نج،روستای من و تو

#دلنوشته
Канал
Логотип телеграм канала نج،روستای من و تو
@rostaye_nojПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
8,55 тыс.
фото
1,12 тыс.
видео
275
ссылок
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
🆔 @rostaye_noj
🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿
🌿🌸
🌿

نمیدونم از کجا و از چی شروع کنم ....

از کدوم درد آدمی بگم که همیشه نگاه ام به اون بالای بوده،چون خودش هوامون رو داشت.

میدونم هممون برنامه ریزی کرده بودیم واسه ایام عید نوروز ....
واسه اینکه با دل خوش و یه عالمه دلتنگی بزنیم به جاده ،ولی خوب این #ویروس_لعنتی برنامه همه رو ریخت بهم.

پارسال یادتونه #جشن_باستانی تو مدرسه رو، دوستان عزیزی زحمت کشیدند،همه دور هم بودیم واقعا هم خوش گذشت، تو اون جشن یادمه حتی آدمهای مسن هم اومده بودند،همین آدمهای مسن چشم و چراغ روستای ما هستند،همین پدر و مادرهای که یه عمری سختی روزگار رو چشیدند دیگه توانایی مبارزه با کرونا رو ندارند باور کنید بدنهاشون توان نداره.

میدونم خیلی از عزیزان دلتنگ پدر و مادرشون هستند و دوست داشتند دور کرسی سال تحویل ساعت 7 صبح رو جشن بگیرند ولی افسوس....
البته خدا رو شکر این افسوس همیشگی نیست با رعایت کردن من و تو دیگه افسوس و آه نمیکشیم.
نزارید افسوس بخوریم و خدای نکرده سالمندی از میانمون بره و حتی فرزندانش دیدار آخری نداشته باشند.

واقعا برام سواله که این همه داره اطلاع رسانی میشه ولی باز هر روز میشنویم فلانی رفته نج....

#آهای_فلانی با جون آدمها شوخی نکن

#آهای_فلانی صبور باش

#آهای_فلانی همه دلتنگیم ولی سلامتی اهالی بومی برامون تو اولویت هست و خواهد بود.

#آهای_فلانی، نج تهران نیست که تا مریض بشی بری سرکوچه دکتر،اونجا تا برسی به شهر برای درمان تموم شده ای.

#آهای_فلانی یه کمکی بکن تو این شرایط،نه باری روی دوش دهیار و شورا بزاری

#آهای_فلانی وضیعت قرمز میدونی یعنی چی .


#عزیزان_من ...
#بزرگواران_من ....

عاجزانه ازتون خواهش میکنیم رفتن به روستای نج رو در این ایام تعطیل بیخیال بشید.

#دلنوشته
#ادمین_من_تو @nojkoh
#در_خانه_بمانید
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
🆔 @rostaye_noj
🌸
🌸


#زادگاهم_روستای_نج

این بار می خواهم بی مقدمه به موضوعی بپردازم ،در این چند سال عکس های زیادی از روستا منتشر شد، #متن های زیادی ، #اشعار زیبایی گفته شد.
#نج_عروس_خفته_دیار_البرز
#نج_عروس_بخش_بلده
#نج_زیباترین_روستا
آیا این عروس زیبای ما،هنوز مثل قدیما #شاداب و #بشاش است؟؟ #مردمان_درونش_چی!!!!!!!!!
آیا هی بگیم #روستای_ما_قشنگ است،برای همیشه همینجور زیبا می ماند ،آیا فقط با #تعریف و #تمجید اهالی ٬تمام موضوعات داخلی آن خود به خود حل خواهد شد.در سالهای نه چندان دور،مردمان روستا روزهای زیادی را در کنار هم،کار های عمومی روستا را با مشارکت حداکثری اهالی انجام میدادند.
زمانی که #جاده نبود،یک روز برای راه،یک روز برای #قنات و #آب آشامیدنی،روزهای زیادی در کنار هم جوی های زمینهای کشاورزی را تمیز می کردند،زمانی هم در روستا انواع بازی های محلی انجام میشد.
پیر و جوان ارباب و رعیت
#با_سواد و #پولدار همه شور و نشاط را به ارمغان می آوردند.
و از همه مهمتر #سالخورده های روستا هم به تماشای این بازی ها می آمدند و همچنین به کارهای عمومی نگرش داشتن که به زندگیشان #امید می بخشید و شاداب بودند و در کنار هم با پختن یک #قابلمه_سیب_زمینی دلشاد بودند،اکنون اگر به افراد کهنسال روستا بنگریم مثل #گذشته شوخ طب و شاداب نیستند،دیگر #درختان_قدیمی و جدید زیاد پر بار نیستند،دیگر حتی یک #مسابقه فوتبال هم بین #جوانان در روستا برگزار نمی شود.هرروز از زمین و باغ ودرخت کم می شود،بجایش #خانه های جور باجور یا همان #تفرجگاه_یک_روزه برای #چشم_بهم_چشمی ساخته میشود
بین نسلها #فاصله های زیادی افتاد. وآن صمیمیت دیگر دیده نمی شود
تفریح جوانان یا چند نفر شده یا #مجازی،که آن هم در بحثها بیشتر به سیاست و کار و پول پرداخته می شود، #زباله_های_پلاستیکی که با وزش باد به این طرف آن طرف میرود
در کنارچشمه و رودخانه و ‌نوک درختان #غمگین_ترین_صحنه ها را به ارمغان می اورد.
و زباله های #ساختمانی که در #کناره جاده دیده می شود #تأسف_بار است.
آری.......
این #روستای_کهنسال ما به توجه نیاز دارد نه #تعریف.
زنان و مردان زیادی در این آبادی بزرگ،برای ما چشمه و مسجد،مدرسه و راه و آنچه در توان داشتند ساختند و به ما سپردند ،چگونه باید از #میراث_گرانبها نگهداری کنیم
بیاییم از #یکجا شروع کنیم،فقط یک حرکت می خواهد و چند پیش قدم
بیاییم این #بازی_های_بومی را یک بارهم شده برای #بازماندگان_دیارمان به نمایش بگذاریم، بیایم #سیراب کنیم #درختان_دور_دستی که روزی سایه بان یک کشاورز بود،بیایم برای همیشه #یکی_شویم و کمبودها را به گردن این و آن نگذاریم....
#دلنوشته
#نویسنده_ادمین_کانال_من_تو_روستای_نج
6/ آبانماه/97
🌸
🌸
🌸🌸
🆔 @rostaye_noj
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🆔 @rostaye_noj
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸
امشب #آخرین_شبی که موقع اذان
لیوان #آب_خنک برات یه طعم دیگه داره و عطر #غذا توی خونه ها میپیچه
صدای #خنده ی بعضی ها بلند و
صدای #بغض بعضی ها کنار پنجره ها شنیده میشه.....
رمضان به #شیرینی حل شدن یک #نبات توی چایی تموم شد....
گرمای انرژی بخشش رو #سی_شب به دل های ما بخشید....
خیلی ها تو این شبا از خدا #گله کردند
خیلی ها با #توفیق_بودن صله رحم کردند
خیلی ها #خدارو شکر کردند
خیلی ها #عزیزی رو از دست دادند
خیلی ها به #اونی که ميخواستند رسیدند
خیلی ها #بخشیده شدن از #مسیر کج شون برگشتن.
خیلی ها #مسکوت ماندن و بازهم از حرکت ترسیدن.
اما این #افطار_آخری ازتون میخوام
صدای #دعای_ربنا که #بلند شد
هرکجای این #زمین_گردِ سراشیب بودین
خودتون روبه #پنجره_اتاقی برسونید
وبرای دیده شدن #هلال_آرزو و #خوشبختیِ همه ی #آدم های روی زمین دعا کنید.

🌸آخرین افطار 1397تون انشالله بخیر و شادی🌸
🌸
🌸
🌸🌸
🌸🌸
#التماس_دعا
#دلنوشته
#ادمین_من_تو_نج
#عیدتون_مبارک
🌸در این #شب_عید_فقط شاخه های #گلی رو تقدیم شما خوبان میکنیم که همیشه به ما ابراز #لطف کردید.🌸
#لطفا_عکس_باز_شود👇👇
🌸🌸
🌸
🌸

