مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#امام_حسین
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
راه خدا سخت است
اما با
#امام‌ حسین‌ علیه‌السلام
خیلی آسان و کم‌کار است..
♥️💔🍃

•حاج‌اسماعیل‌دولابی
♥️ #امام_حسین_علیه‌السلام_فرمودند:

🌷خداوندا تو می‌دانی قیام ما، برای رقابت در امر ریاست و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبوده،

▫️بلکه هدف ما آشکار کردن نشانه های دین تو و اصلاح شهرهاست تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به احکامت عمل شود.

📚تحف العقول ص۱۷۰

🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌤
🍁🍂به تو از دور سلام

🍂🍁 و هر صبح دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(ع) می رویم :

۩؎اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن

آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو هر چه زودتر قسمت هممون قرار بده الهی آمین🤲

🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤
شب عاشورا، سیداحمد همه بچه هارو
جمع کرد و شروع کرد براشون حرف زدن،
گفت: حُر، شب عاشورا توبه کرد
#امام هم بخشیدش و
به جمع خودشون راهش داد
بیاید ما هم امشب
حُر ِ #امام حسین(ع) بشیم؛
نصفه شب که شد گفت:
پوتین هاتون رو در بیارین
بندهای پوتین هارو به هم گره زد
بعد توی پوتین ها خاک ریخت
و انداخت شون روی دوشمون،
گفت: حالا بریم!
چند ساعتی توی بیابون های کوزران
پیاده رفتیم و عزاداری کردیم
اون شب احمد چیزهایی رو
زمزمه میکرد تا اون موقع نشنیده بودیم ..

#شهید سیداحمد پلارک 🍃🌷🍃
♥️ #امام_حسین_علیه‌السلام :

▫️اگر دنیا باارزش شمرده شود، منزل آخرت و دار ثواب الهی باارزشتر و والاتر است .

▫️و اگر بدن و جسم انسانها برای مرگ آفریده شده، به خدا سوگند کشته شدن انسان با شمشیر (شهادت ) بهتر است .

▫️و اگر رزق و روزی موجودات تقسیم شده و مقدر گردیده، زیباتر و نیکوتر آن است که انسان در طلب رزق و روزی کمتر حرص داشته باشد.

▫️اگر جمع کردن اموال برای ترک کردن آن است، چرا انسان آزاده نسبت به این چیزی که ترک کردنی است بخل بورزد.

📗بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۷۴
۞﴾﷽﴿۞

غیر خدا یاری ندارد....

#امام_حسین علیه السلام
فرزندم بپرهیز از ستم کسی که غیر خدا یاوری ندارد در مقابل تو ندارد .

📚 کافی ج ۲ ص ۳۳۱
#وصیت #امیرالمومنین به #امام حسین(ع)🌷:
ای پسرم، شگفت است از کسی که
از کیفر الهی می‌ترسد و با این‌ حال از گناه،
دست نمی‌کشد و به پاداش الهی امیدوار است
و با این‌ حال نه توبه می‌کند و نه عملی
برای خود انجام می‌دهد!
‏از #خدا #امام حسین (ع) را بخواهید و
از #امام حسین (ع) #خدا را بخواهید(:🤍♥️
•حاج‌سید‌هاشم‌حداد
#تلنگر

انسان شبیه هر کسی باشه، با همون شخص محشور میشه!
به ادعا نیست!
به نمایش نیست!
به قیافه نیست!
باید ببینی اخلاقت، رفتارت، سبک‌زندگی‌ات، شبیه کیه؟
شبیه #معاویه است؟
یا #امام‌_حسن؟
شبیه #قارون هست یا شبیه #حضرت‌_علی؟ شبیه #شمر یا شبیه #امام‌_حسین؟!

شبیه هر کسی رفتار میکنی، عاقبتی شبیه به همون شخص خواهی داشت...
رفیق!
به‌ هیچ‌کس‌ وابسته‌ نشو
الّا حسین(ع)
بهترین‌ها تا ورودی‌ِ قبر‌ هستن‌ باهات
اما حسین(ع)...!
الی الابد...

#امام_حسین(ع)
💥#تلنگر 🏴#محرم

چشمی که برای سالار شهیدان، #امام_حسین (ع) اشک ریخته 😭، ارزشش خیلی بیشتر از اینه که همه چیز ⛔️ رو ببینه

⚠️ نکنه مدیون خودت بشی☝️🏻
مواظب چشم های حسینیت باش
خرابشون نکن
‎‌‌‎‌
#هرچی_تو_بخوای

قسمت نود و هشتم


ولی زندگی من و وحید و سختی هامون تازه شروع شد...

قبل عروسی وحید بهم گفت:
_دوست داری ماه عسل کجا بریم؟
گفتم:
_جاهایی که #میتونیم بریم #بگو،تا من #انتخاب کنم...

