ميلاد دخانچی

Channel
Logo of the Telegram channel ميلاد دخانچی
@miladdokhanchiPromote
7.99K
subscribers
ميلاد دخانچی: نویسنده «پسااسلامیسم: بازنگری رابطه مذهب و سیاست در ایران» 📺 کانال یوتیوب: http://surl.li/nputq
🔻از مکتوب تا دیجیتال

ویژه نشریات و رسانه‌های دانشجویی

با تدریس دکتر میلاد دخانچی

زمان:
سه شنبه ها ساعت ۱۶:۳۰ الی ۱۸:۳۰

🔸نشریات و رسانه‌های دانشجویی، چالشی را تجربه میکنند که تمام رسانه های کلاسیک با آن دست و پنجه نرم میکنند: ورود رسانه های جدید، فضای مجازی و اینترنتی شدن تولید، توزیع و مصرف رسانه.

🔸چگونه باید در روزگار سیطره اینترنت، شبکه های اجتماعی و فضای مجازی، پلتفرم‌های جدید طراحی کرد؟ چگونه باید برای رسانه‌های تاثیر گذار دانشجویی سیاست‌گذاری کرد؟ چگونه و با چه لحنی محتوی تولید کرد؟ چگونه به مخاطب هدف رسید و در عین حال اصالت،تاریخ و هویت فرهنگی رسانه خود را حفظ نمود؟

🔸 هر شرکت‌کننده نماینده یک تشکل، نشریه و یا نهاد دانشجویی‌ فرض میشود که در جلسات حضور پیدا کرده تا با انجام فعالیت‌های کارگاهی، فراگیری مباحث تئوریک و گرفتن بازخورد از شرکت کنندگان، در راستای بازتعریف سیاست‌گذاری فرمی،رسانه/ نشریه خود یک گام موثر رو‌ به جلو بردارد.‌

در واقع این یک دوره طراحی پلتفرم است که با تاثیر پذیری از رویکرد تفکر طراحی (Design Thinking) دانشگاه استنفورد آموزش داده می شود.

💻ثبت نام کنید

@farhangisharif
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🛤گشت خودگردان (۲)؛ همراه با میلاد دخانچی

زمان:
۱۶ الی ۱۸ آبان‌ماه

محل برگزاری:
جاجیم تراس، سوادکوه مازندران

🔻سرفصل‌های این [گشت]:

▫️انسان باجهان چه انسانی است؟ آیا من جزو انسان‌های باجهان محسوب می‌شوم؟

▫️چگونه می‌توانم واجد جهان شوم؟ انسان باجهان چگونه جهان پیرامون خود را فهم و متاثر می‌کند؟

▫️#استعداد من چیست؟ چگونه می‌توانم استعداد خود را کشف کرده و به ظهور برسانم؟

📌این [گشت] #خودگردان است؛ این یعنی در آن کمترین میزان اعمال قدرت هرمی وجود دارد. جز قانون، هیچ‌کس رییس کسی نیست و همه با هم و در گفتگو با هم تصمیمات مربوط به نحوه اداره [گشت]، انتخاب غذا، ساعت خواب و... را می‌گیریم.

📜خدمات این سفر:
▪️دو شب اقامت در اقامتگاه جاجیم تراس
▪️دو وعده صبحانه
▪️۸ ساعت کارگاه جهان‌داری
▪️جنگل‌گردی
▪️بیمه

💵هزینه سفر:
▫️۱۸۵۰ تومان

⚠️توجه:
رفت و آمد به عهده شرکت‌کنندگان بوده و وعده‌های غذایی (غیر از صبحانه‌ها) با تصمیم جمعی تهیه و طبخ می‌شود.

📥ثبت‌نام و کسب اطلاعات بیشتر:

🌐 https://jivegi.school/products/gasht-savadkoh
💡[کارگاه] یک روزه
✈️درباره مهاجرت
🧩با طعم فلسفه و روانشناسی


🧳می‌توانیم ادعا کنیم اکثر ما ایرانیان حداقل یک‌بار هم که شده به مهاجرت خود یا عزیزانمان فکر کرده‌ایم و این یعنی ما چه مهاجرت بکنیم چه نکنیم، خود را در موقعیت انسان مهاجر می‌یابیم.

⁉️اما مهاجر چه کسی است؟

🔻در کارگاهی یک روزه می‌خواهیم با در نظر گرفتن محور مهاجرت درباره جهان‌داشتن و عالم‌مندی حرف بزنیم و به یک صورت‌بندی فلسفی و روانشناسی برای نوع مهاجر بودن خود برسیم. در واقع ما می‌خواهیم یک روز کامل را به سوال «برویم یا بمانیم؟» اختصاص داده و به جای پاسخ مستقیم به این پرسش، به دنبال یک بینش برای طرح این سوال و بعد پاسخ برای آن باشیم.

🔍اما در این کارگاه ۴ جلسه‌ای چه خواهد گذشت؟

📥به وب‌سایت مدرسه [جیوگی] مراجعه کنید تا درباره این کارگاه بیشتر بدانید:

🌐 https://jivegi.school/products/immigration

@jivegionline
محمد فاضلی یادداشتی نوشته در رد تحلیلهای سیاه و سفید ایرانیان در موضوع فلسطین و مذمت کرده که چرا درک سیاسی غالب ما ایرانیان صفر و یکی است و از منطق فازی پیروی نمی‌کند. این موضع محمد فاضلی سندی است بر آنچه در پست قبلی به آن اشاره کردیم که چرا منطق صوری بر ما ایرانیان حکمرانی میکند و چه خسارت هایی فقدان منطق دیالکتیک برای فهم عمومی ما ایرانیان داشته است.
«منطق صوری vs دیالکتیک! کدامیک؟»