🆔 @rostaye_noj
#دلنوشته

#طبیعت٬ #روزت_تسلیت

دیدید #سیزده_امسال هم بدر شد

گوش طبیعت ز ین همه آشوب کر شد

از آجیل شب عید مانده #تخمه_ژاپن

تخمه با #پسته_بسته هم ٬دردسر شد

دانیم ٬جهان هر روز گرمتر از دیروز

آتشی افروخته اند هم قد #صنوبر شد

#روز_طبیعت٬ با تبر بر درخت خشک وتر

#افسوس هزارن درخت با ریشه خاکسترشد

امروز جوانه ای زخاک سرش بیرون نهاد

.به یک باره با #ریشه خاک بر سر شد

درخت میوه گشت شکوفه باران

زبهر عکس #سلفی ٬ #شکوفه هم پرپر شد

شامگاه در بیابان خدا وزید بادی

زباله ها ٬چون #موج دریای خزرشد

#دود_قلیونها٬ باکام به بدن٬ با ها ٬به هوا

هزاران لیتر #آب_قلیون هم ضررشد

دلنوشته #بهمن یزدانی
با تشکر از آقای #بهمن_یزدانی
🆔 @rostaye_noj
#دلنوشته_ای_زیبا
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟

میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.

میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
🆔 @rostaye_noj
:

#دلنوشته

#یاد یلدایی

تا به یاد آرم بسوزم زار زار

هجر ازشبهای خوب کوه یار

شب نشینی باعزیزان تاسحر

قصه دلدادگان اندر سفر

زیر#کرسی قصه مادر بزرگ

می نشست #خنده لب اقا بزرگ

کودکی و سادگی و شورو شوق

با یه شیرینی میکردیم زوق


شب نشینی هرشبی یلدا بود

بی خیال از #غصه فردا بود

عصرها با دوستان دورهمی

دیمون کاراژ مشهدی مهرعلی

چی شده ازهم #جدا افتاده ایم.

یکدفه ازبهر خدا افتاده ایم


یه جورای می خواهیم بالاترباشیم

از همه سرها میخواهیم سرترباشیم


جان داداش اته یواشتر بوریم

دست هم گیریم و خشتر بوریم


*(هم ولایتی ها
شب یلدا در اِنه جم بواشیم

یاد اون قدیما بی غم بواشیم )*

با تشکر از آقای #علی_صالحی

🆔 @rostaye_noj
💕 @rostaye_noj 💕
🌷🌷
🌷🌷
🌷
🌷
#دلنوشته_ای_زیبا
#کوهستان آرام بود باد زمستانی میوزید
رمه در دامن #کوهستان در حرکت بود
پیر مرد چوبش را به زمین میزد از دامن کوه رمه را بسوی خوابگاه خود به #تلار می برد به لب چشمه ای رسید پیرمرد دستو صورتی به آب زد وظرفش را پر آب کرد از بالای گردنه روستا پیداست بود
دود اجاقها حکایت از آن داشت که دخترکهای روستا مشغول درست کردن شام شب هستند
پیر مرد در دلش میگفت کاشکی امشب در خانه بودم
چوب دستم را کنار در میگذاشتم وکلاهم را روی طاق جوراب پشمی را در میاوردم وزیر #کرسی حسابی
پاهام گرم میشد
در این بین رمه به تلار رسیدند و وارد تلار شدند
پیر مرد وارد جونکا شد
کوله بارش راگذاشت
اجاقش را آتش کرد چایی درست کرد برنجی در دیک کوچکش گذاشت وکمی گوشت قرمه با تکه ای قراقروت درقابلامه انداخت غذای مختصری درست کرد مشغول شام واستراحت شد
صدای نفس گوسفندان در تلار می پیچید پیرمرد پاهایش را دراز کرد ولی درد پا ارامش نمیکرد نجوایی با پا میکرد که ای پاهای من شما کوهستانها را از #لمن تا لمسوکلا از پیملت وزنگ زنگ
از لیور ونیلمون تا نازر مرا یاری کردید کمی ارام بگیرید
تا دوباره فردابه چرا گاه بروم
صدای سوز سرما از بیرون میامد پیر مرد در شولا نمد خود دراز کشید شغالها و گرگها از بیرون زوزه میکشیدند و #سگ پارس میکرد کمی ارام گرفت
ودر دلش نجوا میکرد

