مُرکّب حركت

Channel
Logo of the Telegram channel مُرکّب حركت
@morakkabeharakatPromote
907
subscribers
جایی برای شعر و شعور
پایان یک مسافر تنها بود
با کوله‌پشتی‌ تو به راه افتاد
من اشک‌های مختصری بودم
لب‌های کوچکم به گناه افتاد
بوسیدمت دو مرتبه در باران

نم‌نم به رویداد تو خندیدم
آهسته اشک می‌شدم و پرسید:
«آیا زمین به فکر خیانت نیست!؟»
–ابری که خشک بود و نمی‌بارید–
با چند قارقار گذشت آبان

چشمم به چند ظرف گلی افتاد
در موزه‌های قبل‌تر از تاریخ
با هر اشاره‌ای به عقب برگشت
عمر زمین به جاذبه‌ی مریخ!
در کهکشان معلق و سرگردان

با دختران حاشیه‌ی ساحل
با تورها و پولک و مرغابی
در حجله‌های در بغل نوزاد
مادر شدن دومرتبه بی‌خوابی
ماهی کباب، در شب تابستان

یک فصل خاطرات لگد‌خورده
دشتی گلایول از خودشان گفتند
با گوشواره‌ی صدفی در گوش
زن‌های کابل از خودشان گفتند
پاشید خون به شب، به حنابندان

اینجا کجاست؟ عشق که پنهان است!
آن ابر ماه را که پسندیده
با حلقه‌ای به بندگی آورده
مرداب تا هنوز نفهمیده
راهی نمی‌برد به چراغستان

با هر چرا.. معادله‌ای مجهول
ابعاد هستی‌ام متلاشی‌تر
در دخمه‌ای به وسعت اقیانوس
از کرم‌های باغچه ناشی‌تر
سلول‌های مرده، کف زندان

دست و دلم به کار نمی‌آید
کز کرده‌ام درون قفس گویی
نه خانه خانه است نه این دل دل
من زنده‌ام بدون نفس گویی
یک بازمانده از شب بمباران

#آنیسا_معظمی
#مرکب_حرکت
@morakkabeharakat
امشب دوباره توی خانه بحثِ شام است و
من یاد ماهی‌قرمزم در تنگ می‌افتم

«از تُنگ بوی ماهیِ آزاد می آید »
چیزی که وقت شام من هر بار می‌گفتم

من داشتم ماهی‌گُلی را سرخ می کردم
و گونه‌هایم سرخ بود و اضطرابم را.

آهسته پای شام سرخم چکّه می کردم
و شرم می‌کردم که بردارم نقابم را

اما ویارم اضطراب و شرم را بلعید
و در حبابم هضم کردم انتخابم را

یک قصه در من داشت می‌چرخید که بستم
در حال خواب آلودگی تنها کتابم را

جشن و سرودِ قطره‌های اشک در روغن
بیرون کشید از خواب خوش، من را و ماهی را

احساس کردم تختم و پیراهنم خیس است
احساس کردم پاره کردم کیسه‌آبم را

دیدم که خالی مانده‌ام، چیزی درونم نیست
گم کرده بودم داستانم را ... حبابم را

یک لحظه فهمیدم که این جا تخت خوابم نیست!
نه! تخت خوابم!  تخت خوابم! تخت خوابم را.‌‌..

دیدم اتاقم حُقّه‌ای شفاف و تو خالی‌ست
دیدم درون تُنگِ شیشه، بازتابم را !

و داشتم می سوختم که اشک در روغن
بیرون کشید از خواب بد، من را و آدم را

حس می‌کنم تب کرده‌ام، حس می‌کنم داغم
حس می‌کنم که بوی اقیانوس می‌آید

در تُنگِ روی طاقچه یک لِنج می‌بینم
که به خیالش سمت یک فانوس می‌آید

یک عده از پشت نقاب، امشب کنار من
با اضطراب و شرم بحث از شام می‌کردند

یادم می‌آید با گیوتین دور از اقیانوس
یک ماهی آزاد را اعدام می‌کردند

ماهی نمی‌دانست که این بار هم او را
وقتی بخوابد، یک‌نفر در خواب خواهد خورد

حتی به من هم گفت: ماهیتابه که باشی
یک ماهی آزاد در تو، تاب خواهد خورد

تب کرده‌ام از شعله‌های یک اجاق کور
روی تنم ماهی و خواب و اشک در روغن

می سوزد و هی بوی اقیانوس می‌پیچد
مابین خواب قرمز و دنباله دار من...

#پریچهر_یزدانی

@morakkabeharakat

اگر در این ژانر شعر دارید، می‌توانید به آیدی من جهت انتشار در کانال بفرستید

@shahrammirzaii
خون‌شوری

پیش‌متن:

ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون نشسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسه‌ی خون نشسته!

ای آدمِ قهر و غربت! حوای تهدید و تهمت! 
ای قهوه‌ی تلخ خلقت! در کافه‌ی نون نشسته

ای زالِ گیسو بریده! سیمرغِ در سیخ چیده!
ای رستم دل دریده! سیلون و ویلون نشسته

ای اشک‌هایت نوشته متن سخنرانی‌ات‌ را
مأیوس از ملت خود پشت تریبون نشسته؛

سخنرانی:

کو دست ترد و تمیزت! دندان براق و تیزت!
سنجابِ در روبروی گردوی گردون نشسته!

