و دسته را سوار بر خودرو کرد و تمام وسایل و نیروها را تا 100 متری خط عراقیها منتقل کرد و توانستیم بجای دو شب کاشت مین، در یک شب کار رو تمام کنیم و برگردیم، شجاعت و دلیری همراه با شوخ طبعی اون سردار رشید باعث افزایش روحیه دیگر رزمنده ها میشد و هر موقع بنده اون عزیز سفر کرده را می دیدم یادی از تمام عزیزان سفر کرده شهیدمان میکردم و دیدن ایشان همیشه با خاطرات زمان جنگ و شهدا و عملیات های متعدد همراه بود، خدایش رحمت کند و با سید و سرور شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام محشور کند، انشاالله برای شادی روحش صلوات
✍️✍️ #ذبیح_الله_کریمی
#دمشق
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹

#خبر_شهادت_وسط_دعای_کمیل
پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان
#شهدای_تخریبچی

✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی


نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و #بمب_شیمیایی زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم #چادر_ها_روی_هم_خوابیده اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند #معراج_شهدای_جوانرود...

سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر..
اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم #شهید_سید_عباس_میرنوری بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد #بچه_های_ما_هستن..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد @ابوطالب و بعد #غلامرضا و #نوبخت و دیگر بچه ها....

شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند.
از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : #عملیات_رفتیم_و_کسی_شهید_نشد.. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای #دعای_کمیل داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل #خبر_شهادت_بچه_ها رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد #یک_خبر دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون #شهید_غلامرضا_زعفری بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود

🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel