یـکـ نـفـسـ تـا رویـا🕊

#زهرا_مصلح
Channel
Logo of the Telegram channel یـکـ نـفـسـ تـا رویـا🕊
@negahshearPromote
1.01K
subscribers
2.89K
photos
299
videos
18
links
به رویا می‌مانی دور و دست نیافتنی   #سابیرهاکا🤍
‍ ‍ نفس کشیدمت
عمیق ، همچون هوای اول صبح !
همانقدر پاک ، همانقدر دلنشین...
نگاهت کردم
دقیق! همچون تابلویی بی نقص!
همانقدر زیبا! همانقدر ظریف ...
گویی بعد از دیدنت ، نفس کشیدنت
لحظه ، لحظه ات را از خودت گرفته باشم
همانقدر خودخواه ، همانقدر مجنون . . .

#زهرا_مصلح
صبح پاییزیتون زیبا🍂🍁
از تمام تو
تنها پیراهنی در خانه مانده
که صبح جای تو چای می خورد
عصرها با من حرف می زند
و شب ها در آغوشم می کشد..!

#زهرا_مصلح🍂🍁
پیراهن اگر تو باشی
میپوشمت!
عطر اگر تو باشی
میزنمت!
شعر اگر تو باشی
میخوانمت!

اما تو نه ‌شعر باش
نه عطر...
پیراهنم باش بگذار بپوشمت
بویت عطر شود
و حالم شعری‌ سپید!

بگذار سروده شویم به عشق
و حالمان چاپ شود در کتابی
به نامِ زنی که
دیوانه‌ی تو بود...!


#زهرا_مصلح🍂🍁
Akhare Donya
Garsha Rezaei
🎶



اڪَر میدانستی
تا ڪجا دوستت دارم
فکر رفتن به سرت نمیزد
آرام در قلبم مینشستی،
زندڪَی ات را میڪردی...
من هم دیڪَر
قرار نبود تا آخر عمر،
با تنها عڪسِ جا مانده از تو
دیوانه وار حرف بزنم.



#زهرا_مصلح🍃

‌‌‌      
@negahshear

▷ ◉──────── ♪♡
‌‌
هوایِ عاشقی با تو،
مثلِ بهارهای گیلان
غیرِ قابل پیش بینی‌ست؛
گاه ابری‌ست
گاه بارانی
و گاه طوفانی...
آنقدر نوسان دارد
که با آفتابی شدنِ آسمان
باید ذوق کرد!
درست مثلِ لبخند های کمیابِ تو،
بعد از چند روز دلگیری!

#زهرا_مصلح🍃
صبح میرسد
چشم میگشایی
این خانه بهار میشود!
لبخند میزنی
اتاق بوی عشق میگیرد
میبینی ؟
تنها برای بخیر شدن صبح
کافیست خواب را کنار بزنی
آغوش بگشایی تا صبح تنها
یک واژه نباشد
آرامش باشد
حال خوب باشد ،
تو باشد !

#زهرا_مصلح
#سلام_صبحتون_شاد❄️
@negahshear
برای آدم های تنهایی مثل ما
هوا سوز سردی دارد
و ما برای نلرزیدن دست هایمان را
دور خودمان حلقه میکنیم
اینجا گاه گاهی باران میگیرد
و اشک هایمان مجال پیدا میکنند
تا زیر باران گم شوند ...
از اینجا که ماییم تا آنجا که تو
بدون دغدغه ،پشتِ پنجره ،
فنجان چایت را
به لب هایت نزدیک کرده ای
و با آرامش بَنان گوش میدهی
هزار زمستان  فاصله است

#زهرا_مصلح❄️
@negahshear
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قایم کرده ام پاییز را در مشتم
و از لای انگشت هایم خاطره می ریزد
هرچه کردم پنهان نشد عطر نسیمی که تو را آورد !
حال، شبیه آن مجسمه ی گوشه ی میز
روزها بی حرکت به ساعت خیره می شوم و از پلک هایم نبودنت می ریزد !
و رفتنِ هر عقربه به جلو ، یک قدم مرا از تو دورتر می کند ...
من پاییز را در مشت هایم قایم کرده بودم و نمی دانم چگونه،
برگ ها پشتِ درِ خانه تلنبار شدند ...

#زهرا_مصلح🍂