🔻«شریعتی یا طباطبایی؟»
تأملی درباب طرح جلد مجله تجارت فردا و گفتگوی قوچانی و غنینژاد
▪️بخش اول
شریعتی یا طباطبایی؟ پاسخ قوچانی-غنینژاد به این پرسش، دومی است. ولی آیا این یک دوراهی کاذب نیست؟ آیا شریعتی نمیتواند به مثابه یک متکلم، مورخ و البته نظریهپرداز/مفهومساز امکانهایی رهاییبخش در اختیار ما قرار دهد و در عین حال طباطبایی امکان نقد اندیشه را برایمان ممکن کند؟
بر اساس آنچه قوچانی-غنینژاد در مصاحبه خود با تجارت فردا عنوان میکنند ما در انقیاد این دوگانه به سر میبریم؛ از اولی تنها یک جامعه بسته سوسیالیستی چریکی پدیدار میشود و از دومی یک دولت بازار آزادی سلطنتی! لذا باید دومی را انتخاب کنیم و انتخاب دومی یعنی طباطبایی، جز با رد شریعتی به کار نمیآید!
این اما یک مغالطه است و معلوم نیست اساسا چرا باید برای دفاع از آزادسازی قیمتها و بازار آزاد از مدخل نقد شریعتی، آن هم نقدی بیربط بهره جست؟! در واقع آنچه اینجا محل پرسش است نه محتوای نقد قوچانی-غنینژاد بلکه استراتژی برهانی این دو برای رسیدن به منظور مورد نظر است که سادهاش میشود این: میخواهید از بازار آزاد و آزادسازی قیمتها دفاع کنید؟ باشد. چرا پای شریعتی را وسط میکشید؟
البته قاعدتا پاسخ این است که ما داریم تبارشناسی اندیشه ضد لیبرال در ایران را پیش میگیریم و اینجاست که مقوله آزادسازی قیمتها به نقد شریعتی گره میخورد! اگر پاسخ این است باید گفت اگر یگانه گناه شریعتی، البته به زعم قوچانی، مصادره به مطلوب کردن اسلام به نفع دیسکورس چپ است، یگانه کاری که قوچانی انجام داده مصادره و وارونه جلوه دادن شریعتی به نفع پروژه لیبرال سلطنتی خویش است. دقت کنید که نقد من اینجا نه ناظر به محتوای قوچانی بلکه همچنان ناظر به بدسلیقگی محض در پیشبرد یک گفتکوی انتقادی با شریعتی است! آری اینجا بحث هرمنوتیک است. اگر از اسلام مثل هر متنی امکان تفسیرهای متفاوت وجود دارد به شرط اینکه تفسیر با متن در گفتگو باشد، شریعتی نیز صد البته قابل تفسیر است اما آنچه اینجا قوچانی-غنینژاد به شریعتی نسبت میدهند نهتنها هیچ نسبتی با متن شریعتی ندارد بلکه بیشتر ساخته و پرداخته ایشان و البته شرقشناسان است!
آری شرقشناسان وقتی از بیرون تحولات ایران را مورد مطالعه قرار دادند همواره به افسونگری مارکسیسم و البته پیوند آن با گفتمان اسلامی علاقهمند بودند و لذا برای ایجاد تلفیقها و پیدا کردن نقطه برخوردها شریعتی را محل اتصال تصور کردند، حال آنکه اگر کسی با متن خود شریعتی مواجهه مستقیم داشته باشد درمییابد که این اتصال یا بهتر است بگوییم اتهام، بیشتر با تنبلی ذهنی، تقلید فکری و ایدئولوژیک خواندن متن شریعتی نسبت دارد و این متأسفانه بلای جان قوچانی-غنینژاد است. آری اگر مارکسیسم ایدئولوژی است، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نیز ایدئولوژی هستند، آنها نیز میتوانند مصادره به مطلوب کنند و جهانی یکپارچه و زیبا و فانتزی از به ثمر نشستن اندیشه خود بسازند، دشمن بسازند و به جای زبان وحدت و نزدیکی، تخاصم و جنگ برساخت کنند!
البته این اساسا به معنی رد جانمایههای مارکسیستی در اندیشه شریعتی نیست، اما باید توجه داشت که مارکسیسم به مثابه یک سنت انتقادی و همبستری آن با سنت پسااستعماری، سازنده اپیستمه مسلط معرفتی نهفقط خاورمیانه و آفریقا بلکه کل جهان در آن دوره بوده و شریعتی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. اگر اپیستمه معرفتی دهه ۵۰ ، ۶۰ و ۷۰ میلادی مفهوم انقلاب است، اپیستمه معرفتی امروز نیز کارآفرینی است و هرکدام از ما برای برساخت کردن جهانهای معرفتی خود چارهای جز حرکت در اپیستمه معرفتی مسلط نداریم! البته که از دل بازی با همین اپیستمههاست که میتوان اپیستمه جدید ساخت و از قضا شریعتی در این فقره موفق بود! شریعتی به عنوان فرزند زمانه خویش، در اپیستمه معرفتی مسلط روز جهان یعنی مارکسیسم و البته اگزیستانسیالیسم تنفس کرد، اما توانست یک اپیستمه معرفتی جدید خلق کند: انسانگرایی و عاملیت انسان مبتنی بر مذهب! او بود که توانست با خوانشی بدیع از دل متن مقدس، آزادی انسان مسلمان را احصا کند و اینجاست که با خواندن لیبرالیسم به مثابه آزادی، اگر متفکری در جهان اسلام به مقوله آزادی خدمتی ژرف کرده باشد، او بلاشک شریعتی است! و این موضوعی است که معلوم نیست چرا قوچانی-غنینژاد در نسبت با آن خود را به جهالت میزنند!
اما از وضعیت اپیستمیک تنفسگاه شریعتی اگر بگذریم و به متن نزدیک شویم از قضا شریعتی در مجموعه «اسلامشناسی»، تندترین نقدها را به مارکسیسم ارائه داده و در سراسر مجموعه آثار وقتی شما متن شریعتی را میخوانید میبینید که از هیچ فرصتی برای لگد زدن به مارکسیسم دریغ نکرده است.
@miladdokhanchi