غم دوران چه خوری شاهی
میرود و شاهی میاید
تو چرا چونه میزنی
اسمان سقفت واین خاک فرشت
اگرم کال چرمت پاره شده پینه زنی
سیاهی شب همه جارا فراگرفت چشمان
پیر مرد بخواب رفت وصدای قلبش میامد
گرگها وشغالان همچنان زوزه میکشیدند وسگ پارس میکرد پیرمرد در خواب میدید
که به روستا رفت ودرایوان نشسته وبیرون را تماشا میکند
#تقدیم به پیر مردهای قدیم
روستا
تهران 96
با تشکر از آقای #قنبر_علی_صالحی
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸
#چه_زود_دیر_میشود......
به عادت همیشگی و به رسم ادب،روزهای آخر مهرماه،راهی زادگاه زیبایم میشدم،فقط برای تسلی دل خودم.....
یادم آخرین سالی که مادر، #سایه پر مهرش بود روزهای آخر مهرماه بود،با اون حال ناتوان و زارش،غصه #سیب_زمینی و #سیب و #گردو نچیده اش رو داشت.....
تو سربالایی #نجورو،هر چی برگ درختها خوشرنگتر میشد،انکاری داغ دل من تازه میشد،وقتی به وسط ده رسیدم فقط نگاه ام به چند تا سالخورده ای که، #دم_مغازه_عمو_یحیی دور هم جمع شده بودند جلب شد،بعد از احوالپرسی،و پرسیدن اینکه چرا تو این هوای سرد #پییز_ماه هوای نج رفته تو سرم،تنها جوابی که داشتم بدم گفتم #دلتنگی_پر و مار........
بعد از خداحافظی راهم رو کج کرد به طرف #امامزاده.....
سنگ قبرهای خاکی حیاط #امامزاده چقدر غریب بودند،نمیدونم #دلتنگی بود یا #دل_ گرفتگی از زندگی طاقت فرسای شهرنشینی...
چشمم به یه دبه خالی افتاد،پر از آبش کردم و دستی کشیدم رو #سنگ_سرد #قبر_مادرم......
بعد از زیارت امامزاده راهی خونه ای شدم که برای من #یادآور تمامی،خاطرات خوش کودکیم بود،وقتی #زلفین رو کشیدم و در باز شد،انکاری رفته بودم به همون آخرین سالی که مادرم بود،هنوز صداش تو گوشمه، #شه_دلسوز_ریکا_دا......
قل قل سماور نفتی و چای داغ چقدر چسبید،گفتم "ننه #زودتر_بوریم_سیب_زمینی و #اغوز رو جمع،هاکونم ، مون فردا پینماز باید بورم تهرون"

تو یاد خاطرات بودم که صدای #عمو_حسن اومد ،" #تسه_گرمو_سیب_زمینی_و_اغوز_بیاردمو "
انکاری آب سردی روم ریخته باشن،از خاطرات خوشم بیرون اومدم و گفتم " #دستت درد نکنه عمو باز شما #امارو_یاد_داشتنه.
🌸
🌸
🌸🌸
🌸🌸

#قدر_داشته_های_زندگیمون_رو_بدونیم
#دلنوشته
#ادمین_من_تو_نج
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_نج
Forwarded from عکس نگار
💕 @rostaye_noj 💕




یه حس #غریبی بود.....
یه #بغض_شرمنده که ته گلوم آزارم میداد...
نمیدونم این همه تبلیغات که انجام شد برای بدرقه کردن #الاله_شهید بسنده کرد یا نه...
نمیدونم من و تو نوعی تونستیم ادای دین کنیم به این شهیدهای گمنام.....
همه چیز خوب و زیبا برپا شد، قشنگترین صحنه ای که دیدم #حنا_غنچه های بود که خیلی وقت بود در روستا ازشون خبری نبود.....
این میز زیبای #حنا_غنچه چه جلوه ای داده بود به اول جاده روستایم....
#امبولانسی که #پیکر_مطهر شهید گمنام در آن قرار گرفته بود با اون طراحی #خاکی آدم رو یاد فیلم های #دفاع_مقدس مینداخت.
وقتی نگاهی به جمعیت انبوه حاضر در جاده انداختم و تشییع #شهید_گمنام بر روی دستان #خواهران عزیزی که از نقاط دور به روستا امده بودند تا شاید بتوانند ذره ای ادای دین کنند به خودم بالیدم ....
افتخار کردم به مردمان خونگرم و همیشه در صحنه زادگاهم.
29 تیرماه 1396 هیچگاه از ذهن من و تو بیرون نمیره و همیشه تداعی آور یک خاطره زیباست.
از تمامی #بزرگان، #مسئولان #پایگاه مقاومت بسیج شهید نوربخش، #آستان مقدس امامزاده عباس و #شورای محترم روستا و #هییت عمران آبادی و همچنین عزیزانی که در این مراسم شرکت کردند کمال تشکر و قدردانی را داریم و امیدواریم به حق خون شهیدان گمنام #حاجت_روا شوید.
یه تشکر ویژه از خانواده های #برزگر و #دشتی بابت چیدمان سفره بسیار زیبا و #قربانی کردن و همچنین از جناب اقای #رحیم_صادقی و #حاج_رمضان_رنجبر.