🔻بخش دوم

و اگر منطق صوری منطق شناخت طبیعت است و کابرد آن علوم ریاضی و تجربی است آنچه کلید ورود به علوم انسانی است منطق دیالکتیکی است. اساسا ذهن انسانی آنجاست که باید بین ایده و ماده و تنش بین این دو وساطت کند و لذا اساسا به زبان عرفای اسلامی خیال یا همان ذهن محل برزخ است، جاییست بین این و آن و نه این است و نه آن. ذهن انسانی به زبان روانکاوی آنجایی به بلوغ خود می‌رسد که بتواند بین تنش پدر و مادر بیرون و درون تعادل ایجاد کند و تناقض سوگ فقدان مادر و تحمل پدر اقتدارگر را رفع کند و عقده ادیپ خود را انحلال بخشد. (این بحث البته مفصل است و من به کرات درباره آن قبلا صحبت کرده‌ام).

بنابراین به همان میزان که شناخت طبیعت و اعمال قانون نیازمند منطق صوری است، شناخت ذهن و اراده انسانی و به تبع آن علوم انسانی و جامعه انسانی نیازمند منطق دیالکتیکی است. در موضع الهیات نیز، از آنجا که به رابطه انسان و خدا ناظر است منطق دیالکتیکی قابلیت‌های بیشتری برای تبیین دارد تا منطق صوری.

فلسفه ارسطویی مبدع منطق صوری است. فلسفه اسلامی ما ذیل منطق صوری ارسطویی زیست کرده، هژمونی رشته‌های طب و مهندسی نیز ذیل همین منطق رشد کرده‌اند و الهیات ما نیز صوری می‌اندیشد و البته فقه نیز که یک سیستم حقوقی است لاجرم صوری اندیشه می‌کند. این یعنی منطق غالب کلاسیک و مدرن ما زیرمجموعه منطق صوری صورت‌بندی شده است. نتیجتا ما در الهیات، جهان‌بینی که بتواند رابطه پیچیده انسان و خدا را توضیح بدهد و در علوم انسانی، رویکردی که بتواند پیچیدگی‌های ذهن بشری را تبیین کند نداریم و در واقع بهتر است بگویم نمی‌توانیم داشته باشیم!

البته تسلط منطق صوری توضیح‌دهنده ساختار سلسله‌مراتبی سیاسی که از گذشته به ارث برده و در دوره مدرن علیرغم یک انقلاب سیاسی دیالکتیکی دوباره در حال بازتولید آن هستیم نیز هست. بنابراین اگر دموکراسی یک پیشفرض عمده قرار است داشته باشد (منطق من اینجا صوری است) آن نیز دیالکتیک است.

دو نکته: معمولا وقتی صحبت از دیالکتیک می‌شود، هگل و مارکس به ذهن می‌آیند و از قضا چون اسلام‌گرایانی مثل مصباح و سروش می‌خواستند علیه مارکسیسم بایستند در واقع به اسم دفاع از حکمت از اسلامی مدافعان سرسخت منطق صوری شدند و لذا دیالکتیک نتوانست در سنت عامه ایرانی جا باز کند. این درحالیست که همان‌طور که شریعتی گوشزد می‌کند دیالکتیک ربطی به مارکس و هگل ندارد و از قضا اگر دیالکتیک نتوانست در سنت فلسفی ما برای خود اعتباری دست و پا کند سنت عرفان نظری ما اساسا دیالکتیکی اندیشه می‌کند.

بنابراین باید این حساسیت را کنار گذاشت که تا دیالکتیک شنیده می‌شود نام مارکس و هگل به ذهن متبادر شود‌. و این البته یک اشتباه رایج است. از قضا یکی از قابل اتکا‌ترین احادیث شیعی حدیث جنود عقل و جهل است که توضیح می‌دهد که چگونه خداوند هم جهل (شر) و عقل (نیکی) را می‌آفریند به هر دو سپاه و لشکر می‌دهد و چالش و تنش بین این دو را مقدر می‌سازد.

و نکته پایانی اینکه دیالکتیک را به جهت تبیینی که از امکان جمع امور متناقض دارد منطق می‌نامیم وگرنه دیالکتیک در مقایسه با منطق صوری یک ضد منطق است. این نکته‌ای بود که مارکس بدان التفات نداشت و تلاش می‌کرد از دیالکتیک یک روش علمی! بسازد و در آخر نیز همین سودای او باعث شکست جهان‌های ماتریال برآمده از مارکس شد.‌

ضد منطق دیالکتیکی، نه آنگونه که مارکس آن را تصور می‌کند، روابط هرمی را به نقد می‌کشد، جهان را در حرکت و در ارتباط مداوم تصور می‌کند، رابطه بین منبع قدرت و ابژه قدرت را دوطرفه و افقی می‌کند، سیستم را کامپلکس و پیچیده تصور می‌کند و بنیادش بر کشف حقیقت از طریق گفتگو است.

این بحثی به شدت سخت و طولانی بود ولی تلاش کردم به زبان ساده و بدون تکلف آن را توضیح دهم. برای ایران توسعه می‌خواهید؟ دموکراسی می‌خواهید؟ پیشرفت می‌خواهید؟ جامعه مذهبی می‌خواهید؟ و از همه مهم‌تر آزادی می‌خواهید: دیالکتیک را ترویج کنید.

پایان

@miladdokhanchi
«منطق صوری vs دیالکتیک! کدامیک؟»

🔻بخش اول

ما دو منطق! داریم. یک منطق صوری یا همان فرمال لاجیک و دیگری منطق دیالکتیکی. مهم‌ترین تفاوت این دو در این است که در اولی امکان اجتماع دو امر متناقض مذموم است ولی در دومی این امر ممدوح و ممکن. یعنی در اولی نمی‌توانی بگویی الان هم روز است و هم شب. ولی در دومی می‌توانی بگویی در پس این روشنایی یک تاریکی نشسته است.