چشمان من کو که آنجا یک سرو خوش قد و بالا
چسبیده به دو کوآلا در باغ زیتون نشسته

گفتی جهان چیست گفتم چرک‌آبه‌ی جوی آبی
در قالب یک حبابی در آب و صابون نشسته

گفتی جهان چیست؟ گفتم؛ سنگینی زنده‌مانی
در زیر خورشید سوزان پشت حلزون نشسته

همزاد‌پنداری مرگ با مادر خانواده
لبخندِ مادربزرگِِ از قاب بیرون نشسته

نمرودِ از پشّه مرده! موسی افعی نخورده!
خاکستر چشم جم بر قلیان قارون نشسته

یا که شکم‌سیری یک شیرِ قفس را جویده
هر نصفه‌شب‌ در کمین پستان میمون نشسته

یا نه «رضاً برضائک»، «سقّیتنا من جمالک»
سگ‌مست از سمّ مهلک در کاخ مأمون نشسته


ای نشئه‌ی دود‌پالا، سر را بگیران به بالا
در پای منقل هیولا در دود افیون نشسته

اول ببلعان دلم را  دوم ببلعان دلم را
ای آن‌که عطرِ تنِ تو در برگِ توتون نشسته

متن:


ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون، نشُسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسه‌ی خون، نشُسته!

می‌خواستی در صبوری، با اشک‌هایت‌ بشوری
این زندگی گهی را  که زور سیفون نشُسته

می خواستی در صبوری با آخرین سرخ مشروب
قلب خودت را بشوری، خون را ولی خون، نشُسته

#شهرام_میرزایی
#مرکٌب_حرکت


@morakkabeharakat
سر بی شام خواب بی بالش
شب جز این با دلم قرار نداشت
عشق با اینکه دوست داشتنی‌ست
کاش آغوش گریه دار نداشت
نیمی از عاشقی فراموشی ست
که‌دلم‌از‌تو انتظار نداشت

بالش گريه را بغل كردم
اشک را در سکوت حل کردم

بعد هم خواب تخت چوبی‌ بود
طعمه‌ی موریانه‌ها شد و رفت
غول تنهایی از چراغ سیاه
توي روياي من رها شد و رفت
ته آیینه ام زنی  مو کند
از دلش از خودش جدا شد و رفت

پاشو از خواب بد بلندم کن!
باخودم با تو چندچندم کن

من که يك بچه توي آغوشم 
گريه ام زود زود می گیرد
می روم بی تو هر کجا بشود
با قطاری که دود می گیرد
انتقام نبودنت را از
هرکسی هر که بود می گیرد


تو که با من همیشه خوب و بدی
بازی عشق و مرگ را بلدی؟

تو نبودی و از تو غیرخودت
هرچه بود و نبود خاطره شد
به خودم آمدم  و لبخندت
پشت یک قاب عکس، منظره شد
عشق با آنهمه  بیا و کیا
دود سیگار پشت پنجره شد

من از اين سرنوشت مي ترسم
از جهنم ...بهشت ...می ترسم

خیره به آفتاب، ابر شدن
با دوتا چشم سایه در سایه
گفتن چند جمله‌ی کوتاه
سرد ،بی روح ،مفت ،بی مایه
ترس دارد نگاه او کردن
(غول توی چراغ همسايه )

شر اين ترس را بکن از من! 
خانه رفتی به مرگ زنگ بزن

بازی نور با سیاهی هام
لرزشم با تكان چند نورون 
بغضم‌و از سكوت لبريزم 
بعد هر زنگ... پای هر تلفن...
جاذبه رمز عشق حوا بود 
كشف شد توي بستر نيوتن!!

هي تكان باز هم تكان خوردم
استکان پشت استکان خوردم

شب‌این خانه گیج و ویج گذشت
تا به کابوس های من برسد
اشک من رود شد غمت ماهی
تا به دریای بی وطن برسد
آن قدر سوختم که پای دلت
به تماشای سوختن برسد

تو از اینجا به بعد نامه بده
به من از سوختن ادامه بده...



#فرناز_فرید

@morakkabeharakat
Zahro Zaferan
Mehdi Nekoueiyan
آهنگ :🎼
زهر و زعفران 🎶💛

صدا و موسیقی:🎙🎹
مهدی نکوئیان
@nkomehdi
شعر:📃
شهرام میرزایی

همخوان: 🎤
نسترن

دانلودبقیه آثارازکانال👇🏻
@nkomehdi


کانال مرکب حرکت
@morakkabeharakat
Audio
اپیزود ۲۹ پادکست ادبی سیمیا با موضوع «چشم» منتشر شد.
در بخش دوم این اپیزود، شعری می‌شنویم از شهرام میرزایی، شاعر هم روزگار ما که نسبت چشم‌ها و این روزها را سروده است.
اپیزود «چشم» را می‌توانید در کست‌باکس و کانال تلگرام پادکست ادبی سیمیا گوش کنید.
#پادکست_ادبی_سیمیا #چشم #شهرام_میرزایی
@simiyapodcast
جاده پیچید و کوه ریزش کرد
روستا زیر سیل خوابش برد
ریل هم از قطار جا ماندو
واگن آنسوی ریل خوابش برد
تله کابین صدای خس خس داشت
ساعت از عقربه فراتر بود
تله کابین میان راه افتاد
راه از مقصد انتهاتر بود
روزنامه فقط حوادث داشت
هذیانهام پر شدند از خون...