#یا_علی....
#ادمینهای_من_تو
#شهید_گمنام
#پنجشنبه_29_تیرماه_1396
#دلنوشته
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_روستای_نج



Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 💕 @rostaye_noj 💕
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
به اصرار #خانواده و از سر #دلتنگی بعد از مدت زمان زیادی پا به روستا گذاشتم،همان جایی که روزی دوران خوش کودکی را در کوچه پس کوچه هایش میدویدم و با جیغ و هیاهیو در جاده های خاکیش خوشبخترین #کودک روی زمین بودم....
سربالایی #پرپیچ و خم که تمام شد و به وسط ده رسیدیم ناخودآگاه #دلم پر کشید برای خانه ای قدیمی و خراب شده #آقاجون که شاید فقط بناهای باقی مانده بود....
نمیدانم چه حسی بود که مرا به خانه #گاهگلی که تنها #نمای زیبای گلدسته های #امامزاده برایم ارامش خاصی از #جنس_کودکی بود کشاند....
وقتی به #در_چوبی قدیمی و دیوارهای گاهکلی اطرافش نگاه کردم به دیوارهای که روزی #ننجون با آن دستهای خسته از روزگار #گاهکل میکرد و نمایی میداد....
چندبار به دری که روزی شاید هزاران بار باز و بسته میشد #سخت_ضربه زدم ولی #افسوس و #صد_حیف که دیگر صدایی از خانه بلند نمیشد ....
راهم را کج کردم و به امامزاده رفتم به امامزاده ای که برای من ارامش خاصی به همراه داشت به دور تا دور حیاط امامزاده نگاه کردم چقدر #احساس_غریبی داشتم،وقتی بر سر سنگ مزار #ننجون و #اقاجون زانو زدم و با دستم خاکهای انباشته شده بر روی #قبر را جمع کردم ،ناگهان #دستی بر روی شانه هام زد و گفت: #کیجا_ته_ننجان_چنه_تسه_مونه_داشتو
وقتی برگشتم دیدم #خاله_زینب هست که با قدی خمیده و عصای چوبی به راه افتاده تا سر قبر شوهر خدابیامرزش بره و فاتحه ای بخونی.
وقتی دوباره به این شهر #پر_دود و شلوغ برگشتم تازه حرف #خاله_زینب روم اثر کرد که چرا زودتر تا زمانی که #عزیزترین افرادم زنده بودند به روستا نمیرفتم تا بجای #بوسه زدن بر #سنگ_سرد_گورستان روی ماهشون رو ببوسم.
#افسوس و صد حیف.......
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
#دلنوشته
#نویسنده_ادمین_من_تو
#کانال_روستای_نج_من و تو
💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸
برخی از ما #هرگز زندگی نمیکنیم بلکه همیشه در #انتظار زندگی هستیم مابجای،آنکه امروز #خوشحال،باشیم به امید یک،آینده خوب وخوش نشسته ایم وبه همین خاطر امروزمان،را از دست میدهیم ،ماوقت بیشتر میخواهیم #پول بیشتر میخواهیم #شغل بهتر میخواهیم،مسافرت و #تعطیلات میخواهیم وامروز امروزبرای،همین از دست خواهدرفت و مابه این مساله اصلاتوجهی نمیکنیم،مهم نیست در #آیند ه چه چیزپیش میاید،اگر امروز میتوانی غذابخوری از #نور_خورشید تابان،لذت ببری و با #دوستانت بگویی و #بخندی،پس خدا را #شکر_کن و از امروزت #لذت ببر و به خاطرات بدگذشته #نگاه نکن و #نگران #آینده نباش،توفقط دراین لحظه از #زنده بودنت مطمنی،پس این #شانس بزرگ را از دست نده وقدر آن را بدان......
🌸 با تشکر از خانم #فریبا_حسن پور🌸
🌸
🌸
🌸🌸
🌸🌸
#دلنوشته
#نویسنده_خانم_فریبا_حسن پور
#کانال_روستای_نج_من و تو
Forwarded from عکس نگار
💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸
امشب #آخرین_شبی که موقع اذان
لیوان #آب_خنک برات یه طعم دیگه داره و عطر #غذا توی خونه ها میپیچه
صدای #خنده ی بعضی ها بلند و
صدای #بغض بعضی ها کنار پنجره ها شنیده میشه.....
رمضان به #شیرینی حل شدن یک #نبات توی چایی تموم شد....
گرمای انرژی بخشش رو #سی_شب به دل های ما بخشید....
خیلی ها تو این شبا از خدا #گله کردند
خیلی ها با #توفیق_بودن صله رحم کردند
خیلی ها #خدارو شکر کردند
خیلی ها #عزیزی رو از دست دادند
خیلی ها به #اونی که ميخواستند رسیدند
خیلی ها #بخشیده شدن از #مسیر کج شون برگشتن.
خیلی ها #مسکوت ماندن و بازهم از حرکت ترسیدن.
اما این #افطار_آخری ازتون میخوام
صدای #دعای_ربنا که #بلند شد
هرکجای این #زمین_گردِ سراشیب بودین
خودتون روبه #پنجره_اتاقی برسونید
وبرای دیده شدن #هلال_آرزو و #خوشبختیِ همه ی #آدم های روی زمین دعا کنید.