این دو منطق به یک اعتبار دیگری هم هستند؛ با همدیگر در چالش‌اند و البته که اگر دیالکتیکی بنگریم همدیگر را متکامل نیز می‌کنند.

مهم‌ترین کاربرد منطق صوری در علوم دقیقه و طبیعی، ساینس و ریاضیات است چرا که طبیعت بر اساس یک سیر مشخص عمل می‌کند، خود را به شکل یکنواخت تکرار می‌کند و در واقع متناقض عمل نمی‌کند. البته کاربرد منطق صوری محدود فقط به علوم طبیعی نیست، منطق صوری برای شناخت و توضیح هر آنچه به مثابه طبیعت عمل می‌کند نیز به کار می‌رود که از یکی از مصداق‌های آن در زندگی اجتماعی انسان قانون است.

مهم‌ترین ویژگی طبیعت یکنواختی و یکپارچگی آن است، طبیعت بر اساس یک قانون معین عمل می‌کند و از آنجا که قانون الگوبرداری‌شده از کیفیت یکنواخت حرکت چیزها در طبیعت است، قانون نیز میل به یکپارچگی و تنظیمات معین دارد، از این روست که در ساحت امر حقوقی انسانی نیز منطق صوری است که کاربرد دارد. برای همین در ساحت قانون و امور حقوقی، حقوقدان باید که صوری اندیشه کند تا بتواند اصطلاحا شهر را اداره کند.

در واقع منطق صوری میل به یکپارچگی و یکنواختی دارد، همه چیز را ذیل سیطره یک اصل، شاه و یا نظم مشخصی می‌خواهد و البته از این جهت منطق صوری گرایش به سلسله‌مراتب و هرم نیز دارد.

در واقع در منطق صوری رابطه رفت و برگشتی بین علت و معلول وجود ندارد، علت یا اصول موضوعه اقتضا می‌کند، فرمان می‌دهد و همه اجزا باید در ذیل اراده رأس هرم عمل کنند!

حال آنکه در منطق دیالکتیک رابطه هرمی نیست، بلکه رابطه مرکز پیرامونی است و علت می‌تواند معلول نیز واقع شود. البته همان‌طور که ذکر شد این دو منطق نیز متکامل همدیگرند. به عنوان مثال این درست که منطق دیالکتیکی در صدد ایجاد اجتماع بین نقیضین است، اما به همان میزان به «رفع» تناقض نیز گرایش دارد و می‌خواهد یکپارچگی را به ارمغان بیاورد. و این در مورد منطق صوری هم مصداق دارد. در منطق صوری، نتیجه همواره سر تعظیم مطلق به اصل فرو نمی‌آورد که این نتیجه است که حالا در رأس به عنوان اصل موضوعه می‌نشیند و اصل موضوع قبلی را اصطلاحا «نفی» می‌کند.

بنابراین برای تبیین و شناخت طبیعت و هر آنچه به مثابه طبیعت (مثل سازو کار حقوقی) انگاشته می‌شود باید به عقل صوری توسل جست. به زبانی دیگر آنجا که عقل برای توضیح ماده به کار می‌رود باید از تناقض اجتناب کند، البته که وقتی بدن به واسطه فانتزی، عقل را در اختیار می‌گیرد آنجا نیز میل به یکپارچگی و تمامیت‌خواهی نیز تشدید می‌شود.

پایان بخش اول

@miladdokhanchi
درباره جبر و اختیار

به میزانی که جبر مسلط خود را نمیشناسی و از پذیرش آن گریزانی، در هلاکتی و داری وقتت را تلف می‌کنی و به میزانی که در مسیر شکوفایی استعدادت و به ظهور رساندن آنچه برای آن زاده شدی قدم بر نداری و هستی را تغییر ندهی باز هم در هلاکتی. و بسیارند مردمانی که ایستاده اند و کاری نمیکنند و اگر هم کاری میکنند در راستای شکوفایی استعداد خود قدمی بر نمی‌دارند.

مردمان فکر میکنند یا خدایی نیست و یا اگر هم هست همه چیز را میداند و از پیش هم میداند. این همان سوال قدیمی جبر و اختیار است که خوب پس اگر میداند برای چی آفریده است؟ سوالی که معمولا بی پاسخ میماند. واقعیت این است که خدا هم نمی‌داند!

علم حق به عالم علم اجمالی است و تفصیل این علم بر بستر تاریخ محقق می‌شود. خدا مثل داستان نویسی است که روند کلی قصه را میداند، اما تا دست به قلم نشود و شخصیت ها را پردازش نکند و شخصیتها به حرکت درنیایند به جزییات احاطه پیدا نمیکند. و این جاست که داستان خود نیز عاملیت پیدا میکند، بعضی وقتها شخصیت ها از پذیرش آنچه برای آنها مقدر شده سر باز می‌زنند، مسیری دیگر می‌روند و با کشف هایی که میکنند به دانش اجمالی نویسنده اضافه میکنند و علم او را به تفصیل می‌رسانند.

و هرکدام از ما یکی از شخصیت های داستان حقیم که در عین حال که برای ما داستانی از پیش نوشته شده، ما نیز در نوشتن داستان حق مشارکت میکنیم؛ این ماییم که با دانشی که کسب می‌کنیم به دانش حق می افزاییم که البته علم ما، علم اوست؛ به همان میزان که زمانی که سرانجام نویسنده داستان را تمام میکند، همه کشف شخصیت ها، عصیان و طغیان هایشان نیز مال نویسنده است و اوست که بر همه چیز محیط است.