هذیانهای دیگری هم هست
هذیانهای آب در زهدان
هذیانهای ناخن و دندان
هذیانهای سنگ و پیشانی
هذیانهای کفش با دالان
عُق بزن تا بریزی اش بیرون...

ماهی رودخانه های سپید
قزل آلای نقره ای باشی
توی استخر باورت بکنند
هذیانهای بارور در تخم
فکر دریای نقره ای باشی
توی روغن شناورت بکنند
چه خلیجی ست توی بهت غروب
آشپزخانه غرق فلس و خون...

فکر کن دخترت،زنت،پدرت
فکر کن انتظار یعنی چه!
فکر کن توی آسمان هستند
فکر کن انفجار یعنی چه!
فکر کن لخته لخته...گُر بکشی
از گذشته...نمیرسی اکنون

بوف بینا بلند شو از خواب
صادقت را سرابها بردند
شب که آبستن فروغی نیست
قله ها بی عقابها مردند
و هدایت کلام گنگی شد
لابلای کتابها مدفون
باز جان کند در شکیبایی
خسرو پابرهنه ی هامون...

پرده را از دریچه خالی کن
دود شو نخ به نخ میان عرق
بغض را توی درزها بِچِپان
باز کن شیر گاز را تا ته
سایه ی آب رفته را بتکان
بند را تا اوین ادامه بده..........

انتهای تکامل میمون!

آزاده بدیهی
@morakkabehrakat
تو حوض آیینه‌ام کسی هی سنگ میندازه
مریم! یکی داره گلومو چنگ میندازه
این عکسهای نوجوون رو صفحهٔ گوشی
هر شب منو یاد زمان جنگ می‌اندازه

یاد رضا یاد ایوب عمّه‌جان یادِ
دانشجوهای کوی دانشگاه و خردادِ...
یاد روزای سبز و شبهای بنفشی که...
این روزا دائم تو سرم آهنگ فرهاده

باز کوچه‌ها باریکن و بسته‌است دکّونا*
باز خونه‌ها تاریکن و شب تو خیابونا
با گیسای قیچی شده بیدای مجنونن
اونا که دارن از گلوی باغ می‌خونن

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر روز می‌میرم

دلگیرم از دست چراغایی که خاموشن
یا اونها که دارن درخت سرو می‌فروشن

ما کم نذاشتیم، تا می‌شد از آشتی گفتیم
از بذر امیدی که تو دل کاشتی گفتیم
از آدمیت از شرف از عشق، آزادی...
از چیزایی که پا روشون نگذاشتی گفتیم

ما با اونا از لذت پرواز گفتیم و
اونا برامون خواب زنجیر و قفس دیدن
ما رو چقدر از بازیشون بیرون نگه داشتن!
ما رو چقد تنها به چشم خار و خس دیدن!

کاشکی می‌شد راحت صدا زد صبح فردا رو
کاشکی می‌شد خوابید فقط خوابید شبها رو...
کاشکی می‌شد بی‌چشم گریون رد شد از این دود
کاشکی می‌شد تو خواب گذشت این برف و سرما رو

کاش این روزا یک قصه بود از روزگاری دور
کاش می‌پریدیم از سرِ دی تا بهاری دور
کاش باورامون  باورای اون قدیما بود
می‌شد نشست و منتظر شد تا سواری دور...

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر لحظه می‌میرم

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

کاشکی ببینیم آخرش خورشید فرودین
با گیسای رنگ طلاش می‌شینه رو پرچین
کاش بشکنه با خنده‌های روشنی یک روز
این بغض بی‌درمون و این غمباد بی‌تسکین



#پانته_آ_صفائی

کانال مُرکب حرکت
@morakkabeharakat
برای ....

گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
و در شقیقهی مرد ترانه‌خوان پیچید

شکسته‌های صدایش به دست باد افتاد
و در بریده‌ی گیس زنی جوان پیچید

نه از دریچه‌ی انگشت دود سیگارش
نه عطر چایی داغش در استکان پیچید

شبانه شرشر باران کوچه غسلش داد
صدای گریه‌ی من توی ناودان پیچید

سپیده سوخته هایش پرنده شد -آتش-
-شد و به بال تمام پرندگان پیچید

گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
به شکل مرگ، و تا مغز استخوان پیچید

زمانه نسخه‌ی آتش برای حنجره ات
درون گیس سفید زنی جوان پیچید

و هفت بند تو را مولوی شدم آن شب
و هفت بند مرا آتش، همچنان پیچید

نه آسمان گره کفش هات را وا کرد
نه دست و پای تو در زلف نردبان پیچید

و من اتاق خودم را به بادها دادم
و بوی نعش تمام پرندگان پیچید

گلوله گرم شد اما پرنده های صدا
میان این همه آتش ن/می توان پیچید!

