برای ....
گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
و در شقیقهی مرد ترانهخوان پیچید
شکستههای صدایش به دست باد افتاد
و در بریدهی گیس زنی جوان پیچید
نه از دریچهی انگشت دود سیگارش
نه عطر چایی داغش در استکان پیچید
شبانه شرشر باران کوچه غسلش داد
صدای گریهی من توی ناودان پیچید
سپیده سوخته هایش پرنده شد -آتش-
-شد و به بال تمام پرندگان پیچید
گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
به شکل مرگ، و تا مغز استخوان پیچید
زمانه نسخهی آتش برای حنجره ات
درون گیس سفید زنی جوان پیچید
و هفت بند تو را مولوی شدم آن شب
و هفت بند مرا آتش، همچنان پیچید
نه آسمان گره کفش هات را وا کرد
نه دست و پای تو در زلف نردبان پیچید
و من اتاق خودم را به بادها دادم
و بوی نعش تمام پرندگان پیچید
گلوله گرم شد اما پرنده های صدا
میان این همه آتش ن/می توان پیچید!
#شهرام_میرزایی
از کتاب سکسکه های یک مست
@morakkabeharakat