این ویژگی علم اجمالی حق است که تغییر در تاریخ، عاملیت ورزی و چه بسا دعا کردن را معنی دار میکند. ما دعا میکنیم و کنش می‌ورزیم تا هم عامل خوبی برای شخصیت از پیش تعیین شده داستان حق باشیم هم اینکه این داستان را به اندازه مشارکت خودمان تغییر دهیم! و آه از این امکان! و این یعنی لامصب خدا منتظر است که از تو نیز بیاموزد! این تویی که دانش اجمالی او را به تفصیل می‌رسانی و به قول ابن عربی تو چشم حقی! حق از مسیر چشم های تو به عالم می‌نگرد!

پس بلند شو و بخواه که هربار که میخواهی یا داری در تقدیر از پیش تعیین شده ات قدم برمی‌داری یا آنرا تغییر میدهی که هر دو خوب است و ایستادن و نخواستن مذموم!

و شاید شب قدر همین شب است! شبی که نتیجه خواستن های جمعی باعث یک «تق» در تاریخ میشود، شبی که سرورهای دستگاه عالم با خواست ما آپدیت میشود و ما ادریک ما لیله القدر!
🔻شر چیست؟

یک تلقی رایج، خاصه در کلام و فلسفه متعارف ما هست که معتقد است شر عدمی است، یعنی چیزی به اسم شر وجود ندارد که این فقدان خیر است که باعث و بانی شر را فراهم می‌آورد!

این گزاره در عین حال که غلط نیست، خیلی دقیق نیست و چه‌بسا رهزن است! رهزن از این بابت که این شائبه را به وجود می‌آورد که شر خاصیت وجودی ندارد، یعنی خودش برای خودش وجود خارجی ندارد، عاملیت ندارد و فقط فقدان خیر است که باعث ناملایمتی‌های برآمده از شر شده است!

این در حالیست که بهترین توضیح برای «شر» امر منفی است؛ امر منفی یا نگاتیو چیزی نیست که نیست، نگاتیو «هست»، اما کامل نیست. برای تصور بهتر امر منفی یا نگاتیو فقط کافیست به نگاتیو عکاسی ( برای آنها که یادشان هست) فکر کنید. نگاتیو عکاسی در واقع مثل استخوان در یک بدن، وضعیت شبح‌‌گونه‌ای از واقعیت عکاسی‌شده را به تصویر می‌کشد، اما مشکلش این است که ناکافی است، باید روی آن فعل و انفعالاتی صورت گیرد تا «پوزیتیو» و ظاهر شود. پس نگاتیو چیزی نیست که نیست، نگاتیو «هست»، اما کافی نیست. نگاتیو چیزی است که منتظر است تا پوزیتیو شود، منتظر است تا تکمیل شود.

البته که می‌توان گفت در نگاتیویتی، امر مثبت غایب است، یعنی همان ایده عدمی بودن شر؛ این گزاره غلط نیست، با این توضیح که درست است که شر یک چیزی کم دارد، ولی خودش برای خودش چیزی هست و البته که در این تلقی خیر نیز عبور از شر است و لذا خیر برای خیر شدنش همواره عناصری از شر را درون خود داشته و آن را «رفع» کرده است. در واقع همه.چیز در ابتدا خیر نیست، همه چیز با شر آغاز می‌شود و نقطه آغازین و عظمت خیر، شر است، یعنی بعد از مواجهه با شر و تلاش برای رفع آن است که خیر آغاز می‌شود.

بنابراین شر آن چیزی است که لازم است، اما کافی نیست! پس شر همیشه هست و لازم، اما باید که پازیتیو شود. و این پازیتیو کردن شر وظیفه گونه انسانی است. انسان یعنی تمنای مثبت کردن امر نگاتیو؛ انسان یعنی رفع شر. البته شر می‌تواند به واسطه همنشینی که با خیر داشته وجوه ایجابی پیدا کرده به امر خیر حمله‌ور شود و یا از پازیتیو شدن سرباز زند؛ اینجاست که تنها و آخرین انتخاب برای خیر، دفع شر است.

اهمیت این تقریر در این است که حضور شر و مواجهه با شر را ضروری می‌پندارد و لذا آزادی را معنی‌دار می‌کند (و این دستاورد عین‌القضات و شریعتی است). در تلقی رایج که ملهم از کلام و فلسفه اسلامی/صدرایی است یا باید فقط شر را دفع کرد یا نباید با آن مواجهه داشت: نتیجه‌اش می‌شود نگاه غالب بسته در تربیت‌ها و محیط‌های مذهبی و چه‌بسا سیاست‌گذاری‌های کلان حکومت مذهبی.

@miladdokhanchi
🔻«شریعتی یا طباطبایی؟»
تأملی درباب طرح جلد مجله تجارت فردا و گفتگوی قوچانی و غنی‌نژاد

▪️بخش سوم

و اما یک پرسش از قوچانی: معلوم نیست چرا قوچانی مانند ملکوم خان برای پیشبرد پروژه لیبرال-سلطنتی خویش، از عبای فقها آن هم فقهای سنتی خرج می‌کند؟! اگر قوچانی بسان من منتقد استیت اسلامی است، راه حل آن پنهان شدن پشت فقهای سنتی که همچنان در قرون وسطی به جهان خود می‌اندیشند نیست! از این که بگذریم اسلام و جهان مدرن هیچ چاره‌ای نداشتند که در جایی به مصاف یکدیگر بروند و لذا شکل‌گیری گفتمان‌های میانی بین اسلام و مدرنیته که شریعتی و بازرگان و طالقانی نماینده آنها بودند و من نام آنها را در یک مفهوم اسلامیسم گذاشته‌ام، اجتناب‌ناپذیر بود.