#شهرام_میرزایی
از کتاب سکسکه های یک مست

@morakkabeharakat
ببین بهار شده! پَر گرفته باد، عزیزم!
بخند گرم و بگو: گریه زنده باد! عزیزم!
ببین چه ماهیِ سرخی نشسته گوشه‌ی چشمم
دعای آخرِ سالَت، جواب داد عزیزم!
به آب گوش نکن، عنصرِ وجودِ تو باد است
بپوش موقعِ غم دامنِ گُشاد، عزیزم!
دوباره اخم نکن، چون که سال،سالِ من و توست
برام قصه بگو، قصه‌های شاد، عزیزم!

[و اسمِ کوچکِ من چیست بعدِ این همه حسرت؟
به من به جای «عزیزم» بگو: «جواد» عزیزم]

ببین بهار شده! پس لباس‌های نواَت کو؟
دوباره خوشه شدم، دسته داس‌های نواَت کو؟
دوباره استرسِ «بعد از این چطور بخوابم؟»
تو حرفِ تازه نداری؟ هراس‌های نواَت کو؟
من از تو دور نشستم که خوابِ گریه نبینی
صدات نیست...الو...! التماس‌های نواَت کو؟

ببین بهار شده!
+چشم‌های پنجره روشن
و از تقاصِ تو سیگار، پای پنجره روشن...
که رفت پنجره خوابید و شب بخیر نگفتی
و چشم‌هام نشستند جای پنجره، روشن!
که التماس کنم: یک دقیقه نور بتابان!
تو بارگاه نداری خدای پنجره_روشن؟!

ببین بهار شده تا دوباره برگ بیاری
که تکه های مرا زیرِ چشم هات بکاری
[دوباره خواب؟]
تو اصلا کدام گونه‌ی ابری؟
که آیه آمده اطرافِ من نیای و نباری
تو که برای خودت، نسخه‌هات حاضر و بازند
بگرد، در کیفت قرصِ ضدِّ گریه نداری؟

ببین بهار شده!
+کو بهار؟
-خسته نباشی
برو از این شبِ ابری کنار، خسته نباشی
چقدر کوفته ام...دارم از ستاره میفتم
بگو به رسمِ ادب، سایه وار،:«خسته نباشی!»
من انتهام همین جاست که ملاحظه کردی
+همیشه شعر می آید به کار؟
-خسته نباشی!
تو کارِ سخت نکن، دوست داشتن هیجان است
کنارِ سبزه مرا هم بکار خسته، نباشی...
چقدر مهر به من داری از نخواستنی‌ها
-چقدر شیرینی
+زهرِ مار!
-خسته نباشی!

ببین بهار شده! (نوری از ستارگی من)
لباسِ تازه بینداز، روی پارگیِ من

برای یک غمِ تا خورده، هفت سین که نداری
همیشه کاملی از جمله...(نقطه چین که نداری)

چه سالِ روشن و خوبی ست با مچالگیِ من
اُتو بِکِش به تنِ سی و چند سالگیِ من

تو آدمی و شبیهم غمِ غزل که نداری
و دست و لب داری، بوسه و بغل که نداری

نگاه کن به سناریوی دوندگیِ من
که می رسد به جنون انتهای زندگی من

کجای تقویمی؟ بغضِ روز و شب که نداری؟
صدات نیست...الو...! کوهِ برف...! تب که نداری؟

ببین بهار شده! پس بزن، بکوب عزیزم!
بزن به گُرده ی من بعدِ رقصِ چوب، عزیزم!
که یک‌ درخت اگر بی کس است، ترس ندارد
و دردهاش می ارزد به دارکوب، عزیزم
چه سالِ روشن و...
+خوبی؟
-چطور حرف نداری؟
برام قصه بگو‌! قصه های خوب، عزیزم!

#جواد_کاظمینی


کانال مرکب حرکت
@morakkabeharakat
زنی/که میوه‌ی ممنوعه‌ست
زنی/که بیوه‌ی ممنوعه‌ست
شراب و شیوه‌ی ممنوعه‌ست
در استکانِ ننوشیده

شراب‌خانه‌ای از شرم است
بلوغ ماهی خونگرم است
مِهی غلیظ، مِهی نرم است
اگر لباس نپوشیده!

[زنی که صاعقه‌وار آنک...]
بلند مرتبه و زیرک
بدون حلقه و بی‌مدرک
شناسنامه‌ی من بوده

به یاد گردن خیس قو
به یاد گَرد رم آهو
مداد می‌کشد و ابرو
فقط ادامه‌ی من بوده

زن موقّر در تذهیب!
زن مراقبه و تهذیب!
مرا ببوس به هر ترتیب
که خیر آخرتم این است

به چرخش صدف و کوسه
کنار ساحل و سنبوسه
مرا ببوس پس از بوسه
شروع عاقبتم این است

بگیر گیس زلیخا را
حسود باش، زن زن‌ها
مرا بعشق که عقل اینجا
زرنگ کوچه‌ی خالی بود

در این کشاکش حبل‌الله
مرا که خشک شدم در چاه
بکش بکش که بگوید ماه
چه یوسفی متعالی بود

بریده اند جهاتم را
و پنجه‌ی حملاتم را
عقاب هستم و ذاتم را
نمی شود به پرستو گفت

دلم گرفته و چرکین است
دلم پُر است که سنگین است
به لاک‌پشت که غمگین است
چگونه می شود آهو گفت؟!