-هر جایی که #توبخوای میتونیم بریم.
-هر جایی؟!!

یه کم دقیق نگاهم کرد.لبخند زد و گفت:
_کربلا؟
از اینکه اینقدر خوب منو میشناخت خوشحال شدم.گفتم:
_میتونیم؟
یه کم مکث کرد و گفت:
_یه کاریش میکنم.
بخاطر شرایط امنیتی کاریش بهش اجازه همچین سفری رو نمیدادن.خیلی تلاش کرد تا بالاخره تونست هماهنگ کنه که بریم.
دو روز بعد عروسی راهی کربلا شدیم
دل تو دلم نبود.حال وحید هم مثل من بود.هیچ کدوممون روی زمین نبودیم. وقتی وحید روضه میخوند هیچ کدوممون آروم شدنی نبودیم.حس و حالمون تعریف کردنی نبود.وقتی با هم بودیم باهم گریه میکردیم.هیچ کدوممون اصراری برای پنهان کردن اشک ها و بغض هامون نداشتیم... نگران ریا شدن نبودیم.
من و وحید یکی بودیم.
کافی بود اسم حسین(ع)رو بشنویم اشک مثل سیل از چشمهامون جاری میشد. ساعت ها تو بین الحرمین می نشستیم،به گنبد امام حسین(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.به گنبد حضرت اباالفضل(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.
خیلی ها گفتن اونجا برای ما هم دعا کنید ولی ما اونجا حتی به خودمون هم فکر نمیکردیم.اونجا فقط #امام حسین(ع) بود و #مصائبشون.
اصلا وحید و زهرا مطرح نبود.
فقط حسین(ع) بود و اشک.💖اونجا حتی نیاز نبود کسی روضه بخونه.به هر جایی نگاه میکردیم روضه بود.آب..خیمه گاه..آفتاب سوزان...داغی زمین..تل...بچه ها..گودال....همه روضه بود.
هردومون برای اولین بار بود که میرفتیم. هردو مون داشتیم دق میکردیم.نفس کشیدن تو کربلا واقعا سخت بود.زنده بودن تو کربلا باعث شرمندگی بود. شرمنده بودیم که چرا با این همه مصیبت ما هنوز زنده ایم.شرمنده بودیم که خدا،حسینش(ع) رو فدای تربیت شدن ما کرد و ما هنوز................

اون سفر برای هردومون سفر عجیبی بود. وقتی برگشتیم هم قلب و روحمون اونجا بود.
قبل از سفر کربلا مداحی های وحید سوزناک و با گریه بود.خودش هم گریه میکرد ولی بعد از سفر کربلا مداحی کردن براش خیلی سخت شده بود.وقتی مداحی میکرد خودش هم آروم شدنی نبود.مجلس ملتهب میشد.دیگه هیچ وقت روضه گودال نخوند.وقتی روضه میخوند همه نگران سلامتیش بودن.دیگه کمتر بهش میگفتن مداحی کنه.من حالشو میفهمیدم.بعد از سفر کربلا منم تو روضه ها دلم میخواست بمیرم از غصه.
هروقت وحید میرفت هیئت، منم باهاش میرفتم.همه میدونستن من و وحید با هم ازدواج کردیم و منو خانم موحد صدا میکردن.
یه شب که هیئت تموم شد نزدیک ماشین با یه خانمی که تو هیئت با هم دوست شده بودیم،صحبت میکردم.وحید با آقایی نزدیک میشد.قبل از اینکه وحید چیزی بگه اون آقا گفت:
_سلام خانم روشن.
از اینکه کسی تو هیئت منو به فامیل خودم صدا کرد تعجب کردم.نگاهش کردم.سهیل صادقی بود.
سرمو انداختم پایین و سلام کردم.بعد احوالپرسی همسرش رو معرفی کرد.همون خانمی که قبلش داشتم باهاش صحبت میکردم.دختر خیلی خوبی بود.بعد احوالپرسی وحید به آقای صادقی گفت:
_ماشین آوردی؟
آقای صادقی گفت:
_آره.ممنون.مزاحمتون نمیشیم.
خداحافظی کردیم و رفتن.وقتی تو ماشین نشستیم وحید گفت:
_سهیل پسر خیلی خوبیه.به اون چرا جواب رد دادی؟
از حرفش تعجب کردم.لبخندی زد و گفت:
_این روزها خیلی ها وقتی میفهمن با تو ازدواج کردم یه جوری نگاهم میکنن.از نگاهشون معلومه قبلا خاستگار تو بودن.

-چند وقته میشناسیش؟
-چند سالی هست.
-از گذشته ش چیزی بهت گفته؟
-یه چیزایی.
-چی مثلا؟
-گفته بود تو یه مسائل دینی ابهاماتی داشته و یه دختری کمکش...
حرفشو نصفه گذاشت و به من نگاه کرد.
-تو کمکش کردی؟؟!!!!!