این روند یک جبر تاریخی بود و مانند هر پدیده تاریخی، ضایعات خود را به بار آورد. وظیفه ماست که این ضایعات را نقد کرده و تاریخ را به جلو ببریم، نه اینکه به موقعیت قبل از رخداد برگردیم و سنگ فقیه قرون وسطی را، چه با حکومت دینی موافق بوده یا نه، به سینه بزنیم. این اسمش هیچ‌چیز دیگر نیست جز ارتجاع. این را سربسته گفتم. و به قوچانی توصیه می‌کنم به این خیمه‌شب‌بازی نخ‌نما پایان دهد که اگر با این حربه در صدد ایجاد اعتماد است،‌ اعتماد امثال ما را مدتی است که از دست داده است.

بگذریم که همان فقهای سنتی، در واقع فقهای اصولی بودند که از جانب اخباری‌ها یا نسخه معاصر ایشان یعنی اهل تفکیک، متهم به التقاط با سنت‌های روش‌شناختی یونانی بودند. آری گفتمان هیچ‌گاه در شکلی منزه خود را به ما نمایان نمی‌سازد و همواره در کشاکش‌های تاریخی با ساز و کار قدرت خود را برساخت می‌کند، از این قاعده نه فقهای اصولی مبرا هستند، نه شریعتی و نه خود قوچانی-غنی‌نژاد که سعی دارند در یک مصاحبه رسانه‌ای برای بهره بانکی و آزادسازی قیمت‌ها با اتکا به سنت اسلامی نسخه‌پیچی کنند و فتوا دهند!


و یک کج‌فهمی دیگر؛ «شریعتی، جریان تفکیک، داعش، سوسیالیسم»؛ فقط در یک ضعف تئوریک است که این‌گونه گودرز می‌تواند به شقایق نسبت داده شود...

و اما حرف پایانی همان است که در ابتدا گفتیم: نقد غنی‌نژاد-قوچانی فراتر از روش نمی‌رود. منطقی نیز هست. قوچانی ژورنالیست است و غنی‌نژاد اقتصاددان، انتظار نسخه‌پیچی دقیق تاریخ اندیشه، انتظار دقیقی نیست! و این همان است که طباطبایی در پی آن بود: توضیح زوال اندیشه!

آری برای جستجوی لحظات انحطاط دنبال زیر بغل مار و افول اندیشه بعد از ابن خلدون و حکمت ناصری نباشیم! در مصداق انحطاط و زوال اندیشه همان بس که منویات ایدئولوژیک خود را به متن نسبت دهیم، متن را درست نخوانیم و برای کوچک‌سازی دولت از نقد بی‌ربط به شریعتی خرج کنیم.


و البته که همان‌طور که در ابتدا گفتیم دوگانه شریعتی-طباطبایی دوگانه کاذبی است! شریعتی کتابی با عنوان «بازشناسی هویت ایرانی اسلامی» دارد، اساسا او به جریان‌های ایرانی که هویت ایرانی را مقابل اعراب و عثمانی‌ها سپر می‌کنند خوش‌بین است، شریعتی فارسی می‌نویسد و از قضا خوب می‌نویسد، فردوسی را ستایش می‌کند و صفویه را به خاطر تجمیع هویت ملی و مذهبی می‌ستاید و نقطه اتکای معرفتی او عین‌القضات همدانی است، عین‌القضات کجا؟ همدانی! شریعتی سرتاسر مسئله‌اش ایران است و استبدادی که به اشکال مختلف توجیه شده و این ایران را به طرق مختلف نابود کرده. البته که شریعتی سراغ پیچیده‌ترین نوع استبداد می‌رود که یک‌ استیت است که خود را با دین توجیه می‌کند. قوچانی-غنی‌نژاد اگر خیلی ایرانشهری هستند و نگران بازار آزاد فقط کافیست مفصل و صریح در رد اقتصاد سیاسی حوزه‌های علمیه و دستگاه‌های عریض و طویل مذهبی بی‌خاصیت در جمهوری اسلامی بروند! بودجه‌هایی که این دستگاه‌ها می‌گیرند، چیزهایی که با این بودجه‌ها توجیه می‌کنند و ساختار به‌شدت غیر پاسخگو و غیر رقابتی‌ای که دارند. آنها این کار را نمی‌کنند چون هزینه‌اش بالاست یا بهتر بگویم از دادن چنین هزینه‌هایی خسته شده‌اند و می‌خواهند زندگی کنند. شاید هم این کار را نمی‌کنند چون اگر بخواهند حتی به نفع لیبرالیسم و آزادی و دفاع از سرمایه چنین نقدی را روانه عرصه عمومی کنند باید کتاب‌های شریعتی را در دست بگیرند، خاصه «تشیع علوی و تشیع صفوی» را.

پایان.

@miladdokhanchi
🔻«شریعتی یا طباطبایی؟»
تأملی درباب طرح جلد مجله تجارت فردا و گفتگوی قوچانی و غنی‌نژاد

▪️بخش دوم

حتی کتاب «حسین وارث آدم» شریعتی نیز بیشتر درون‌مایه‌های اگزیستانسیال دارد تا مارکسیستی، یعنی آنجا برعکس تصور رایج، ما با حسین(ع) انقلابی روبرو نیستیم بلکه با حسین(ع) انتخاب‌گر روبرو هستیم!