#شهرام_میرزایی
از کتاب #مراقبت_از_تاریکی

پ.ن:
الف. عکس مربوط به هشت مارس 1357 است که #هنگامه_گلستان آن را ثبت کرده است.

@morakkabeharakat
https://www.instagram.com/p/CYt9V-5KAWA/?utm_medium=copy_link

خبر چاپ دوم کتاب‌های سکسکه‌های‌ یک مست و مراقبت از تاریکی

می‌توانید جهت خریداری از طریق تلگرام، واتساپ یا اینستاگرام هماهنگ باشید :
شماره تلگرام و واتساپ:
09032466117
آیدی تلگرام:
@shahrammirzaii

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CYt9V-5KAWA/?utm_medium=copy_link

شهرام میرزایی

کانال مرکب حرکت
@morakkabeharakat
Koolbar - Mohsen Bidvazi
<unknown>
#کولبر
خواننده: محسن بیدوازی

شعر: شهرام میرزایی

میکس و مستر: مهدیار ساجدی


@morakkabeharakat
از کجا تا کجا قرار منی ؟
توی آیینه انکسار منی
هم مرا توی بند خود کردی
هم خودت نقشه فرار منی
من تو را انقلاب خواهم کرد
کودتا کردمت، شعار منی
ای خداحافظی یِ یکطرفه
گل خشکیده بر مزار منی
(عاقبت از تو دل نخواهم کند)

از کجا تا کجا برای توام
حاصلضرب انزوای توام
گه گداری ورق بزن خود را
تا ببینی که لابلای توام
تن تو استراتژیک و سهی
در پی فتح دکمه های توام
گرچه مغروق سایه ها شده ای
در نهایت که ناخدای توام
(زنده ام تا که زندگی نکنم )

لعنتی بعد تو بهاری نیست
هیچ زخمی پس از تو کاری نیست
گرچه با رفتنت مرا کُشتی
این بجز مرگ انتحاری نیست
شهرِ بی یارِ تو برای خودت
بعد از این قصّه شهریاری نیست
و بجز زنده باد تنهایی
بر لب سرد من شعاری نیست
( خسته ی زنده بودنم بی تو )

کفر گاهی مسیر ایمان است
هرکه کافر شود مسلمان است
هرچه دیدم چراغ قرمز بود
آخرین راه چاره عصیان است
به گمانم خود خدا هم از
وضع این قائده پشیمان است
ما به تنگ آمدیم و قافیه نه
بخدا وقت سوت پایان است
(ننگ دفتر نگشته که شعرم )

آنقدر در درون خود ماندم
همه ی من درون من گندید
در فراسوی اینهمه تردید
عاشقی هم به ریش من خندید
سکس کردیم و عشق باطل شد
در الفبای عشق باید رید
آنقدر خود به خود رکب زده ایم
که تن آینه به خود لرزید
( زندگی نام دیگر مرگ است )

و پس از اینهمه نمرگیدن
ترس از اینهمه نترسیدن
اعتراف و دروغِ مصلحتی
و مرا پشت میله ها دیدن
می کشیدم شبیه قلبم تیر
دود گشتن ولی نحرفیدن
عاقبت شاعری مرا بسرود
بعد مشروب و سکس و رقصیدن
اختناق است و صد گلو فریاد
درد دارد سکوت و فهمیدن
( ظاهراً اعتراض وارد نیست )

#مرتضی_شاکری


@morakkabeharakat
فراخوان سومین دورۀ جایزۀ ملی حسین جلال‌پور (جایزۀ مستقل غزل)
دی‌ماه 1400 – بندر گناوه
دبیرخانۀ جایزۀ ملی غزل حسین جلال‌پور با اعلام آغاز به‌کار دورۀ سوم این جایزه، از غزل‌سرایان، پژوهشگران و ناشران محترم دعوت می‌کند تا در صورت تمایل آثار خود را به دبیرخانۀ این جایزۀ ملی ارسال نمایند.
بخش‌های جایزه:
1- غزل‌های ارسالی (حداقل 3 و حداکثر 5 اثر)
2- مجموعه ‌غزل چاپ شده (کتاب می‌بایست در یکی از سال‌های 1399 یا 1400 چاپ شده باشد)
3- پژوهش، مقاله و پایان‌نامه (مقالات و پژوهش‌ها صرفاً می‌بایست در خصوص غزل باشد).
مراحل جایزه:
1. ثبت نام در سایت جایزه به آدرس: www.hjpa.ir
2. ارسال آثار و مدارک
3. داوری آثار رسیده به دبیرخانه
4. داوری نهایی آثار و انتخاب برگزیدگان جایزه
مقررات و شرایط ثبت نام:
1. حداکثر سن برای حضور در بخش غزل‌های ارسالی 30 سال است.
2. بخش‌های کتاب و پژوهش شرایط سنی ندارد.
3. بیش از نیمی از شعرهای کتاب‌های ارسالی در بخش مجموعه اشعار می‌بایست در قالب غزل سروده شده باشد.
4. همه داوطلبان در مرحله ثبت‌نام لازم است تصویر کارت ملی خود را در سایت، بارگذاری نمایند.
5. افراد متقاضی در بخش مجموعۀ غزل می‌بایست مجموعه اشعار خود را اعم از جلد، صفحۀ شناسنامه و اشعار کتاب را در وب‌سایت www.hjpa.ir بارگذاری نمایند. فایل ارسالی با فرمت PDF باشد. لازم به ذکر است افراد متقاضی در این بخش، می‌بایست 5 نسخه از کتاب خود را نیز به دبیرخانۀ جایزه ارسال نمایند.