🌸آخرین افطار 1396 تون انشالله بخیر و شادی🌸
🌸
🌸
🌸🌸
🌸🌸
#التماس_دعا
#دلنوشته
#ادمین_من_تو_نج
#عیدتون_مبارک
🌸در این #شب_عید_فقط شاخه های #گلی رو تقدیم شما خوبان میکنیم که همیشه به ما ابراز #لطف کردید.🌸
#لطفا_عکس_باز_شود👇👇
💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸

فقط یک #سحر مانده...
فقط یک #افطار مانده....
فقط یک #ربنا مانده....
#دلم میلرزد خدایا،از #شیطانی که به امید پایان یافتن ماه #رمضان کمین کرده است
#خدایا.....
#مهربانا....
به حق همین یک روزی که مانده به #گناهان من گناهکار نگاه نکن تو خدایی کن
خدای از جنس #خودت،از جنس #رحمان و #رحیم بودنت
#هوایم را داشته باش،بر #سرنوشتم سخت ننویس چون تو #خالقی و من #مخلوق
خدایا......
تو را به حق #الغوث های شب قدرمان،برآورده کن حاجت دل همه حاجت مندانی که امیدشان در این دنیای #فانی فقط تویی.....
من بی تو، #فقیرترین_انسان_زمینم...خدایا
🌸
🌸
🌸🌸
🌸🌸
#دلنوشته
#التماس_دعا
#کانال_روستای_نج_من و تو
💕 @rostaye_noj 💕
‍ ‌ #دلنوشته_رمضان

🌸افطار_بیست_یکم
بدون تــو آسمان و زمین، بی تابند!
می بیـــنی؟ ؛
همه دریاها، کاسه شیر، پیشکش کرده اند ؛
تا راهی نشوی.... عـــلی

❄️حسنین...
زینب...
عباس...
التماست می کنند.....
و این مائیم؛ که از پس قرن ها فاصله، التماست می کنیم!

💢شیعه بدون تو، به کدام دیوار تکیه کند؟

آنقدر در نگاه اهل آسمان عزیزی، که شب تولدت به آغوش خدا را... شب قدر نام گذاشته اند.
تو... همه ی اعجاز خدایی، حیدر...
و ما باز درد نداشتن تو را، برای هزارمين بار، لمس می کنیم.

💠یگانه دلبر من... ؛
علی... سهم تـــو بود... نه مــا!
که هزار سال است، در انتظار سهممان از آخرین فرزندش، خیره به راه مانده ايم.

امشب، فقیرترین بنده ات منم،
و دستان خالی ام... به امید تحفه ای عظیم، بالا آمده اند!
مــــــن؛ سهمـــــم را می خواهــــــم!!
سهمم را از خانواده علی...
سهمم را از دامان مادر...
مــــن، یوسفـــم را، می خواهــــم؛ خدا

❄️اذن دعا داده ای و اجابتش را ضمانت کرده ای.
من یقین دارم، که مرا، بدون توشه، راهی نخواهی کرد.