قوچانی-غنی‌نژاد مدعی می‌شوند شریعتی جهاد را به تجاوز تغییر داده و یا خودکشی سیاسی را ترویج می‌کند حال آنکه برای ادعای خود سند نمی‌آورند! در کدام متن در مجموعه آثار چنین سخنی به میان آمده؟ قاعدتا هیچ‌جا! ولی ذهن قوچانی-غنی‌نژاد اینها را به راحتی به شریعتی نسبت می‌دهد. حتی این دو یکی از خوانش‌های بدیع انسان‌گرایانه شریعتی که ناس و الله را قابل تعویض با یکدیگر قلمداد می‌کند، به سخره گرفته و مدعی می‌شوند که شریعتی منظورش از ناس، مردم بدبخت و بیچاره است! کجا شریعتی چنین گفته؟ هیچ‌جا! قوچانی-غنی‌نژاد بدون کنتور هر آنچه تمنا داشته‌اند را به شریعتی بسته‌اند!

و اما یک کج‌فهمی عمده درباره شریعتی؛ چه‌بسا دو کج‌فهمی. ببخشید اجازه بدهید اصلاح کنم، سه کج‌فهمی، شاید هم چهارتا!

اول اینکه قوچانی-غنی‌نژاد تلاش می‌کنند شریعتی را به یک سخنران تقلیل دهند حال آنکه اگر کسی «روش‌ شناخت اسلام» شریعتی که یک اثر سراسر پژوهشی-تاریخی در توضیح بیوگرافی محمد(ص) است را خوانده باشد تحیر می‌کند که او چگونه توانسته در دوره فقدان اینترنت، با تحقیقات کتابخانه‌ای چنین اثر پژوهشی‌ای را که ارزش آکادمیک دارد تولید کند!

کج‌فهمی دوم: شریعتی غیر از دو اثر که در لباس مورخ-پژوهش‌گر فعالیت می‌کند، اعتبار خودش را از قدرت مفهوم‌پردازی خود می‌گیرد. شریعتی یک مفهوم‌پرداز است، پس وقتی مثلا از تشیع صفوی صحبت می‌کند، نقد دوره صفویه نمی‌کند، بلکه برای نقد یک تشیع خرافه‌باور، یک مفهوم یا همان کانسپت می‌سازد. این مفهوم‌سازی شریعتی هیچ ربطی با نسبت دادن یک وضعیت تاریخی به مثلا صفویه ندارد! آیا فهمیدن این واقعا کار سختی است؟ خاصه برای قوچانی-غنی‌نژاد! از اینکه مجبورم این ابتداییات را درج کنم واقعا شرم می‌کنم. خبر بد برای قوچانی: در مجموعه آثار ۲۷ صفحه ۷۲ شریعتی صفویه را مصداق خودآگاهی ایرانی میداند و صفویه را نقطه اتصال ملیت و مذهب ایرانی معرفی می‌کند! خبر بد برای غنی‌نژاد: در همان اثر شریعتی از فردوسی به خاطر آفرینش شاهنامه و دفاع از ملیت ایرانی در مقابل بیگانگان ستایش می‌کند (۷). بد شد که!

و اما پفوزیان تاریخ! آنجا نیز شریعتی در حال مفهوم‌پردازی است. شریعتی در پی ترجمه ذهنیت به عینیت است. همه ما در این جستجو هستیم. قوچانی-غنی‌نژاد نیز قلم نمی‌زنند که فقط قلم زده باشند، می‌روند مصاحبه می‌کنند که ذهنیت آنها به عینیت -و اینجا عینیت یعنی واقعیت بازار آزاد مطلوب- تبدیل شود. شریعتی هیچ‌گاه نقد فلسفه نکرده، چه بسا به زبان دلوز که فلسفه را مساوی با مفهوم‌سازی می‌داند، اگر نه بزرگ‌ترین بلکه مؤثرترین فیلسوف مدرن ما شریعتی است! شریعتی با ایجاد دوگانه ابن سینا و ابوذر، مفهوم‌سازی می‌کند تا بتواند اندیشه بدون عمل را نقد کند. همین! آیا واقعا فهم این، کار سختی است؟ اگر شریعتی ضد فلسفه به کیان اهل تفکیک بود که هیچوقت با مارکسیسم و  اگزیستانسیالیسم وارد گفتگو نمی‌شد! این اتهامات اساسا رد است و البته پاسخ به آنها حوصله‌سربر ولی چه باک که ماشین‌های ایدئولوژی همچنان فعالند. به طور خاص قوچانی که در فرم و سیاق اندیشه همچنان یک مارکسیست است و محتوایش فراخور موقعیت تغییر می‌کند. (البته من برای قوچانی به مثابه یک ژورنالیست ارزش و احترامی ژرف قائلم و او را در برنامه اینترنتی آزاد ستوده ام اما افسوس که حساب حساب است و کاکا برادر).

از اینها که بگذریم قوچانی-غنی‌نژاد یک لحظه جالب خلق می‌کنند و آن اینکه تلاش می‌کنند بین سنت نبوی و قیمت‌گذاری غیر دستوری پیوند برقرار کنند! عجب! ما به مثابه پسااسلام‌گرایان، یعنی منتقدان و در عین حال ادامه‌دهندگان سنت اسلامیسم، خودمان را کشتیم که بگوییم این‌گونه خوانش‌های سطحی از متن اشتباه بزرگ اسلام‌گرایان بود. حالا اینجا همین اشتباه توسط قوچانی-غنی‌نژاد در حال تکرار شدن است! اگر اسلام‌گرایان به زعم قوچانی می‌خواستند از پیامبر و علی(ع) دولت سوسیالیستی بیرون بکشند، قوچانی-غنی‌نژاد می‌خواهند از سنت پیامبر آزادسازی قیمت‌ها را احصا کنند! و این یعنی این دو در روش یکی هستند و تنها محتواست که تغییر کرده! و این یعنی همچنان نمی‌توان وارد نقد محتوایی قوچانی-غنی‌نژاد شد، بحث بر سر روش است و این دو دقیقا در همان دامی افتاده‌اند که موضوع نقد آنها ظاهرا افتاده بود. و از این شیوه، رهایی‌بخشی، ترانساندنس و عبور از وضعیت ممکن نیست. خبر خوش برای قوچانی-غنی‌نژاد که جدیدا محمدعلی جنت‌خواه نیز به این جرگه پیوسته و دین را به نفع بازار می‌خواند و آیه و حدیث می آورد که پیامبر لیبرال بوده!