داوران بخش پژوهش:
- محمدرضا روزبه
- کبری موسوی قهفرخی
- بهمن بنی‌هاشمی
داوران بخش کتاب غزل و غزل‌های ارسالی:
- مجتبی صادقی
- غلامرضا طریقی
- شهرام میرزایی
- صالح دروند
- زینب چوقادی
دبیر جایزه:
حسن فرهادی
برنامه زمان‌بندی جایزه:
1. اعلام فراخوان و شروع ثبت نام: چهارشنبه 31 شهریورماه
2. آخرین مهلت ارسال آثار: پنجشنبه 29 آبان‌ماه
3. دسته‌بندی و ارسال آثار برای داوران: 29 و 30 آبان‌ماه
4. داوری آثار: 1 تا 30 آذرماه
5. اعلام اسامی منتخبین: چهارشنبه 1 دی‌ماه
6. اختتامیۀ جایزه: 11دی‌ماه 1400
راه‌های ارتباطی با دبیرخانۀ جایزه:
استان بوشهر، بندر گناوه، صندوق پستی: 75318352
تلفن: 09025670071
ایمیل: hjpa.ghazal@gmail.com
Forwarded from مُرکّب حركت
🔻


ده ِشهریور است! خوشحالم
ده ِشهریور است!غمگینم
می روم سینما ، بدون هدف
وسط ِگریه فیلم می بینم

ده ِشهریور است، دستت کو_
کیک را با تو چند تکه کنم!؟
مثل قلب ِبه میخ آویزان،
توی دستت یواش چکه کنم

ده ِشهریور است،شهریور!
اول ِاسم ِعاشق من بود
میوه را پوست کندم و گفتم:
“عشق یک جور پوست کندن بود“.

دود ِسیگار بود، تا فهماند
چشم، یک کار دیگرش گریه است
مثل شمعی که از دو سر روشن!
اولش گریه، آخرش گریه است

رد بوسه به صورت من بود
وسط خنده و لب و ماتیک
تلفن های آخر شب تو
به من ِ منتظر، من ِتاریک

عشق، امضای”دوستت دارم“
آخر نامه های خیسم بود
نسبت ِبی شناسنامه به هم
فحش ناموسی پلیسم بود

توی تاکسی گرفتن دستت!
مثلاّ رفتن به دانشگاه!
اول شب قدم زدن با تو
آخر شب قدم زدن با ماه...

شمع ها را بچین و روشن کن
آه ِ خود را یواش فوت کنم
بغلم کن، ولی اجازه بده
بعد گریه فقط سکوت کنم

ده ِشهریور است، چشمم را
به دوتا ابر دور می دوزم
مثل کبریت خیس، خاموشم
مثل سیگار نصفه می سوزم.



شهرام میرزایی
@morakkabeharakat
سلام دوستان
مقداری از تیراژ کتاب #مراقبت_از_تاریکی را برای رونمایی تبریز و تهران نگه داشته بودم که با توجه به لجام‌گسیختگی کرونا در کشور و اهمیت سلامت دوستان، بعید می‌دانم به این زودی این رونمایی اتفاق بیفتد به همین منظور تصمیم دارم شخصا کتاب ها را با امضا به دوستانی که تمایل دارند با افتخار ارسال کنم .

قیمت کتاب بیست و پنج هزار تومان
هزینه ارسال سیزده هزار تومان


آیدی من به اسم شهرام میرزایی جهت هماهنگی
@shahrammirzaii
Forwarded from کنصفر | Consefr
[اپیزود یک]
و عشق مذهب بی‌دینی‌
درست‌دیدن بد‌بینی‌
روان‌شناسی بالینی
میان گریه‌ و بالش‌هاست

زن مداد و لب و ابرو
کشیده‌چشم‌ تر از آهو
و چندتارِ سفید مو
به زیر لایه‌ای از مش‌هاست

زنی‌ست، مردمکش تاریک
بلند قدٌ و کمر باریک
همیشه بر لب خود ماتیک
اگر چه دور ولی نزدیک

در آبشار شناور؛ زلف
اتو کشیده‌ی شب در زلف
نبستن دل من بر زلف
میان کشمکش کش‌هاست

#شهرام_میرزایی

🔗 ادامه‌ی این #شعر را در وب‌سایت کنصفر بخوانید:
consefr.com/?p=1661

@consefr
مزرعه ی حیوانات!
برای جورج اورول

خانه بر دوش بودم و حلزون
خانه‌ای بعدِ اعتراض گرفت

گریه بند آمد و زن ِروباه
رفت از مزرعه پیاز گرفت

سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و گاز گرفت

مرغ همسایه ی خیالاتی!!
زیر پرهاش تخم غاز گرفت

که خروس خودش خروسک داشت.