#کانال_روستای_نج_من و تو
Forwarded from عکس نگار
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
💕 @rostaye_noj 💕
#حوض_وسط ده برا ی من #زیباترین حوض دنیاست.
هر روز وقتی به غروب آفتاب نزدیک میشیدم، #ننجون با همون #لحن شیرین و دستهای چروکیده اش،دبه ای بهم میداد تا از #مدباغ آبی بیارم،تا سماور نفتی رو پر از آب و روشن بکنه تا #پدربزرگ خسته از راه با چای لب سوز ننجون خستگی در بکنه.
طبق معمول آب مدباغ قطع شده بود و ننجون گفت برو #دمیون_او_بیار......
سرپایینی و سربالای راه برایم عذاب آور بود ولی اون #حوض بزرگ وسط ده رو خیلی دوست داشتم.....
با گذشت زمان و از دنیا رفتن پدربزرگ و ننجون هیچ وقت دیگه از اون حوض وسط ده #آبی برنداشتم ولی فقط همیشه تو #خاطرم مونده بود که اون حوضم با #گذشت زمان فرسوده و شکسته تر شده بود انکار حوض هم دلش از ناملایماتی های دنیا پر بود.....
ولی وقتی چند وقت پیش برای فرار از این تهران پر دود و دم راهی روستای زیبایم #نج شدم و #وسط ده همان حوض با #رنگ آمیزی زیبا و اثری از اون شکستگی هایش نبود #خودنمایی میکرد،چقدر خوشحال شدم به خود بالیدم هنوزم افرادی هستند که خاطره های کهنه و فراموش شده رو یاداوری کنند.انکار برگشتم به دوران بچگی،به همون روزهای زیبای که فقط آب اون حوض #امید و #روشنایی خونه ننجون بود موقع #بی_آبی و #غروب آفتاب.....
شاید این دلنوشته بهونه ای شد تا همگی از جناب آقای #رستم_برزگر که با دستان توانمند و هنرمندش حوض وسط ده را ترمیم و بازسازی و نقاشی کردند #تشکر و #قدر دانی کنیم.
#دلنوشته
#بهانه ای برای تشکر
#نویسنده_ادمین_کانال_من_تو
#کانال_روستای_نج_من و تو
💕 @rostaye_noj 💕
#لطفا_عکس_پایین_باز_شود👇👇👇
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#دلنوشته

سالهای زیادی طی شد. چشمها از خیره ماندن و دستها از فروماندن، فروماندند. دادها بر بیدادها کشیده شد و مظلوم جایی میان جهان پیدا کرد

***
سالهای زیادی طی شد.
قلب مهربانی هر دم دریده شد.
قرنها، دعای آمرزش طلبی بهترین مرد، در دل شب، شنیده نشد.
هرچند جانش را خدا در امان گذاشته بود،
گاهی اگر صدقه ی مۆمنی بدرقه ی راهش نبود، او نیز از رنج بیماری آه می کشید،
هر چند زندگی دشوار بود،
اما زندگی را با مقصدی عظیم طی می کرد.
هر چند نگاه های منتظر کم بودند و سهم خواه،
حتی لحظه ای، نگاه از چشمان هراسان برنداشت.
هر چند تیغ تیز #گناه سد آمدنش شده بود،
حتی با پای خون آلود از جاده ی خار نیز فکر برگشتن نکرد.
ماند،
تا نام خدا،
بماند. (2)
ظهور
***
سالهای زیادی طی شد.
چشمها از خیره ماندن و
دستها از فروماندن، فروماندند.
دادها بر بیدادها کشیده شد و
مظلوم جایی میان جهان پیدا کرد.
نور،
سایه را تا دل شب عقب راند و
آرزوی نجات،
ذهنهای ترک خورده ی خشک را،
آب دیده کرد.
از دل وهم و ترس و تیرگی،
از میان خارزارهای انبوه و آواز کلاغ،
گل های ایمان روییدن گرفت.
هر گل برای بی آبرو کردن یک خارزار کافی بود... (3)
***
#سالهای_زیادی طی شد.
اینک،
وقت آن رسیده است،
که آوایی بخراشد سینه ی ستم را ،
و جاری کند آواز خدا را:
«انا المهدی...» .

🌸با تشکر از آقای عمران کریمی🌸

💕 @rostaye_noj 💕