-آقای صادقی بهت گفته بود دختری که به نامحرم نگاه بیجا نمیکنه لایق این هست که با کسی ازدواج کنه که اون هم به نامحرم نگاه نمیکنه؟
وحید با تعجب گفت
_تو بهش گفته بودی؟؟!!!!!!!

-میبینی خدا چقدر حواسش به ما هست. یه حرف رو خودش به زبان من میاره،بعد با واسطه به شما میرسونه که من و شما الان اینجایی باشیم که هستیم.

سه هفته بعد از اینکه از کربلا برگشتیم، وحید یه مأموریت یک ماهه رفت....

دلم خیلی براش تنگ شده بود....


نویسنده بانو #مهدی‌یار_منتظر_قائم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیت‌الله #فاطمی_نیا صبح امروز پس از تحمل یک دوره بیماری درگذشت.

جهت شادی روح ایشان فاتحه‌ای قرائت نمایید.😔🤲

ان‌شاءالله مانند این #کلیپ ،سرسفرهٔ #امام_حسین مهمان و دعاگویمان باشند.
💖 زنه با #چادر_عربے روبروے #ضریح #شش_گوشه با زبون عربے #گریه مےڪرد و میگفت :
#آبرو مو نبـر ..😦 باسختے از شوهرم اجازه #زیارت گرفتم ...😔 اگه با بچه ها به خونه برنگردم منو میڪشه!!! 😟
بد جور داشت #التماس میڪرد💕
منم با صداش داشتم گریه مےڪردم😔
.
😦ڪم ڪم لحنش تند شد .. گفت تو خودت دختر داشتے ...جان #سه_ساله ات ڪاری بڪن ... چندساعته گمشون ڪردم ..😢
چندقیقه نگذشته بود ڪه دو تا بچه از پشت چادرشو گرفتن !!!
💖یُمـا یُمــا میڪردن (مادر ..مادر )💖
زنه خییلے #تعجب ڪرد
بچه هاشو بجاے اینڪه بغل ڪنه
دوید سمت #حرم و جیغ میزد و گریه میڪرد😢
هی گریش بیشتر میشد..
گفتن از آقا تشڪر ڪن ڪه بچه هاتو برگردوند و آرام باش چرا بےقرارے میڪنے!؟
گفت آخه دوتا بچم #لال بــودن!!!! 😢😢
جـــانم ارباب

#معجزه_اهل_بیت_ع
#امام_حسین_ع
#حضرت_رقیه_س
#شفا😍😭
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_چهل_و_نهم

💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.

جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت.

💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند.

خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»

💠 صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.

رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته می‌شد.

💠 می‌توانستم تصور کنم #تکفیری‌هایی که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم.

تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.

💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!»

از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»

💠 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»

هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت #شهادت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»

💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»

و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می‌کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!»

💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.

لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) می‌سپرد که تنها یک لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.

💠 در برابر نگاهم می‌رفت و دامن #عشقش به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.

می‌دانستم رفتن #امام_حسین (علیه‌السلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.

💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...


#ادامه_دارد

🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
.....♥️
#امام_حسین❤️

در عمق غصه ها، فرّ الی الحسین❤️
در اوج هر بلا، فرّ الی الحسین❤️
خسته اگر شدی از دست این و آن
رو کن به کربلا فرّ الی الحسین❤️

از سوی آسمان بر ما زمینیان
هر دم رسد ندا فرّ الی الحسین❤️
از دست معصیت خونین دل و حزین
تا که شوی رها فرّ الی الحسین❤️

وقتی دلت گرفت از شهر و کوچه ها
از قوم بی حیا فرّ الی الحسین❤️

#انا_مجنون_الحسین ❤️


صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين(ع)

سلام عليكم و رحمة الله...
روزتون معطر به نامِ اباعبدالله❤️
⚠️ #تـــݪنگـــر

🔹️بیابان هم ڪه باشے حسین علیه السلام آبادت می‌ڪند، درست مثل ڪربلا...

#امام_حسین_ع #پروفایل

🍃🌷| تُوبِه‌حُرّ |🌷🍃
پاسدار شمایی...♡
بقیه اداتونو درمیارند...
🙂🙃🥰

#مقام معظم دلبری♡

#میلاد آقاجانمون#امام حسین (ع)💚💫
و
روز #پاسدار مبارک.
@karballa_ir
جواد مقدم
🍃🌸

🌸 #مولودی #میلاد_امام_حسین (ع)

💐 حسین جان من ای سنه قربان

💐 #امام_حسین ع
درخواستی بسیار
التماس دعا👋👋
More