دُم روباه را قسم خوردند
پیش ماها دروغ‌سنج نبود

پشت ویرانه‌ای جناب جغد!!
روی جفت‌اش پرید و...گنج نبود

اسب خندید، گفت:[بی/گاری]!؟
خر ولی فکر دسترنج نبود

گفت میمونِ از دُم آویزان
قلب وارونه مثل پنح نبود!؟

سر تکان داد بز، ولی شک داشت.

آسمان تخم کرد در چشم ِ
لاک پشت ِبه پشت افتاده

و پلنگ  گرسنه‌ی نر، خوووب!
حقّ خرگوش ِ ماده را داده

گرگِ در گلّه رفت با کامیون
سگ خوش پارس! آن ور جاده

گورخر هي بلند تر خندید
اسب گفت:«ی حرام تر زاده!»

ژن غالب همیشه جفتک داشت.

بعد از اینکه رییس دهکده شد
به همه گفت خر! جناب الاغ!

دید برف است و سرد و تاریک است
کرم شب تاب رفت توی چراغ

بین تفسیر عشق، بز فرمود:
«قلب چیزی ست در کنار جناق»

«با تقاضای عقل و نفس و حواس»
شاه با دو کنیزکش در باغ

خانم شاه با ملیجک داشت....

عده ای مار ِ داخل کیسه
عده ای کیسه دوز ِ مار شدند

عده ای که شكارچی بودند
زودتر از همه شکار شدند

خوک ها بمب را به خود بستند
بعد الله و...تار و مار شدند

کرد زرافه گردنش را خم 
شیرها یک به یک سوار شدند

کرکس از لاشه سهم کوچک داشت.

در پتویم پلنگ لجبازی ست
بغلم ترس‌لرز ِخرگوشی

گوش کردم به سردِ دیوارم
چه شب ِخالیِ پر از موشی

با خودم خیسِ گریه خوابیدم
بعد حمام و بی‌هماغوشی

اول بدبیاری عشق است
بوسه آخر و فراموشی!

باد چشمی به بادبادک داشت.

کوه آتشفشان که می گویند
جگر ماست که سرش باز است

خرس در پرتگاه با خود گفت
غار آیا که آن ورش باز است!؟

مار پرسید در دهان عقاب:
زندگانی کبوترش "باز" است!؟

قفل ِبسته ست "آدمیت" اگر
باغ وحش جهان درش باز است

گفت میمون به خود مبارک باد!!

مصرع داخل علامت از حدیقه الحقیقه سنایی غزنوی است.

شهرام میرزایی
ُرکّب_حرکت
#جورج_اورول.






I'm on Instagram as
@shahrammirzaii121. Install the app to follow my photos and videos. https://www.instagram.com/invites/contact/?i=156hh01b23ji6&utm_content=3xdgrom

کانال مُرکّب حرکت
@morakkabeharakat
در روزگاری که چون گذشته، شعر نه شور می می آورد
و نه شعور، نه دلی می‌برد نه گلی بر سر جامعه‌ی سرگرم‌شده‌ می‌زند و نه در اولویت مایحتاج های روحی و فرهنگی مردم است؛ ما اجتماع اندک ادبیات دل‌خوش به معجزاتی هستیم که یک روز از قلب‌ها شروع شده و در دهان‌ها منتشر می‌شوند و آگاهی را در خانه‌ها، صف‌های مترو، پشت نیم‌کت‌های دانشگاه و فضاهای غیرواقعی هدیه می‌برد.

شاید این وظیفه برگرده‌ی ترد شعر بار گرانی باشد اما به قول شاعر یأس و آیینه:

زبان بوی گل چون غنچه بیدل کس نمی‌فهمد
فغان نازکی دارم، اگر افتد به گوش او

باری از بین۴۱۳ اثر رسیده به دبیرخانه‌ی جشنواره، پس از پالایش اولیه از حیث اشکالات ابتدایی شعر از جمله اغلاط وزنی و قافیه‌ای و مرکب یا مرکب نبودن اشعار توسط آقایان محمد ارثی زاد، بهرام خلیلی و وحید حیاتلو در بخش آزاد،۲۶۶ شعر مرکب و در بخش ویژه‌ی کودکان کار ۴۳ شعر مرکب و غیر مرکب در اختیار هیئت داوران گذاشته شد و طی دو‌هفته‌، اشعار کدگذاری شده مورد ارزیابی قرار گرفت که هیئت داوران نظر عمومی خود را در خصوص کیفیت و کمیت اشعار بیان می‌کند

الف. اشعار مورد بررسی از حیث زبان، استفاده‌ی مناسب از گزاره‌های تصویری و ارزش‌مندی موضوع و پرداخت محتوا نسبت به اشعار سایر جشنواره‌ها در حد مطلوبی بود و عموما از رفتارهای عاریتی زبان، تکرار محتواهای شاخص شاعران گذشته پرهیز می‌کرد.