@miladdokhanchi
🔻«شریعتی یا طباطبایی؟»
تأملی درباب طرح جلد مجله تجارت فردا و گفتگوی قوچانی و غنی‌نژاد

▪️بخش اول


شریعتی یا طباطبایی؟ پاسخ قوچانی-غنی‌نژاد به این پرسش، دومی است. ولی آیا این یک دوراهی کاذب نیست؟ آیا شریعتی نمی‌تواند به مثابه یک متکلم، مورخ و البته نظریه‌پرداز/مفهوم‌ساز امکان‌هایی رهایی‌بخش در اختیار ما قرار دهد و در عین حال طباطبایی امکان نقد اندیشه را برایمان ممکن کند؟

بر اساس آنچه قوچانی-غنی‌نژاد در مصاحبه خود با تجارت فردا عنوان می‌کنند ما در انقیاد این دوگانه به سر می‌بریم؛ از اولی تنها یک جامعه بسته سوسیالیستی چریکی پدیدار می‌شود و از دومی یک دولت بازار آزادی سلطنتی! لذا باید دومی را انتخاب کنیم و انتخاب دومی یعنی طباطبایی، جز با رد شریعتی به کار نمی‌آید!

این اما یک مغالطه است و معلوم نیست اساسا چرا باید برای دفاع از آزادسازی قیمت‌ها و بازار آزاد از مدخل نقد شریعتی، آن هم نقدی بی‌ربط بهره جست؟! در واقع آنچه اینجا محل پرسش است نه محتوای نقد قوچانی-غنی‌نژاد بلکه استراتژی برهانی این دو برای رسیدن به منظور مورد نظر است که ساده‌اش می‌شود این: می‌خواهید از بازار آزاد و آزادسازی قیمت‌ها دفاع کنید؟ باشد. چرا پای شریعتی را وسط می‌کشید؟

البته قاعدتا پاسخ این است که ما داریم تبارشناسی اندیشه ضد لیبرال در ایران را پیش می‌گیریم و اینجاست که مقوله آزادسازی قیمت‌ها به نقد شریعتی گره می‌خورد! اگر پاسخ این است باید گفت اگر یگانه گناه شریعتی، البته به زعم قوچانی، مصادره به مطلوب کردن اسلام به نفع دیسکورس چپ است، یگانه کاری که قوچانی انجام داده مصادره و وارونه جلوه دادن شریعتی به نفع پروژه لیبرال سلطنتی خویش است. دقت کنید که نقد من اینجا نه ناظر به محتوای قوچانی بلکه همچنان ناظر به بدسلیقگی محض در پیشبرد یک گفتکوی انتقادی با شریعتی است! آری اینجا بحث هرمنوتیک است. اگر از اسلام مثل هر متنی امکان تفسیرهای متفاوت وجود دارد به شرط اینکه تفسیر با متن در گفتگو باشد، شریعتی نیز صد البته قابل تفسیر است اما آنچه اینجا قوچانی-غنی‌نژاد به شریعتی نسبت می‌دهند نه‌تنها هیچ نسبتی با متن شریعتی ندارد بلکه بیشتر ساخته و پرداخته ایشان و البته شرق‌شناسان است!

آری شرق‌شناسان وقتی از بیرون تحولات ایران را مورد مطالعه قرار دادند همواره به افسون‌گری مارکسیسم و البته پیوند آن با گفتمان اسلامی علاقه‌مند بودند و لذا برای ایجاد تلفیق‌ها و پیدا کردن نقطه برخوردها شریعتی را محل اتصال تصور کردند، حال آنکه اگر کسی با متن خود شریعتی مواجهه مستقیم داشته باشد درمی‌یابد که این اتصال یا بهتر است بگوییم اتهام، بیشتر با تنبلی ذهنی، تقلید فکری و ایدئولوژیک خواندن متن شریعتی نسبت دارد و این متأسفانه بلای جان قوچانی-غنی‌نژاد است. آری اگر مارکسیسم ایدئولوژی است، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نیز ایدئولوژی‌ هستند، آنها نیز می‌توانند مصادره به مطلوب کنند و جهانی یکپارچه و زیبا و فانتزی از به ثمر نشستن اندیشه خود بسازند، دشمن بسازند و به جای زبان وحدت و نزدیکی، تخاصم و جنگ برساخت کنند!

البته این اساسا به معنی رد جان‌مایه‌های مارکسیستی در اندیشه شریعتی نیست، اما باید توجه داشت که مارکسیسم به مثابه یک سنت انتقادی و هم‌بستری آن با سنت پسااستعماری، سازنده اپیستمه مسلط معرفتی نه‌فقط خاورمیانه و آفریقا بلکه کل جهان در آن دوره بوده و شریعتی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. اگر اپیستمه معرفتی دهه ۵۰ ، ۶۰ و ۷۰ میلادی مفهوم انقلاب است، اپیستمه معرفتی امروز نیز کارآفرینی است و هرکدام از ما برای برساخت کردن جهان‌های معرفتی خود چاره‌ای جز حرکت در اپیستمه معرفتی مسلط نداریم! البته که از دل بازی با همین اپیستمه‌هاست که می‌توان اپیستمه جدید ساخت و از قضا شریعتی در این فقره موفق بود! شریعتی به عنوان فرزند زمانه خویش، در اپیستمه معرفتی مسلط روز جهان یعنی مارکسیسم و البته اگزیستانسیالیسم تنفس کرد، اما توانست یک اپیستمه معرفتی جدید خلق کند: انسان‌گرایی و عاملیت انسان مبتنی بر مذهب! او بود که توانست با خوانشی بدیع از دل متن مقدس، آزادی انسان مسلمان را احصا کند و اینجاست که با خواندن لیبرالیسم به مثابه آزادی، اگر متفکری در جهان اسلام به مقوله آزادی خدمتی ژرف کرده باشد، او بلاشک شریعتی است! و این موضوعی است که معلوم نیست چرا قوچانی-غنی‌نژاد در نسبت با آن خود را به جهالت می‌زنند!


