باد اگر بودم از میان گندم زار ها و چنارها از میان شاخ و برگ ها و چمن زارها ..، سراغ موهایت می رفتم سراغِ دامنت ، روســرے ات ..، چـــــــــادرِ گـلـدارت .
موهایت را می بویم مثل شمشادهای قد کشیده مثل بهارنارنج های خوش عطر مثل بوی نم باران و شاخه گلهای اقاقی که با هر نفس زندگی ام را تازه می کند لبهایم را تر می کند حواسم را پرت دوست داشتنت می کند و تنم را با هزاران هزاران بی قراری سرگرم چیدن شاتوت های وسوسه انگیز آغوشت می کند.
روزی دوباره نور از پرده های تیره عبور می کند و ماهی لغزان بر شانه ی راستت آرام می گیرد تو لبخند می زنی و ارواح انگشت هایم لمس می کنند خطوط کنار چشمهایت را
از اون آدمهایی شدم که بین کم و هیچی، هیچی رو انتخاب میکنم، دیگه نه توان آدمهای نصف و نیمه رو دارم، نه رفاقتهای یکی دو روزه، نه هر نوع رابطه انسانی نصفه و نیمه، ترجیحم اینه نداشته باشمشون، نداشتن خیلی از چیزها بهتر از نصف و نیمه داشتنشونه، مخصوصا آدمها.....🍁
باز هم شب شد و فانوس دلم روشن توست.... 🍁🍂 @negahshear
غروب جمعه ی پائیز هرکسی میتواند دلتنگ شود و ادعای عاشقی کند. اگر مرد عشقید اگر میتوانید مثلا ظهر سه شنبه ی تابستان عاشقی کنید. غروب و پائیز و جمعه را که همه بلدند!
از روزی که شناختمت، ماهیان در فضا پرواز میکنند گنجشگکان در آب شنا... و مرگ خودکشی میکند اما نمیمیرد... از روزی که شناختمت، همزمان میخندم و میگریم نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکیست یک بام و دو هواست شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم...
حال غریبی دارم مثل حال ڪافه هاے پاییزے مثل حال غروب هاے غریبش آن ڪه دلِ تنگ را تنگ تر میڪند مثل یڪ درام عاشقانه آرام حال ڪسی ڪه به دلش افتاده اتفاقی در راه است ..!!