ب.فرم گریزی قاعده‌مند ویژگی اصلی اشعار بخش آزاد بود که از شگردهایی از جمله تلفیق و ترکیب قوالب سنتی، قوالب ابتکاری، تلفیق موضوعات در یک کلان موضوع عام و گاه از شگردهای تلفیق زبانی بهره می‌برد که طبیعتاً در ادبیات گذشته این حجم مولفه‌های شعری مذکور، بی‌سابقه یا کم سابقه می‌باشد.

ج. از نکات ضعف اشعار نیز می‌توان به تکرار در خود و یا تکرار درون سبکی اشاره کرد که با توجه به عمر این نحله‌ی ادبی باید تعداد این تکرار ها کم‌تر و کم‌تر می‌شد.

اضافه بر این این با توجه به نمرات نزدیک اشعار، هیئت داوران تصمیم گرفته است دو نفر را نیز به جمع شاعران دارای مقام اضافه کند که نتیجه‌ی نهایی به شکل زیر است.





هیئت داوران مقام اول شعری را که به طور اخص نماینده‌ی تام نحله‌ی ادبی مرکب حرکت باشد را در بین این اشعار ارسالی تشخیص نداده و امیدوار است در سال‌های بعد نقصان جبران بشود.

جایزه‌ی نقدی مقام دوم به همراه لوح تقدیر جشنواره مشترکا به مطلع شعر
من فوبیای ابتدا وانتها دارم
در شعرهای من همیشه پله‌برقی هست
سروده‌‌ی آقای حامد عباسیان و مطلع شعر
چندم بهمن است آیدا جان
که قرار است شمع فوت کنی
سرکار خانم آیدا دانشمندی تعلق می‌گیرد.

مقام سوم جشنواره ادبی مرکب حرکت به همراه لوح تقدیر و جایزه‌ی نقدی به شعر
دندان نیش کاشته‌ام تا
چشمم فقط به کاه نباشد.
سروده‌ی آقای سجاد ناصری اختصاص یافته است.

همچنین از بین ۴۱۳ اثر ارسالی به دبیرخانه‌ی جشنواره شش اثر در بخش آزاد غیر از نفرات دوم و سوم از نظر هیئت داوران شایسته تحسین و تمجید و دریافت جایزه‌ی نقدی به همراه لوح تقدیر می‌باشند که اتفاقا فاصله‌ی امتیاز بسیار اندکی با نفرات برگزیده داشتند که بدون اولویت و بر اساس حرف الفبا به شرح زیر است
آقای رحمت الله رسولی مقدم
سرکار خانم سارا سلماسی
آقای صالح سبک ملک
آقای محمدرضا طباطبایی
آقای جواد کاظمینی
سرکار خانم پریچهر یزدانی



در بخش ویژه‌ی جشنواره که مختص کودکان کار است، جایزه‌ی نقدی جشنواره به اسم برگزیدگان توسط یکی از داوران جشنواره در اختیار کودکان کار قرار خواهد گرفت.

نفرات برگزیده و شایسته بخش کودکان کار نیز به شرح زیر است

الف. نفر اول بخش کودکان کار با اعطای لوح تقدیر جشنواره سرکار خانم آرزو صفدری
ب. نفر دوم بخش کودکان کار با تقدیم لوح تقدیر جشنواره سرکار خانم مریم حسین زاده
ج. نفر سوم بخش کودکان کار با اعطای لوح تقدیر جشنواره سرکار خانم فاطمه شمس

تقدیری ها
الف. آنیسا معظمی
ب. راضیه صابریان






طبیعتاً جای بسیاری از عزیزانی که شایسته‌ی حضور در لیست نهایی بودند و اکنون نیستند خالی‌ست، دوستانی که بیشتر از یک دهه‌ی است در ژانر مرکب حرکت قلم‌فرسایی می‌کنند و از آبرومندان این نحله هستند غیر از مولفه‌های ثابت شعری دخالت عنصر سلیقه در ارزیابی یک شعر از سوی هر داوری اجتناب ناپذیر و قابل احترام است مطمئنا این رقابت‌ها ضمن ارزیابی کلی بیشتر جنبه‌ی تشویقی برای جامعه‌ی ادبی بزرگ مرکب حرکت دارد و این خانواده‌ی ادبی جمعا برنده‌ی نهایی ادبیات هستند.

بیستم خرداد هزار چهارصد
هیئت داوران
شهرام میرزایی
وحید نجفی
طاهره خنیا



@morakkabeharakat

https://www.instagram.com/p/CP_vFi2h16n/?utm_medium=copy_link
Telegram Center
Telegram Center
Channel