اما از وضعیت اپیستمیک تنفس‌گاه شریعتی اگر بگذریم و به متن نزدیک شویم از قضا شریعتی در مجموعه «اسلام‌شناسی‌‌»، تند‌ترین نقدها را به مارکسیسم ارائه داده و در سراسر مجموعه آثار وقتی شما متن شریعتی را می‌خوانید می‌‌بینید که از هیچ فرصتی برای لگد زدن به مارکسیسم دریغ نکرده است.

@miladdokhanchi
👤«جان رالز»

🧑‍🏫با تدریس دکتر علیرضا بهشتی


🔻جان رالز توانسته به عنوان نظریه‌پرداز عدالت در محافل آکادمیک شناخته شود. اهمیت جان رالز در این است که خواستگاه او در باب موضوع عدالت اجتماعی نه سوسیالیسم، بلکه لیبرالیسم است و چه بسا جان رالزِ لیبرال است که توانسته بین این دو سنت رقیب، پیوندی نظری ایجاد کند. هر پژوهشگر مبحث عدالت اجتماعی، چه با مواضع و مباحث او موافق باشد چه منتقد آن، ناگزیر به بررسی نظریه عدالت اوست.

💡علاوه بر این جان رالز در واقع احیاگر فلسفه سیاسی در سده بیستم به‌شمار می‌رود و نظریه «عدالت به مثابه انصاف» او، پژوهش درباره عدالت اجتماعی را بار دیگر به میدان اندیشه‌ورزی سیاسی بازگرداند.


🔻در طعم اندیشه بزرگان بعدی در سه جلسه (۱۰، ۱۷ و ۲۴ شهریور) از ساعت ۱۹ تا ۲۱ با سرفصل‌های اصلی مواضع رالز آشنا خواهیم شد. دکتر علیرضا بهشتی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر دیرینه فلسفه، مدرس این دوره خواهد بود. این جلسات به شکل حضوری در دفتر [جیوگی] و همزمان مجازی و مشترک با گروه پژوهشی توسعه اجتماعی آفرینش برگزار خواهد شد.

📥 شرکت در دوره و کسب اطلاعات بیشتر:

🌐 https://jivegi.school/products/John-Rawls

@jivegionline
💡دین در کشاکش دولت و آنارشیسم!

🎬ششمین اپیزود #جیوه:

🔻این قسمت از جیوه ابتدا قرار بود یک مصاحبه باشد، اما به دلایل مختلف خطر کرده، برنامه را وارد فاز جدیدی کردیم و نتیجه آن شد مناظره #میلاد_دخانچی و #محمدعلی_جنت‌خواه با موضوع #الهیات در کشاکش #سوسیالیسم و #لیبرالیسم!

البته که‌ محتوای مناظره مطالبه دیگری برای نام‌گذاری داشت: #دین در کشاکش دولت و #آنارشیسم.

💯این شما و این گفتگوی چالشی میلاد دخانچی و محمدعلی جنت‌خواه...

📎محصولی از مدرسه #علوم_انسانی [جیوگی]

▫️تلاشی برای فهم مسئله ایران...

📺نسخه کامل این مناظره را از لینک زیر ببینید 👇

📌https://youtu.be/xlZa71Di9Fs
🧳 سفری برای تجربه یادگیری در دل طبیعت
📌 دیالکتیک به مثابه سبک زندگی و حل مسئله

📍سوادکوه مازندران، اقامتگاه جاجیم تراس
🗓 ۲۴ الی ۲۶ مردادماه

👤با حضور دکتر میلاد دخانچی

💬در این [گشت]، همراه با میلاد دخانچی، نویسنده، کارآفرین و البته فرهنگ‌پژوه به دل طبیعت خواهیم زد و به این پرسش خواهیم پرداخت که سبک زندگی دیالکتیکی یعنی چه؟!

🧩 میلاد دخانچی این بار می‌خواهد دیالکتیک را با رویکردی کاربردی و معطوف به مهارت حل مسئله و سبک زندگی تدریس کند؛ و برای همین منظور این گشت قرار است کاملاً به شکل کارگاهی اداره شود؛ این یعنی جز قسمت اول جلسه اول که به مرور مفهوم دیالکتیک اختصاص خواهد داشت، محتوی ادامه جلسات تئوریک نبوده و زمان سه جلسه دیگر به فعالیت‌های گروهی، جلسات هم‌اندیشی و آموزش‌های کارگاهی اختصاص خواهد داشت.

🛎به‌طور خاص این کارگاه به جوانان، فعالان حوزه آموزش، درمان و زوجین توصیه می‌شود.


📥برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 https://jivegi.school/products/a-way-of-life-and-problem-solving

☎️شماره تماس پشتیبانی برای پاسخگویی به پرسش‌های شما:
📞۰۹۰۴۵۰۵۱۳۷۷

@jivegionline
Telegram Center
Telegram Center
Channel