نج،روستای من و تو

#دلنوشته_ای_زیبا
Channel
Logo of the Telegram channel نج،روستای من و تو
@rostaye_nojPromote
1.23K
subscribers
8.55K
photos
1.12K
videos
275
links
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
#دلنوشته_ای_زیبا
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟

میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.

میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
🆔 @rostaye_noj
💕 @rostaye_noj 💕
🌷🌷
🌷🌷
🌷
🌷
#دلنوشته_ای_زیبا
#کوهستان آرام بود باد زمستانی میوزید
رمه در دامن #کوهستان در حرکت بود
پیر مرد چوبش را به زمین میزد از دامن کوه رمه را بسوی خوابگاه خود به #تلار می برد به لب چشمه ای رسید پیرمرد دستو صورتی به آب زد وظرفش را پر آب کرد از بالای گردنه روستا پیداست بود
دود اجاقها حکایت از آن داشت که دخترکهای روستا مشغول درست کردن شام شب هستند
پیر مرد در دلش میگفت کاشکی امشب در خانه بودم
چوب دستم را کنار در میگذاشتم وکلاهم را روی طاق جوراب پشمی را در میاوردم وزیر #کرسی حسابی
پاهام گرم میشد
در این بین رمه به تلار رسیدند و وارد تلار شدند
پیر مرد وارد جونکا شد
کوله بارش راگذاشت
اجاقش را آتش کرد چایی درست کرد برنجی در دیک کوچکش گذاشت وکمی گوشت قرمه با تکه ای قراقروت درقابلامه انداخت غذای مختصری درست کرد مشغول شام واستراحت شد
صدای نفس گوسفندان در تلار می پیچید پیرمرد پاهایش را دراز کرد ولی درد پا ارامش نمیکرد نجوایی با پا میکرد که ای پاهای من شما کوهستانها را از #لمن تا لمسوکلا از پیملت وزنگ زنگ
از لیور ونیلمون تا نازر مرا یاری کردید کمی ارام بگیرید
تا دوباره فردابه چرا گاه بروم
صدای سوز سرما از بیرون میامد پیر مرد در شولا نمد خود دراز کشید شغالها و گرگها از بیرون زوزه میکشیدند و #سگ پارس میکرد کمی ارام گرفت
ودر دلش نجوا میکرد

غم دوران چه خوری شاهی
میرود و شاهی میاید
تو چرا چونه میزنی
اسمان سقفت واین خاک فرشت
اگرم کال چرمت پاره شده پینه زنی
سیاهی شب همه جارا فراگرفت چشمان
پیر مرد بخواب رفت وصدای قلبش میامد
گرگها وشغالان همچنان زوزه میکشیدند وسگ پارس میکرد پیرمرد در خواب میدید
که به روستا رفت ودرایوان نشسته وبیرون را تماشا میکند
#تقدیم به پیر مردهای قدیم
روستا
تهران 96
با تشکر از آقای #قنبر_علی_صالحی