کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#قسمت_بیستم
Channel
Religion and Spirituality
Education
Social Networks
Other
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutPromote
147
subscribers
2.53K
photos
461
videos
2.24K
links
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
📖قسمت بیستم
🏷شرط بندی💰

تقريبًا سال 1354 بود. صبح☀️ يک روز جمعه☝️ مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟🤔بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد.🕛 ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم.⬇️ سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم.💪موقع پرداخت پول،💶 ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شد ما پول نميگيريم.🚫 يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!😳
همه آنها خوشحال از آنجا رفتند.🚶‍♂️من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:😡آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت:
ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود!هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازيکردند.⚅ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا⬆️زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند😳آن روز هم ابراهيم با اختالف زياد برنده شد.💪 شب🌙با ابراهيم رفته بوديم مسجد.🕌 بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص) ميفرمايد:"هر کس پولي💶را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد".و نيز فرمودهاند:"کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود".🚫ابراهیم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد.😳 بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول💶 را به يك خانواده مستحق بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن.هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر،💪بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان!😳 ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم.🚫 آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن😂 ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و...
ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.🚫
٭٭٭
دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازيآباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم!😔 آخرای بازي بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد.😡 از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد🚶‍♂️ وتوپ را گرفت.🏐بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟
از بچه هاي نازيآباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سرچي!؟🚶‍♂️ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري.او هم قبول كرد.ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم.😳 او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!😡
٭٭٭
ابراهيم به جز واليبال 🏐در بسياري از رشته هاي ورزشي مهارت داشت.☝️در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود. تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقلاب
تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند🚶‍♂️تجريش .نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن
از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. فراموش نميكنم.🚫 ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!⬆️اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقالب هر هفته ادامه داشت.🔃ابراهيم فوتبال⚽️ را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد🎾 بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود.
ادامه دارد...
#قسمت_بیستم
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
#رمان
🔰@quran_sut
🔰instagram.com/quran_sut
🌸🍀🌺🌹🌷
📝
📖
📚
📔
#راه_زندگی

1⃣ #قسمت_بیستم
⬅️ #احترام_از_روی_ترس

💠 از دست و زبان بعضی خیر می بارد ، برخی هم جز گزند و بدی چیزی به مردم نمی رسانند.این کجا و آن کجا؟


🔵 گاهی برای اینکه مزاحم کسی نشوید سراغشان نمی روید گاهی هم پروا و‌پرهیز و دوری و گریز که بیم دارید حرف تند ، دشنام ، یا آزار نسبت به شما داشته باشد و وقت و آرامش و آسایش شما رو سلب کند.

🔶 گاهی هم ممکن است همین آفات و صدمات در برخورد و گفتار شما نسبت به دیگران باشد و آنان صلاح خویش را در این ببینند که کمتر دور و بر شما پیدا شوند.


وقتی می توان حوزه ای از #جاذبه پیرامون خود به وجود آورد چرا سیم خاردار #دافعه دور خود بکشیم؟

⚪️ بدترین مردم کسی است که مردم به خاطر ترس از شرارت و بدی او ، پرهیز و احترامش کنند.
🔰 #امیرالمؤمنین‌(ع)
📚 غررالحکم،جلد۴،صفحه۱۷۸

🌸 @quran_sut
📕 مشکل عرفان جهان مسیحیت چیست؟ چرا مسیحیت امروز نمی‌تواند عشق به خدا تولید کند؟


#قسمت_بیستم

#جهان_مسیحیت #خدای_ناز_و_مهربان #عشق_خدا #عظمت_خدا #عرفان_های_کاذب #مین‌گذاری #عرفان‌های_وارداتی




💠 حاج آقا، اشکالی دارد بدون این که خدا در دل ما عظمت پیدا کند، همین جوری دوستش داشته باشیم؟

💠 نمی‌شود عزیز دل من! اگر می‌شد، که حرفی نداشتیم. تا حالا ما چقدر نشسته‌ایم پای داستان‌ها و صحبت‌هایی از عشق و محبت و لطف و مهربانی خدا و اشک ریخته‌ایم، حسابی هم گریه کرده‌ایم، امّا بعدش که از جلسه بیرون رفته‌ایم، باز هم اوضاع‌مان مثل قبل بوده و تغییر چندانی در ما ایجاد نشده است؟

💠 چرا از بین اصحاب امام حسین(ع)، از همه بیشتر به اباالفضل العباس(ع) علاقمندی؟ چون قدرت او، هیبت او و علمداری او از همه بیشتر بود. این شدت علاقه به حضرت عباس(ع)، بعد از شدت عظمت و هیبت او در دل‌های ما پدید می‌آید. اگر به شما بگویند: «اباالفضل العباس(ع) یک آقایی بود که خیلی خوب بود و خیلی به برادرش امام حسین(ع) وفادار بود، امّا حیف که ضعیف و نحیف و لاغر بود؛ به حدّی که هر کسی به او تنه می‌زد، درجا زمین می‌خورد! و همان اول جنگ هم شهید شد!» در این صورت آیا باز هم عباس(ع) این‌قدر پیش شما عزیز می‌شد؟!

