خونشوری
پیشمتن:
ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون نشسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسهی خون نشسته!
ای آدمِ قهر و غربت! حوای تهدید و تهمت!
ای قهوهی تلخ خلقت! در کافهی نون نشسته
ای زالِ گیسو بریده! سیمرغِ در سیخ چیده!
ای رستم دل دریده! سیلون و ویلون نشسته
ای اشکهایت نوشته متن سخنرانیات را
مأیوس از ملت خود پشت تریبون نشسته؛
سخنرانی:
کو دست ترد و تمیزت! دندان براق و تیزت!
سنجابِ در روبروی گردوی گردون نشسته!
چشمان من کو که آنجا یک سرو خوش قد و بالا
چسبیده به دو کوآلا در باغ زیتون نشسته
گفتی جهان چیست گفتم چرکآبهی جوی آبی
در قالب یک حبابی در آب و صابون نشسته
گفتی جهان چیست؟ گفتم؛ سنگینی زندهمانی
در زیر خورشید سوزان پشت حلزون نشسته
همزادپنداری مرگ با مادر خانواده
لبخندِ مادربزرگِِ از قاب بیرون نشسته
نمرودِ از پشّه مرده! موسی افعی نخورده!
خاکستر چشم جم بر قلیان قارون نشسته
یا که شکمسیری یک شیرِ قفس را جویده
هر نصفهشب در کمین پستان میمون نشسته
یا نه «رضاً برضائک»، «سقّیتنا من جمالک»
سگمست از سمّ مهلک در کاخ مأمون نشسته
ای نشئهی دودپالا، سر را بگیران به بالا
در پای منقل هیولا در دود افیون نشسته
اول ببلعان دلم را دوم ببلعان دلم را
ای آنکه عطرِ تنِ تو در برگِ توتون نشسته
متن:
ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون، نشُسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسهی خون، نشُسته!
میخواستی در صبوری، با اشکهایت بشوری
این زندگی گهی را که زور سیفون نشُسته
می خواستی در صبوری با آخرین سرخ مشروب
قلب خودت را بشوری، خون را ولی خون، نشُسته
#شهرام_میرزایی
#مرکٌب_حرکت
@morakkabeharakat