💠 بعضی‌ها دوست دارند قدرت و عظمت خدا را حذف کنند، و فقط با خدا عشق‌بازی کنند! الان سرزمین نازنین ما که پر است از معنویت و نعمات معنوی، دارد مین‌گذاری می‌شود! عرفان‌های وارداتی و کاذب که از غرب و شرق عالم می‌آیند تا با ظاهر جذاب عرفانی‌های کاذب مانع رسیدن انسان‌ها به عرفان و معنویت واقعی شوند. تا دل تان بخواهد از نویسندگان مختلف غربی و شرقی کتاب فارسی چاپ می‌کنند. نویسندگانی که هیچ دینی ندارند اما با خدا حرف می‌زنند و به اصطلاح خودشان، با خدا عشق‌بازی می‌کنند! کتاب‌های شان پر است از حرف‌های خوب درباره اینکه: خدا ناز و مهربان است، خدا حرف ما را می‌شنود، خدا ما را دوست دارد و از این‌جور حرف‌ها.

💠 ممکن است سؤال شود که این حرف‌های خوب چه ایرادی دارد؟ می‌دانید مشکل جهان مسیحیت چیست؟ مشکل‌شان این است که خدای‌ آن ها عظمت ندارد، فقط مهربان است. تنها کاری که خدایشان بلد است انجام دهد، این است که ببخشد. خدایی که انسان از او حساب نبرد، عاشق او هم نمی‌تواند بشود.

💠 مشکل عرفان‌های کاذب این است که خدای آن ها مهربان و بخشنده است ولی عظمت ندارد. می‌دانید این چه فاجعه‌ای درست می‌کند؟ خدایی که عظمت نداشت، همه می‌خواهند دوستش داشته باشند، ولی در عمل هیچ کس دوستش نخواهد داشت. همه دوست دارند عاشق این خدای عشق‌پرور باشند، ولی کسی عاشق خدایی که عظمت ندارد، نخواهد شد.




📌 #ادامه_دارد...


📗 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟
✍🏻 #استاد_پناهیان ، ص 66
📚 #کتاب_بازی ...


منبع: کانال رسمی #استاد_پناهیان


🔰 @k_e_quran_etrat
رمان دا قسمت 20
@iranhejab
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_بیستم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.


🔰 @k_e_quran_etrat
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_بیستم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.
📌برای شنیدن قسمت های قبلی داستان، هشتگ #دا لمس کنید.


🔰 @k_e_quran_etrat
💠#داستان

#نوجوان_وهابی
در #تقابل_اندیشه_ها


#قسمت_بیستم: ( در #تقابل_اندیشه_ها )


محرم تمام شد اما هیچ چیز برای من تمام نشده بود ... تمام سخنرانی ها و سیرهای فکری - اعتقادی نهضت عاشورا، امام شناسی، جریان شناسی ها و ... باب جدیدی رو در برابر من باز کرد ... .
هر کتابی که درباره سیره امامان شیعه به دستم می اومد رو می خوندم ... و عجیب تر برام، فضایل اهل بیت و مطالبی بود که درباره اون ها در کتب اهل سنت اومده بود ... سخنرانی شیخ احمد حسون درباره امام حسین هم بهش اضافه شد ... .
کم کم مفاهیم جدیدی در زندگی من شکل می گرفت ... مفاهیمی که با اطاعت کورکورانه ای که علمای وهابی می گفتند زمین تا آسمان فاصله داشت ... دیدگاه و منظرم به آیات قرآن هم تغییر می کرد ... .
شروع کردم به مطالعه نهج البلاغه و احادیث امامان شیعه ... اونها رو در کنار قرآن می گذاشتم ... ساعت ها روی اونها فکر و تحقیق می کردم ... گاهی رسیدن به یک جواب یا نتیجه، چند روز طول می کشید ... .
سردرگمی من روز به روز بیشتر می شد ... در تقابل اندیشه ها گیر کرده بودم ... و هیچ راه نجاتی نداشتم ... کم کم بی حال و حوصله شدم ... حوصله خودم رو هم نداشتم ... کتاب هام رو جمع کردم ... حس می کردم وسط اقیانوسی گیر افتادم و امواج هر دفعه منو به سمتی می کشه ... من با عزم راسخی اومده بودم اما دیگه نمی تونستم حتی یه قدم جلوترم رو ببینم ... .
من که روزی بیشتر از 3 ساعت نمی خوابیدم و سرسخت و پرتلاش بودم ... من که هیچ چیز جلودارم نبود ... حالا تمام روز رو از رختخواب بیرون نمی اومدم ... هیچ چیز برام جالب نبود و هیچ حسی برای تکان خوردن نداشتم ... دیگه دلم نمی خواست حتی یه لحظه توی ایران بمونم ... خبر افسردگیم همه جا پیچید ... بچه ها هم هر کاری می کردن فایده نداشت ... تا اینکه ... .

اون صبح جمعه از راه رسید ...


💢اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...


◀️ #ادامه_دارد ...

✒️ @k_e_quran_etrat